بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می‌گرفت | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می‌گرفت

بریده‌هایی از کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می‌گرفت

انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۴.۰از ۶۲ رأی
۴٫۰
(۶۲)
پس گاهی اوقات احساس می‌کنم ـ مثل همۀ کسانی که از نزدیک با زبان‌پریش‌ها سروکار دارند ــ به زبان‌پریش‌ها نمی‌شود دروغ گفت. او نمی‌تواند واژه‌ها را دریابد، پس نمی‌شود با واژه‌ها او را گول زد؛ اما آنچه را که درمی‌یابد با دقتی خطاناپذیر درمی‌یابد، به اصطلاح به حالتی بیانی پی می‌برد که همراه واژه‌هاست، همان حالت غیرارادی و خودبه‌خودی چهره که هیچ‌وقت نمی‌شود به آن تظاهر کرد یا از خود درآورد، برخلاف واژه‌ها که می‌شود و خیلی راحت هم می‌شود ... .
سارا
تجربه ممکن نیست مگر آن‌که به‌طور تصویری سازمان‌دهی شده باشد؛ عمل ممکن نیست مگر آن‌که به‌طور تصویری سازماندهی شده باشد
کاربر ۲۵۲۴۶۶۹ لطفا در بی نهایت بذارید
تنها کسانی از آرامش غایی و امنیت روحی بهره‌مندند که گذشتۀ حقیقی را دارند یا به یاد می‌آورند.
کاربر ۲۵۲۴۶۶۹ لطفا در بی نهایت بذارید
زیادی داشتن در عین حال که موهبت است، محنت هم هست؛ هم لذت است و هم عذاب.
کاربر ۲۵۲۴۶۶۹ لطفا در بی نهایت بذارید
که بیماری هرگز یک فقدان یا یک زیادیِ صرف نیست، بلکه همیشه واکنشی است از سوی فرد یا اندام آسیب‌دیده برای بهبود، برای جایگزینی، برای جبران، و برای حفظ هویت، هر چقدر هم که این شیوه‌هایش عجیب به نظر برسند.
الی
آخرین مرحلۀ رشد در نخستی‌ها و به‌خصوص در انسان مغز است. از طرف دیگر این نیم‌کرۀ راست است که قدرت‌های حیاتیِ تشخیص واقعیت را کنترل می‌کند، قدرت‌هایی که هر موجود زنده‌ای باید داشته باشد تا زنده بماند. نیم‌کرۀ چپ مثل کامپیوتری که در مغزِ یک موجود زندۀ ابتدایی کاشته شده برای برنامه‌ها و نقشه‌ها طراحی شده است، و عصب‌شناسی کلاسیک بیش‌تر به برنامه اهمیت می‌داد تا واقعیت و به همین دلیل وقتی که بالاخره برخی از سندروم‌های نیم‌کرۀ راست معلوم شدند، عجیب و غریب قلمداد شدند.
الی
در حکایت‌های قدیمی شخصیت‌های تمثیلی ـ قهرمان، قربانی، شهید، جنگجو ــ حضور دارند. بیماران اعصاب نیز از زمرۀ همین شخصیت‌های تمثیلی‌اند و در داستان‌های غریبی که نقل خواهد شد حتی بیش‌تر هم هستند. چگونه می‌توان «دریانورد گم‌گشته» یا دیگر شخصیت‌های غریب این کتاب را برحسب این واژه‌های تمثیلی یا استعاره‌ای دسته‌بندی کرد؟ می‌شود گفت که آن‌ها مسافرانی به سرزمین‌های تصورناپذیرند. سرزمین‌هایی که در غیر این صورت هیچ‌گونه تصور یا خیالی از آن‌ها نمی‌داشتیم. به همین علت است که از دیدگاه من زندگی و سفرهای آن‌ها خصلتی افسانه‌ای دارد،
الی
و اما بیماری: آیا وسوسه نمی‌شویم که از خود بپرسیم آیا بدون بیماری می‌شود سر کرد؟»
آترین🍃
حیوانات نیز بیمار می‌شوند، ولی فقط انسان است که کاملاً به ورطۀ ناخوشی می‌افتد.
آترین🍃
به زبان‌پریش‌ها نمی‌شود دروغ گفت. او نمی‌تواند واژه‌ها را دریابد، پس نمی‌شود با واژه‌ها او را گول زد؛ اما آنچه را که درمی‌یابد با دقتی خطاناپذیر درمی‌یابد، به اصطلاح به حالتی بیانی پی می‌برد که همراه واژه‌هاست، همان حالت غیرارادی و خودبه‌خودی چهره که هیچ‌وقت نمی‌شود به آن تظاهر کرد یا از خود درآورد، برخلاف واژه‌ها که می‌شود و خیلی راحت هم می‌شود ... .
sarah_khani
این “گیرندگی حس عمقی” مثل چشم بدن است، آن‌طور که بدن خودش را می‌بیند. وقتی از دست می‌رود ـ که مال من از دست رفته ــ مثل این است که بدن کور شده باشد. بدنِ من نمی‌تواند خودش را ببیند، انگار چشم‌هایش را از دست داده، درست است؟
sarah_khani
جان دان نوشت: «هیچ انسانی جزیره‌ای تک‌افتاده نیست. انسان با خود تنها نیست.» اما اوتیستی دقیقاً چنین است ــ جزیره‌ای است که از قاره جدا شده.
محسن
همان‌طور که فروید گفته غایی‌ترین درمان کار است و عشق.
محسن
سالامان می‌نویسد: «همۀ ما تبعیدیانی از گذشته هستیم.» و به معنای دقیق کلمه لازم داریم که گذشته را بازیابیم.
محسن
هیوم نوشته است: به‌جرئت و قاطعانه می‌گویم که ما چیزی نیستیم جز مشتی یا مجموعه‌ای از احساسات متفاوت، احساساتی که با سرعتی تصورناپذیر دنبال یکدیگر می‌آیند و پیوسته در سیلان و حرکت‌اند.
محسن
با از دست دادنِ حافظه، ولو جزئی، تازه می‌فهمید که همۀ زندگی ما حافظه است.
محسن
اگر مردی پا یا چشمش را از دست داده باشد، می‌داند که پا یا چشمش را از دست داده است، اما اگر خویشتنی را ـ خویشتن خود را ــ از دست بدهد نمی‌تواند بداند؛ زیرا دیگر خویشتنی ندارد که بداند
صاد
کدام ناراحت‌کننده‌تر یا کدام محکوم‌تر بود: مردی که می‌دانست یا مردی که نمی‌دانست؟
الین نیران
آلیور ساکس را پزشکی بیش از حدِ معمول دلسوز و مسئول دیدم. او بیمار را به شکل ماشینی که عیبی پیدا کرده باشد نمی‌دید. نزد او انسانیت بیمار لحظه‌به‌لحظه حضور دارد. از آن پزشک‌هایی که «آدم می‌تواند نه فقط دردش را، که درد دلش را هم به او بگوید.» نکتۀ دیگری که شاید از جلوه‌های خاص این کتاب باشد، نحوۀ نشان دادن و کنار آمدن با مصائب عصب‌شناختی بود. در جایی دکتر ساکس یکی از بیمارانش را با عنوان «قهرمان بی‌نام‌ونشان مصیبت‌های عصب‌شناختی» خطاب می‌کند. من تقریباً همۀ بیمارانی را که ساکس در این کتاب از آن‌ها نوشته است قهرمان یافتم.
Yamad
«من شبیه یه جور قالی زنده‌ام. به یه الگو، یه طرح، مثل اینی که روی قالیتون هست احتیاج دارم. اگه طرح نباشه، از هم وا میرم و از هم می‌پاشم.» با شنیدن این حرف از ربه‌کا من هم به قالی نگاه کردم و متوجه شدم که به تصویر معروف شرینگتن فکر می‌کنم، همان که مغز / ذهن را «دوک ریسندگی افسون‌گر» می‌دانست که الگوهایی می‌بافد که با این‌که همیشه محو و زایل می‌شوند، ولی همیشه بامعنی‌اند.
MARY

حجم

۵۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۷۵ صفحه

حجم

۵۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۷۵ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۸۴,۰۰۰
۳۰%
تومان