بریدههایی از کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت
۴٫۰
(۶۲)
پزشک (برخلاف طبیعیدان) تنها با یک موجود زنده، فاعل انسانی، سروکار دارد، انسانی که میکوشد هویت خود را در شرایط ناخوشایند و منفی حفظ کند.
آیوی مککنزی
صاد
شرح حالهایی که در این کتاب آورده شدهاند، به سنّتی قدیمی برمیگردند: به همان سنّت قرن نوزدهمی که لوریا از آن سخن میگفت؛ به سنّت نخستین مورخ پزشکی، بقراط، و به آن سنّت کهن و عامی که بیماران همیشه دردشان را به پزشکان میگفتند.
صاد
شاید به نقطۀ تلاقی زندگی و سازوکار آن رسیده باشم، به رابطۀ فرایندهای فیزیولوژیکی و شرح حال.
صاد
برای آنکه فاعل انسانی را، که رنج میکشد و ناراحت است و مبارزه میکند، دوباره در مرکز توجه قرار دهیم باید با یک روایت یا داستان به شرح حال عمق بیشتری دهیم.
صاد
«و اما بیماری: آیا وسوسه نمیشویم که از خود بپرسیم آیا بدون بیماری میشود سر کرد؟»
صاد
پیشکسوتی بسیار مهربان و باشفقت بود، و درک و همکاری اساس کار طبابتش بود: بیمار و پزشک همشأن و همسطح بودند، هر یک از دیگری میآموخت و به دیگری کمک میکرد و بین خودشان به بینش و درمان جدیدی دست مییافتن
taraneh moghaddam
هیچ چهرهای برایش آشنا نبود. هیچ چهرهای برایش چهرۀ آدمیزاد نبود، بلکه مجموعهای از اجزا و خصوصیات بود، یعنی «شیء» بود.
Sarah S
با از دست دادنِ حافظه، ولو جزئی، تازه میفهمید که همۀ زندگی ما حافظه است. زندگی بدون حافظه، اصلاً زندگی نیست
Dorsa Amraei
خیلی وقتها بین قوۀ خلاقیت و بیماری کشمکش وجود دارد، و گاهی از این هم جالبتر، نوعی همراهی.
Dorsa Amraei
ساکس در ژانویۀ ۲۰۱۵ به سرطان کبد و مغز دچار شد. در فوریۀ همان سال در مجلۀ نیویورک تایمز چنین نوشت:
میخواهم تا جایی که میتوانم به عمیقترین، غنیترین، و مثمرثمرترین وجه زندگی کنم. میخواهم و امیدوارم که در این زمان باقیمانده دوستیهایم را عمیقتر سازم، با تمامی کسانی که دوستشان میدارم خداحافظی کنم، بیشتر بنویسم، و اگر قدرتی در من مانده باشد مسافرت کنم تا به درجات جدیدی از درک و بینش برسم.
shahram naseri
معلوم بود خیلی دلش میخواهد کاری انجام دهد: میخواست کاری کند، وجود داشته باشد، حس کند، اما نمیتوانست. دنبال معنا بود، دنبال هدف بود.
آفتاب
از تنهایی شکایتی نداشت، اما خیلی تنها به نظر میرسید؛ هیچ وقت غصه نمیخورد، اما خیلی غمگین به نظر میرسید
آفتاب
ما آدمهای طبیعی، که بیمیل هم نیستیم فریفته شویم، خیلی راحت گول میخوریم («مردم فریب میخورند، پس فریبشان ده»). و استفادۀ گمراهکننده از واژهها به همراه لحن فریبنده چنان مزورانه است که فقط آسیبدیدگانِ مغزی فریب آن را نمیخورند.
saeedarj
(اگر مردی پا یا چشمش را از دست داده باشد، میداند که پا یا چشمش را از دست داده است، اما اگر خویشتنی را ـ خویشتن خود را ــ از دست بدهد نمیتواند بداند؛ زیرا دیگر خویشتنی ندارد که بداند).
saeedarj
با از دست دادنِ حافظه، ولو جزئی، تازه میفهمید که همۀ زندگی ما حافظه است
hastiiiii
در سندروم کورساکوف یا در اختلال مشاعر یا در هر فاجعهای که در آن صدمۀ عضو و فروپاشی هیومی بزرگ باشد، باز همیشه این امکان هست که آن گسیختگی از طریق هنر، شرکت در فعالیتهای مذهبی، و ارتباط با روح انسان علاج شود،
من
شاید که راز در جای دیگری نهفته باشد، در فداکاری و ایثاری که منجر شد تا موتزوگی در خانهاش با یکی دیگری از هنرمندان عقبافتاده زندگی کند و بنویسد: «راز پیشرفتِ استعدادِ یانامورا این بود که در روح او شریک شدم. معلم باید آن شخصِ زیبا و صادقِ عقبافتاده را دوست داشته باشد و با دنیایی پالایششده، دنیایی عقبافتاده زندگی کند.»
سارا
بر هر نگرشِ صرفاً دارویی، یا پزشکی، باید یک نگرش «وجودی» هم اضافه شود
سارا
تقویت شدن نهفقط امکان بروز نشاط و غنای سالم را فراهم میآورد، بلکه امکان بروز گزافه و نابهنجاری و هیولاییشدگی (نوعی «بیش از حدی») را هم میدهد
سارا
تناقض سخنرانی رئیسجمهور همینجاست. ما آدمهای طبیعی، که بیمیل هم نیستیم فریفته شویم، خیلی راحت گول میخوریم («مردم فریب میخورند، پس فریبشان ده»). و استفادۀ گمراهکننده از واژهها به همراه لحن فریبنده چنان مزورانه است که فقط آسیبدیدگانِ مغزی فریب آن را نمیخورند.
سارا
حجم
۵۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
حجم
۵۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۸۴,۰۰۰۳۰%
تومان