بریدههایی از کتاب درباره معنی زندگی
نویسنده:ویل دورانت
مترجم:شهابالدین عباسی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۵۸۳ رأی
۳٫۷
(۵۸۳)
دقیقاً نمیدانم هدف اصلیام در زندگی - غیر از آنچه شرح دادم- چیست، اما میدانم که هیچ هدفی در کار نبود اگر آدمی خوشبین نبودم.
morvarid
من متوجه شدم که آدمهای دیندار وضع خودشان را بهتر میدیدند اگر غیردیندار بودند و آدمهای غیردیندار هم خودشان را بهتر میدیدند اگر دیندار بودند.
morvarid
ابزار متفاوت شده، ولی غایت یکسان است. مقیاس وسیعتر است، اما هدفها همانقدر ناپخته و خودخواهانه، همانقدر احمقانه و متناقض، همانقدر سبعانه و ویرانگر است که در ایام ماقبل تاریخ یا باستان بود. همه چیز پیشرفت کرده است، مگر خود انسان.
SajjaD
آیا راست است که علم، ایمان انسان به خودش را نابود میکند؟ اگر علم به انسان قاعده و روش قدرتمندی برای دگرگون کردن جهانش نداده، پس چه کرده است؟
morvarid
اخلاق بدون خدا همانقدر ضعیف است که قانون راهنمایی و رانندگی، وقتی پلیس پیاده است.
morvarid
علم تسلیخاطر عرضه نمیکند، علم مرگ میگستراند.
morvarid
هر چیز معنوی وقتی به فروش میرسد یا به نمایشی رنگ و وارنگ بدل میشود، میمیرد.
morvarid
عشق پیشدرآمدی بر جایگزینی و مرگ است.
morvarid
ستارهشناسان به ما گفتهاند که کار و بار آدمی فقط لحظهای ناچیز در خط سیر یک ستاره است؛ جغرافیدانها به ما گفتهاند که تمدن چیزی نیست مگر دورهای کوتاه و ناپایدار میان عصر یخبندان و زمان حال؛ زیستشناسان به ما گفتهاند که همۀ زندگی جنگ و جدال است و تنازع بقایی میان افراد، گروهها، ملتها، همپیمانها، و انواع؛ مورخان به ما گفتهاند که پیشرفت، پنداری است که شکوه و افتخار آن به انحطاطی گریزناپذیر ختم میشود؛ و روانشناسان به ما گفتهاند که اراده و خویشتن، ابزاری ناتوان برآمده از وراثت و محیط هستند، و روحِ فسادناپذیر هم چیزی نیست مگر التهاب گذرای مغز.
moonajaat
اینکه خودمان را همان طور ببینیم که دیگران ما را میبینند، حتی آن طور که انواعِ دیگر ما را میبینند. در پایان، پی میبریم که در چشم سگها چیزی جز ورّاجهایی بیعقل نیستیم که با زبانمان صداهای زیادی درست میکنیم؛ و در چشم پشهها هم صرفاً مادۀ غذایی هستیم.
maryam
ارسطو میگوید همهچیز، بارها و بارها، کشف شده و از یاد رفته است. او به ما اطمینان خاطر میدهد که پیشرفت، یک توهم است؛ امور انسان مانند دریاست که در سطحِ خود هزاران حرکت و آشفتگی دارد و چنین به نظر میرسد که به سوی جایی پیش میرود، درحالیکه در تهِ خود بالنسبه بیتغییر و آرام است. آنچه ما آن را پیشرفت میخوانیم شاید فقط تغییرات سطحی محض باشد: توالیای از سبکها و مُدها در لباس، حمل و نقل، حکومت، روانشناسی، و دین.
آلما
سرچشمههای الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزۀ نیروبخش زحمت و تلاش شما چیست؟ از کجا تسلّیخاطر و شادمانی مییابید و دستِ آخر، گنجتان در کجا نهفته؟
راوی
... گرامی
آیا لحظهای دست از کارتان میکشید و با من وارد بازی فلسفه میشوید؟
پیمان
زنی هست که سراپا خنده است و با بچهاش بازی میکند. آهای شما، ای روشنفکران ناشاد شهرها! آیا فکر میکنید عمیقتر از این زن هستید؟ و تو ای دانشمند سوفسطایی که بیهوده در پی فهم جز بر اساس جز هستی، نمیبینی که این زن فیلسوفی بزرگتر از توست، چون خودش را در مقام فرد فراموش کرده و جایی در کل پیدا کرده است؟
starlet
.
حتی اگر زندگی هیچ معنایی غیر از لحظههایی زیبا نداشت (و ما مطمئن نیستیم که زندگی چیز بیشتری داشته باشد)، باز هم کافی بود. قدم زدن زیر باران، احساس وزش باد، خیره شدن به برف در زیر پرتوهای آفتاب، یا تماشای تاریک و روشنی که به شب درمیآید، دلیل سرشاری است برای دوست داشتن زندگی. بگذار مرگ بیاید؛ من در این مدت تپههای باشکوه داکوتای شمالی را دیدهام و همینطور یک نقطه از ستارهای را که به آرامی در آسمان غروب آنجا ظاهر میشود. طبیعت مرا از بین میبَرد، اما او حق دارد چنین کند؛ آخر او مرا ساخته و حواسم را با هزاران لذت و خوشی شعلهور کرده؛ اوست که به من داده همۀ آن چیزهایی را که از من خواهد گرفت. چگونه از عهدۀ شکر او برآیم که این پنج حس را به من ارزانی کرده ــ این انگشتها و لبها، این چشمها و گوشها، این زبان بیقرار و این بینی بسیار بزرگ را؟
starlet
. ولی اگر خوب و تندرست هستی ــ اگر میتوانی روی پاهای خود بِایستی و غذایت را هضم کنی ــ غُرغُرت را به باد فراموشی بسپار و سپاسگزاری خود را نثار آفتاب کن.
پس سادهترین معنای زندگی، خوشی است ــ خود شعف و شادی تجربههای زندگی و سلامت جسمی؛ ارضا و آرامش عضلات و حواس و راحتی گوش و چشم و ذائقه. اگر کودک خوشبختتر از بزرگسال است به این خاطر است که بدنِ بیشتر و روحِ کمتری دارد و میفهمد که طبیعت قبل از فلسفه میآید. او برای دستها و پاهای خود معنایی فراتر از فایدههای فراوان آنها نمیجوید. شاید اگر ما هم از دستها و پاهای خود استفاده کنیم خوشبختتر شویم؛
starlet
عمل سالمتر از اندیشه است. (بنابر اصطلاح لاتین) قضیه با راه رفتن حل میشود. حتی پرسشهای فلسفی را هم فقط با انجام کار میتوان جواب داد.
starlet
میدانم که نصیحتها چقدر بیحاصل و پرافاده هستند، و چقدر دشوار است که آدمی دیگران را درک کند. اما بیا و ساعتی را با من سپری کن. من راهی را در میان جنگل به تو نشان خواهم داد که تو را بهتر از همۀ برهانهای کتابهایم، از تسلیم شدن بازمیدارد.
mahsa17
حتی اگر زندگی هیچ معنایی غیر از لحظههایی زیبا نداشت (و ما مطمئن نیستیم که زندگی چیز بیشتری داشته باشد)، باز هم کافی بود. قدم زدن زیر باران، احساس وزش باد، خیره شدن به برف در زیر پرتوهای آفتاب، یا تماشای تاریک و روشنی که به شب درمیآید، دلیل سرشاری است برای دوست داشتن زندگی.
mahsa17
تو سرباز گمنام ناامیدی، که در آستانۀ خودکشی هستی. میبینی که چیزی که به آن نیاز داری، نه فلسفه بلکه همسر و فرزند و کار سخت است
مهشید
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰۵۰%
تومان