بریدههایی از کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت
۴٫۰
(۶۲)
گویی خندق یا خلئی از فراموشی او را از اطرافش جدا کرده است ... مردی است بدون گذشته (یا آینده)، که در لحظهای بیمعنی و دائماً در تغییر گیر افتاده است
Nazanin
دکتر پ نمیجنگید؛ او نمیدانست چه از دست داده است، و حتی نمیدانست چیزی از دست داده است. اما کدام ناراحتکنندهتر یا کدام محکومتر بود: مردی که میدانست یا مردی که نمیدانست؟
صبا
آیا جزیره بودن، جدا افتادن، لزوماً مرگ است؟ میتواند باشد، اما نه لزوماً. چون با اینکه ارتباطاتِ «افقی» با دیگران، با جامعه و فرهنگ از دست رفته است، اما ممکن است ارتباطاتِ «عمودی» زنده و شدتیافتهای به وجود آمده باشند، ارتباطی مستقیم با طبیعت، با واقعیت، بدون آنکه تحتتأثیر چیزی باشد، بدون واسطه، بدون آنکه در تماس با چیزی قرار گرفته باشد
شراره
فروید چندین بار نوشت که حس بویایی انسان «قربانی» شده است، و بهخاطر ایستادن روی دو پا و سرکوب جنسی پیش از تناسلی، در طی رشد و در سیر تمدن، سرکوب شده است.
شراره
تنها کسانی از آرامش غایی و امنیت روحی بهرهمندند که گذشتۀ حقیقی را دارند یا به یاد میآورند.
شراره
حملههای فیزیکی بخشی از جریان آگاهی، از واقعیت آگاه، را به چنگ میآورند و در حالت تشنج آن را بازپخش میکنند.
شراره
سالامان مینویسد: «همۀ ما تبعیدیانی از گذشته هستیم.» و به معنای دقیق کلمه لازم داریم که گذشته را بازیابیم.
شراره
هیوم نوشت: «بهجرئت میگویم که ما چیزی نیستیم جز مشتی یا مجموعهای از احساسهای متفاوت، احساسهایی که با سرعتی غیرقابل تصور به دنبال یکدیگر میآیند و پیوسته در سیلان و حرکتاند.»
شراره
اگر مردی پا یا چشمش را از دست داده باشد، میداند که پا یا چشمش را از دست داده است، اما اگر خویشتنی را ـ خویشتن خود را ــ از دست بدهد نمیتواند بداند؛ زیرا دیگر خویشتنی ندارد که بداند
شراره
قدرت بقا، میل به بقا و باقیماندن بهصورت یک فردِ منحصربهفرد در نهاد ما از هر قدرتی قویتر است: قویتر است از هر تکانهای، از هر مرضی. تندرستی، مبارزِ تندرستی، معمولاً فاتح است.
آزمین
فروید چندین بار نوشت که حس بویایی انسان «قربانی» شده است، و بهخاطر ایستادن روی دو پا و سرکوب جنسی پیش از تناسلی، در طی رشد و در سیر تمدن، سرکوب شده است.
صاد
اِستر سالامان در کتاب زیبایش دربارۀ «خاطرات غیرارادی» (مجموعهای از لحظات، ۱۹۷۰) از لزوم حفظ یا بازیابی «خاطرات مقدس و باارزش کودکی» صحبت میکند و اینکه زندگی بدون اینها چقدر فقیر و بیبنیان است. او از شادی عمیق و یادآوری واقعیتی صحبت میکند که بازیافتن چنین خاطراتی میتوانند ایجاد کنند، و شمار زیادی نقلقولهای شگفتآور از زندگیهای شخصی میآورد، به خصوص از داستایفسکی و پروست. سالامان مینویسد: «همۀ ما تبعیدیانی از گذشته هستیم.» و به معنای دقیق کلمه لازم داریم که گذشته را بازیابیم.
صاد
زیادی داشتن در عین حال که موهبت است، محنت هم هست؛ هم لذت است و هم عذاب.
صاد
زیادی داشتن در عین حال که موهبت است، محنت هم هست؛ هم لذت است و هم عذاب.
صاد
زیادی داشتن در عین حال که موهبت است، محنت هم هست؛ هم لذت است و هم عذاب.
صاد
خوب بودن در حد خطرناک، خیلی وقتها، علامت یا منادی وقوع یک حمله است.
صاد
این تعارض که یک مرض میتواند به شکل سلامتی نمود پیدا کند و به صورت حسِ شگفتانگیزِ خوب بودن ظاهر شود و پتانسیلهای شریرانۀ آن بعدها هویدا شود، از حقهها و بازیها و کابوسهای طبیعت است. شماری از هنرمندان شیفتۀ این تعارضاند، بهخصوص آنهایی که هنر را با بیماری برابر میدانند: هم دیونوسیوسی (نشئگی) است، هم ونوسی (جنسی)، هم فاوستی. اینها در کارهای توماس مان مدام تکرار میشود: از نشئگیهای تبآلودِ سل در کوه جادو گرفته، تا الهامات ناشی از باکتریهای اسپیروکتال در دکتر فاستوس، تا شهوتزایی شریرانه در آخرین داستانش، قوی سیاه.
صاد
به نظر میرسد که هوش نقشی ندارد، بلکه فقط استفاده کردن است که اهمیت اساسی دارد.
صاد
او یکی از آن قهرمانان بینامونشانِ مصیبتهای عصبشناختی است.
صاد
این “گیرندگی حس عمقی” مثل چشم بدن است، آنطور که بدن خودش را میبیند. وقتی از دست میرود ـ که مال من از دست رفته ــ مثل این است که بدن کور شده باشد. بدنِ من نمیتواند خودش را ببیند، انگار چشمهایش را از دست داده، درست است؟ پس این منم که باید به جای بدنم با چشمهایم نگاه کنم، درست است؟»
گفتم: «درستِ درست است. فیزیولوژیست خوبی میشدید.»
صاد
حجم
۵۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
حجم
۵۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۸۴,۰۰۰۳۰%
تومان