بریدههایی از کتاب درباره معنی زندگی
نویسنده:ویل دورانت
مترجم:شهابالدین عباسی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۵۸۳ رأی
۳٫۷
(۵۸۳)
عرف، سنت، و حالت زندگی کردنمان ما را به آنجا سوق دادهاند که باور کنیم نمیتوانیم خوشبخت باشیم مگر تحت شرایط فیزیکی خاصی که با آسودگیهای مادی خاصی همراه هستند. این حقیقت نیست، این اعتقاد است. حقیقت به ما میگوید که خوشبختی، حالتی از رضایتمندی ذهنیروانی است. رضایتمندی را میتوان در جزیرهای دورافتاده، در شهری کوچک، یا در خانههای اجارهای شهرهای بزرگ یافت. میتوان آن را در کاخهای ثروتمندان یا کوخهای فقیران یافت
محصور بودن در زندان موجب بدبختی نمیشود
taravat
هر چیز معنوی وقتی به فروش میرسد یا به نمایشی رنگ و وارنگ بدل میشود، میمیرد.
Roya
ستارهشناسان به ما گفتهاند که کار و بار آدمی فقط لحظهای ناچیز در خط سیر یک ستاره است؛ جغرافیدانها به ما گفتهاند که تمدن چیزی نیست مگر دورهای کوتاه و ناپایدار میان عصر یخبندان و زمان حال؛ زیستشناسان به ما گفتهاند که همۀ زندگی جنگ و جدال است و تنازع بقایی میان افراد، گروهها، ملتها، همپیمانها، و انواع؛ مورخان به ما گفتهاند که پیشرفت، پنداری است که شکوه و افتخار آن به انحطاطی گریزناپذیر ختم میشود؛ و روانشناسان به ما گفتهاند که اراده و خویشتن، ابزاری ناتوان برآمده از وراثت و محیط هستند، و روحِ فسادناپذیر هم چیزی نیست مگر التهاب گذرای مغز.
Pianita
سرچشمههای الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزۀ نیروبخش زحمت و تلاش شما چیست؟ از کجا تسلّیخاطر و شادمانی مییابید و دستِ آخر، گنجتان در کجا نهفته؟
roxana
معنی زندگی در فرصتی است که زندگی برای تولید یا یاری رساندن به چیزی بزرگتر از خودمان به ما میدهد. آن چیز لازم نیست خانواده باشد، که میتوان گفت راهی مستقیم و عریضترین راه است که طبیعت با حکمت کور خود، آن را پیش پای حتی سادهترین نفوس قرار داده است. آن چیز ممکن است هر گروهی باشد که بتواند همۀ بزرگمنشی بِالقوۀ فرد را وارد میدان کند و به او دلیلی برای کار و هدفی بدهد که پس از مرگش از هم نپاشد؛ ممکن است انجمنی انقلابی باشد که مرد یا زن، خود را بیدریغ وقف آن کند؛ یا دولتی بزرگ که برای حفظ و اعتلای آن، پریکلس یا اکبری نبوغ و زندگی خود را به پای آن بریزد. آن چیز بزرگتر از فرد، گاهی ممکن است اثری زیبا باشد که روح را در هنگام ساخت خود جذب میکند، و به نعمتی برای بسیاری نسلها تبدیل میشود. اما در هر حال، آن چیز، که به زندگی معنی میبخشد، فرد را از خودش فراتر میبرد و او را جزئی همکنشگر در طرحی وسیعتر میکند.
farnaz Pursmaily
بنابراین باید بگویم که راهِ به معنی و ارزش و رضایتمندی، این است: به یک کل بپیوند و با همۀ ذهن و تن خود برای آن کار کن
farnaz Pursmaily
در اینجا، در قطار مورگانتاون به پیتسبرگ، زنی هست که سراپا خنده است و با بچهاش بازی میکند. آهای شما، ای روشنفکران ناشاد شهرها! آیا فکر میکنید عمیقتر از این زن هستید؟ و تو ای دانشمند سوفسطایی که بیهوده در پی فهم جز بر اساس جز هستی، نمیبینی که این زن فیلسوفی بزرگتر از توست، چون خودش را در مقام فرد فراموش کرده و جایی در کل پیدا کرده است؟
farnaz Pursmaily
شاید چیزی به اسم ارادۀ معطوف به زندگی وجود ندارد بلکه فقط ترس از مرگ هست؛ همانطور که هیچ «غریزۀ اجتماعی» وجود ندارد بلکه فقط وحشت از تنهایی در میان است.
farnaz Pursmaily
تسلیخاطرم، الهامم، و گنجینهام، در علم به این نکته نهفته است که من جزئی جایگزنناپذیر از این حرکت بزرگ، حیرتانگیز و پیشروندهای هستم که زندگی نام دارد و میدانم که هیچ چیزــ نه طاعون، نه درد جسمی، نه افسردگی، و نه حتی زندان ــ نمیتواند این نقش را از من بگیرد.
farnaz Pursmaily
زندگی حتی پشت دیوارهای زندان، میتواند فوقالعاده جالب و ارزشمند باشد، به همان اندازه که برای کسانی که در بیرون از زندان هستند چنین است. در اینجا همهچیز بستگی دارد به ایمانی که انسان به صحت و استواری فلسفۀ خود دارد.
farnaz Pursmaily
اگرچه ایمانی که مرا به خدا مطمئن میکرد مرده، اما من به یاد خوشیهای ایمان، در سوگ نشستهام.
farnaz Pursmaily
روشن نیست که کسب علم و معرفت از دانشگاهها و مکملهای یکشنبه، بیشتر از من گرفته یا به من داده است.
farnaz Pursmaily
شخصاً هیچ وقت تمایلی به این نداشتهام که به امید رفع غم و غصه به دین یا الکل متوسل شوم.
farnaz Pursmaily
آیا آدم باید آنقدر تنگنظر باشد که جهان را بر اساس آنچه از قضا خوشبختی یا بدبختی شخصیاش بوده قضاوت کند؟ چون من روزی سه وعده غذا میخورم آیا نتیجه میشود که هیچ جایی گرسنگی نیست؟ چون بعضی از ما سالم و تندرستیم باید چشممان را به روی این واقعیت ببندیم که هزاران انسان روزانه متحمل رنجها و تألمات جسمی میشوند؟
farnaz Pursmaily
به ما بگویید تسلیها و خوشیهایتان را از کجا پیدا میکنید و دست آخر، گنجتان در کجا نهفته است؟
farnaz Pursmaily
نمیدانم چنین بیمعناییای واقعیت دارد یا نه، فقط میدانم که ناتوانی فطریام در باور به آن، واقعیت دارد.
farnaz Pursmaily
سادهترین معنای زندگی، خوشی است ــ خود شعف و شادی تجربههای زندگی و سلامت جسمی؛ ارضا و آرامش عضلات و حواس و راحتی گوش و چشم و ذائقه. اگر کودک خوشبختتر از بزرگسال است به این خاطر است که بدنِ بیشتر و روحِ کمتری دارد و میفهمد که طبیعت قبل از فلسفه میآید. او برای دستها و پاهای خود معنایی فراتر از فایدههای فراوان آنها نمیجوید.
mehdi
رذیلتهای ما روزگاری فضیلت بودند؛ ضرورتی بودند در تلاش برای وجود و ادامۀ حیات.
mehdi
زمانی سیاهپوست مسنی را میشناختم که نمیتوانست معنی سادهترین کلمات را بگوید، با این حال او خوشبختتر از استاد دانشگاهی بود که برایش کار میکرد.
mostafaMO2
من خوششانستر از اکثر آدمها بودم، چون از دوران کودکی قادر بودهام زندگی خوبی داشته باشم و آنچه را که میخواستم، انجام بدهم- یعنی کاری را برای هیچ انجام بدهم، آنهم با کمال میل، اگر هیچ پاداشی برای آن در کار نبود. معتقدم خیلی از آدمها، اینقدر خوشبخت نیستند. میلیونها تن از آنها مجبورند زندگیشان را به شکل وظیفهای که واقعاً علاقهای به آن ندارند، پیش ببرند. اما من، زندگی خوشایندِ فوقالعادهای داشتم، با اینکه گرفتاریها و مصیبتهایم کم نبود. چون در وسط آن گرفتاریها و مصائب، باز از رضایتمندی بسیار زیادی که فعالیت آزاد در پی دارد، بهرهمند میشدم.
farnaz Pursmaily
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰۵۰%
تومان