بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اطلس ابر | طاقچه
تصویر جلد کتاب اطلس ابر

بریده‌هایی از کتاب اطلس ابر

۳٫۳
(۱۳)
تعصب پوسته‌ی سفتی دارد.
زهرا۵۸
تنها هنگامی که در حال بر آوردن دَمِ آخرت هستی، متوجه خواهی شد که زندگی‌ات چیزی بیش از یک قطره‌ی ناچیز در اقیانوسی بی‌کران نبوده!» با این همه، مگر اقیانوس چیزی غیر از اجتماع قطرات است؟
f.rezvani
جالبه، برق، زمان، جاذبه، عشق. همه‌ی نیروهایی که واقعا اثرگذارن نامریی هستن
زهرا۵۸
«عرق جبین هر کس، بالاترین پاداش اوست!»
زهرا۵۸
دونستن بدترین اتفاقات بهتر از ندونستن اونهاست.
زهرا۵۸
نبوغ و تمدن هیچ ربطی به رنگ پوست نداره.
زهرا۵۸
اگه پلیسو خبر کنی، منم به دوستم کریسمس آینده می‌گم خونه‌ات کجاست و می‌دونی اون باهات چی کار می‌کنه؟» پسرک لرزان و ترسان با چشم‌های گشادش سر تکان داد. «وقتی و خونواده‌ات همگی توی خواب نازین، از زیر در می‌آد توی خونه و توله‌ات رو می‌خوره!» زرداب به سرعت توی مجرای صفرایم جا به جا شد. «بعد دم کوچولوی اونو زیر بالش تو می‌ذاره و تویی که مجرم شناخته می‌شی. بعد هر وقت دوست‌هات ببیننت فریاد می‌زنن «توله‌کُش»! بدون دوست پیر می‌شی و می‌میری، تنها، بی‌چاره، یه صبح کریسمس، نیم قرن بعد. پس اگه من جای تو بودم، صدام در نمی‌اومد تا کسی بیاد و منو ببینه.» قبل از آن که بتواند حرف‌هایم را هضم کند، خودم را توی چپرها هُل دادم. همین‌طور که سنگفرش‌ها به سمت ایستگاه پیش می‌رفتم، باد هق‌هق صدای او را با خود آورد: «اما من که توله ندارم...»
زهرا۵۸
اگر اسمم لکه دار شده باشد، خودم را یک دودکش پاک‌کن جا می‌زنم.
زهرا۵۸
«تحسین کنید مرا، چرا که یک استعاره‌ام.»
زهرا۵۸
«تو مثل چی اومده‌ی به مهمونی؟ پس لباس‌های مخصوصت کوشن؟» وقت رفتن بود. از روی پرچین پریدم. «همین لباس مخصوص‌مه.» دماغش را گرفت. «لباس یه مرده که از توی قبر در اومده؟» «جالب بود، ولی نه. من شکل شبح کریسمس گذشته اومده‌م.» «ولی الآن که هالووینه، کریسمس نیست.» «نه!» زدم روی پیشانی‌ام. «واقعا؟» «آره...» «پس ده ماه دیر کرده‌م! خیلی وحشتناکه! بهتره زودتر برگردم تا کسی متوجه غیبتم نشده!»
زهرا۵۸
مسلما آن کسی که گفته «پول برای کسی خوشبختی نمی‌آورد،» خودش پول زیادی داشته.
زهرا۵۸
لیری ریشو هم داشت وردهای هیلویی‌شو زیر لب می‌خوند و خنجرها جادویی‌شو تکون می‌داد تا ارواح خبیثه رو دور کنه. به نظر نمی‌رسید کار لیری کمک چندان بکنه، نه، کتکین داشت می‌مرد، و هوا هم بوی مرگ می‌داد، اما مامان می‌خواست لیری اونجا باشه، اینجوریه دیگه، این وقتا به هزار چیز رو می‌آری تا بلکه یکی‌شون بهت کمک کنه.
سید سروش حقی
به تعداد انسان‌ها حرف حق وجود دارد. به ندرت چشمم به حقیقتی می‌خورد که حق‌تر باشد؛ پنهان در اشباح ناتمام خود، اما وقتی به آن نزدیک می‌شوم، به حرکت می‌افتد و در باتلاق صعب العبور نفاق فرو می‌رود.
m86
تنها هنگامی که در حال بر آوردن دَمِ آخرت هستی، متوجه خواهی شد که زندگی‌ات چیزی بیش از یک قطره‌ی ناچیز در اقیانوسی بی‌کران نبوده!
زهرا۵۸
من و شما که از ثروت و امتیاز و اقبالی بلند برخورداریم، اگر بخت‌مان یارمان باشد، در این جهان ایام را چندان به بدی نخواهیم گذراند. اما اگر وجدان‌مان به خارش بیافتد چه؟ چرا تیشه به ریشه‌ی تسلط نژاد، سلاح‌ها، ارث و میراث‌مان بزنیم؟ چرا با روال «معمول» (امان از این واژه‌ی دوپهلو) امور سر جنگ داشته باشیم؟ چرا؟ به این خاطر: یک روز باشکوه جهانی سراسر غارتگر، خود را از پای در خواهد آورد. هر کس به فکر خویش خواهد بود تا جایی که دیگر کسی باقی نماند. خودپرستی روح هر کسی را زشت می‌کند؛ خودپرستیِ نوع بشر عامل انقراض آن است.
زهرا۵۸
باورها هم غنیمت‌اند و هم کارزار جنگ، در درون ذهن و در آینه‌ی ذهن که همان جهان باشد.
زهرا۵۸
خودخواهی آن است که آدم بخواهد کسی دیگر هم وجود غیرقابل تحملش را تاب آورد،
زهرا۵۸
بعضی اوقات چیزی که سرو ته کمتری داره، در واقع بیشتر معنی می‌ده.
زهرا۵۸
از خودم می‌پرسیدم، دانش به چه درد می‌خورد اگه نتوانم هستی خودم را با آن بهبود ببخشم؟
زهرا۵۸
خشم اراده را قوی می‌کند.
زهرا۵۸

حجم

۶۷۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۶۲۴ صفحه

حجم

۶۷۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۶۲۴ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۶صفحه بعد