بریدههایی از کتاب درباره معنی زندگی
نویسنده:ویل دورانت
مترجم:شهابالدین عباسی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۵۸۳ رأی
۳٫۷
(۵۸۳)
ما رؤیای سوسیالیسم را در سر میپروراندیم، ولی روحهای خودمان را حریصتر از آن یافتیم که آن را امکانپذیر کند؛ ما قلباً بیش از اندازه کاپیتالیست هستیم، و هیچ ایراد جدّی در ثروتمند شدن نمیبینیم.
معراج
ستارهشناسان به ما گفتهاند که کار و بار آدمی فقط لحظهای ناچیز در خط سیر یک ستاره است؛ جغرافیدانها به ما گفتهاند که تمدن چیزی نیست مگر دورهای کوتاه و ناپایدار میان عصر یخبندان و زمان حال؛ زیستشناسان به ما گفتهاند که همۀ زندگی جنگ و جدال است و تنازع بقایی میان افراد، گروهها، ملتها، همپیمانها، و انواع؛ مورخان به ما گفتهاند که پیشرفت، پنداری است که شکوه و افتخار آن به انحطاطی گریزناپذیر ختم میشود؛ و روانشناسان به ما گفتهاند که اراده و خویشتن، ابزاری ناتوان برآمده از وراثت و محیط هستند، و روحِ فسادناپذیر هم چیزی نیست مگر التهاب گذرای مغز.
majid
نامۀ شما پرسشهای جالبتوجّهی مطرح میکند، جالبتوجّه و در عین حال بسیار دلهرهآور. چون استدلال شما به این نتیجۀ ناگزیر منتهی میشود که تمام زندگی بیثمر است و همۀ کار و کوشش آدمی عبث و بیفایده.
مهشید
آنچه ما آن را پیشرفت میخوانیم شاید فقط تغییرات سطحی محض باشد: توالیای از سبکها و مُدها در لباس، حمل و نقل، حکومت، روانشناسی، و دین. علم مسیحی، رفتارگرایی، دموکراسی، اتومبیل، و شلوار، پیشرفت نیستند، آنها تغییرند؛ آنها راههای جدیدی در انجام کارهای قدیمیاند، خطاهایی جدید در کوشش بیهوده برای فهم اسرار ابدی و ازلی.
مهشید
بزرگترین اشتباه در تاریخ بشر، کشف حقیقت بود. کشف حقیقت، ما را آزاد نکرد مگر از پندارهایی که تسلیمان میدادند و از قیدهایی که ما را حفظ میکردند. کشف حقیقت ما را خوشبخت نکرد، چون حقیقت زیبا نیست، و شایستگی آن را ندارد که با اینهمه شور و اشتیاق دنبال شود.
r.e
من میخواهم بیقرار باشم، میخواهم همیشه دست در عمل داشته باشم و برای نیل به زیبایی و کمال بکوشم. حتی اگر استعداد آن را نداشته باشم، از لذت عمل برخوردار خواهم بود ــ و همیشه امید هست. لااقل در قلبی جوان و بیقرار چنین است.
زیـ نب
برایم چندان قابلفهم نیست که انسان چگونه میتواند بدون اعتقاد به قدرتی متعالی، شخصیتی که بتوان با او ارتباطی مؤثر و واقعی داشت، از پس زندگی بربیاید.
زیـ نب
بزرگترین اشتباه در تاریخ بشر، کشف حقیقت بود. کشف حقیقت ما را خوشبخت نکرد، چون حقیقت زیبا نیست. کشف حقیقت، ما را آزاد نکرد مگر از پندارهایی که تسلیمان میدادند و از قیدهایی که ما را حفظ میکردند. کشف حقیقت هر دلیلی برای وجود داشتن را از ما گرفته است به جز لذتهای لحظهای و امید ناچیز فردا را.
Husayn Parvarde
کسی که باید معیشت خانوادهاش را تأمین کند وقتی برای فلسفهورزی هشیارانه ندارد.
Husayn Parvarde
هر چیز معنوی وقتی به فروش میرسد یا به نمایشی رنگ و وارنگ بدل میشود، میمیرد.
Husayn Parvarde
مصر میسازد و پارس آن را ویران میکند؛ پارس میسازد و یونان آن را ویران میکند؛ یونان میسازد و روم آن را ویران میکند؛ اسلام میسازد و اسپانیا آن را ویران میکند؛ اسپانیا میسازد و انگلستان آن را ویران میکند؛ اروپا میسازد و اروپا آن را ویران میکند. آدمها در ابتدا یکدیگر را با چوب و سنگ میکشتند، بعد با تیر و نیزه، بعد با فالانکس و دستههای نظامی، بعد با توپ و تفنگ، بعد با کشتی توپدار و زیردریایی، بعد با تانک و هواپیما. میزان و بزرگی ساختن و پیشرفت، برابر میشود با میزان و وحشتِ ویرانی و جنگ. ملتها، یکییکی، سرشان را با غرور بالا میگیرند، و جنگ آنها را گردن میزند.
Husayn Parvarde
آنها راههای جدیدی در انجام کارهای قدیمیاند، خطاهایی جدید در کوشش بیهوده برای فهم اسرار ابدی و ازلی. در زیر این پدیدههای متنوع، گوهر و ذات امور یکسان میماند؛ آدمی که از بیل مکانیکی و مته برقی، تراکتور و تانک، ماشین حساب و مسلسل، و هواپیما و بمب استفاده میکند، همان نوع آدمی است که از خیشهای چوبی، تیغههای سنگی، چرخهای کُندهای، تیر و کمان، گِرهنویسی، و نیزههای سَرسمّی استفاده میکرد. ابزار متفاوت شده، ولی غایت یکسان است. مقیاس وسیعتر است، اما هدفها همانقدر ناپخته و خودخواهانه، همانقدر احمقانه و متناقض، همانقدر سبعانه و ویرانگر است که در ایام ماقبل تاریخ یا باستان بود. همه چیز پیشرفت کرده است، مگر خود انسان.
Husayn Parvarde
ارسطو میگوید همهچیز، بارها و بارها، کشف شده و از یاد رفته است. او به ما اطمینان خاطر میدهد که پیشرفت، یک توهم است؛ امور انسان مانند دریاست که در سطحِ خود هزاران حرکت و آشفتگی دارد و چنین به نظر میرسد که به سوی جایی پیش میرود، درحالیکه در تهِ خود بالنسبه بیتغییر و آرام است. آنچه ما آن را پیشرفت میخوانیم شاید فقط تغییرات سطحی محض باشد
Husayn Parvarde
شاید وقتی همه مجاز باشیم به اندازۀ مصرف، تولید کنیم، دیگر هیچ تولید گزاف بیشتری نداشته باشیم.
Qeziii
در پایان باید اعتراف کرد که نان مهمتر از کتابهاست، و هنر امری تجملی است که به سرپنجۀ ثروت ممکن شده است.
Qeziii
باید یاد بگیریم که حتی به دانشمندان هم شک داشته باشیم.
Qeziii
مرگ هر یک از ما واقعهای در سیر زمان است که اهمیت چندانی در چشم طبیعت ندارد: «آدمها از همان زمان که به اینجا میآیند، باید رفتنشان از اینجا را تاب بیاورند.»
Qeziii
تسلیخاطرم، الهامم، و گنجینهام، در علم به این نکته نهفته است که من جزئی جایگزنناپذیر از این حرکت بزرگ، حیرتانگیز و پیشروندهای هستم که زندگی نام دارد و میدانم که هیچ چیزــ نه طاعون، نه درد جسمی، نه افسردگی، و نه حتی زندان ــ نمیتواند این نقش را از من بگیرد.
اوئن سی. میدلتون
Qeziii
نامۀ شما مرا به یاد شعری از اچ. ام. گِرَن انداخت که ممکن است با آن آشنا باشید:
اگرچه ایمانی که مرا به خدا مطمئن میکرد مرده، اما من به یاد خوشیهای ایمان، در سوگ نشستهام.
Qeziii
ارزش زندگی انسان به نظر من در فرصتی است که برای بودن و وجود داشتن میدهد.
Qeziii
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰۵۰%
تومان