بریدههایی از کتاب مطلقا تقریبا
۴٫۴
(۱۲۴)
«حشره به درد دخترها نمیخوره.»
i_ihash
«توی یه کپه سنگ، همه که نمیتونن سنگِ بالایی باشن، بعضیها باید سنگ زیری باشن که بالاییها رو نگه دارن.»
i_ihash
فکر کنم کار سخت برات تو زندگی این نیست که همون چیزی بشی که دلت میخواد، کار سخت اینه که بفهمی دلت میخواد چی بشی. وقتی بفهمی واقعاً حقیقتاً چی میخوای، میدونم که به دستش مییاری.
"Shfar"
هیچوقت چیز خوبی توی ایمیلهای مدرسه نیست. معلم هیچوقت به پدر و مادرِ آدم ایمیل نمیدهد که مثلاً بگوید: «داشتنِ شاگردی مثل آلبی در کلاس خیلی معرکه است. فقط میخواستم بدانید!»
یا «آلبی همیشه مدادهایش را به ریک داربی قرض میدهد، گرچه کم پیش میآید که ریک آنها را پس بدهد.»
یا «امروز آلبی اول از همه جسا کوان را برای تیم بسکتبالش انتخاب کرد، چون بقیه جسا را همیشه آخر از همه انتخاب میکنند و او حالش خراب میشود.»
غوطہور🪐🌱🌊
«یه چیزی پیدا کن که دلت بخواد تمام عمرت انجام بدی. حتی اگه خوب بلد نباشی. بعدش اگه شانس بیاری، با یه عالمه تمرین، یه روزی مییاد که توش استاد میشی.»
حرف خوبی بود. اما...
ازش پرسیدم: «اما اگه شانس نیارم چی؟ اگه یه چیزی که عاشقشم پیدا کنم، اما هیچوقت خوب یاد نگیرم چی؟»
کالیستا لبخند دلسوزانهاش را زد و گفت: «بعدش خوشحال نمیشی که عشقت رو پیدا کردی؟»
نَعنا🌿
یک بار پدربزرگپارک به مادرم گفت: «توی یه کپه سنگ، همه که نمیتونن سنگِ بالایی باشن، بعضیها باید سنگ زیری باشن که بالاییها رو نگه دارن.»
Massoume
آقای کلیفتن قبل از اینکه حرفی بزند، مدتی سر تکان داد. آخر سر گفت: «بذار یه چیزی ازت بپرسم آلبی. اگه این پسره بهت بگه تشکِ پرِ زردِ سه انگشتی ناراحت میشی؟»
نمیخواستم بخندم، اما به هر حال خندیدم. حتی دماغم یک خرده زد بیرون. صورتم را با آستینم پاک کردم و گفتم: «نه.»
آقای کلیفتن دستش را برد پشت سرش و بدون اینکه نگاه کند یک دستمال کاغذی درآورد داد دستم. گرفتمش. ازم پرسید: «چرا نه؟ چرا ناراحت نمیشی؟»
ـ چون من که تشکِ...
آقای کلیفتن برایم تمامش کرد: «...پرِ زردِ سه انگشتی نیستم.»
«آره.» فین کردم. «من از اونجور تشکها نیستم.»
آقای کلیفتن با سر گفت آره. یعنی حرفم درست بود. بعدش گفت: «پس چرا وقتی کسی بهت میگه منگل ناراحت میشی؟»
دیگر فین نکردم.
☀️J.S.Kinglee🍂
اگه آدم اون جایی که هست نباشه، به جایی که میخواد بره نمیرسه.
آناهیتا
«توی یه کپه سنگ، همه که نمیتونن سنگِ بالایی باشن، بعضیها باید سنگ زیری باشن که بالاییها رو نگه دارن.»
"Shfar"
«برنامهات دو دقیقه پیش تموم شد. الان داری تبلیغ شامپو تماشا میکنی.»
گفتم: «آخه اینم جالبه.»
رها
نمیدانم چرا هی گند میزنم به همهچیز. حتی با وجودی که این همه زور میزنم که گند نزنم. اگر از دستم برمیآمد، کارهایم را بهتر انجام میدادم. جدی میگویم. اما نمیدانم چطوری.
خیلی چیزها هست که نمیدانم.
yara.
هر کسی حق داره که گاهگاهی یه روزِ غصه خوردن داشته باشه. گاهی مشکلات اونقدر بزرگن که برای آدم دل و دماغ نمیمونه. گاهی تنها راهِ بهتر کردن اوضاع اینه که به خودت فرصت بدی یه خرده غمگین باشی
fateme.notes
ـ اگه آدم اون جایی که هست نباشه، به جایی که میخواد بره نمیرسه.
"Shfar"
کار سخت برات تو زندگی این نیست که همون چیزی بشی که دلت میخواد، کار سخت اینه که بفهمی دلت میخواد چی بشی. وقتی بفهمی واقعاً حقیقتاً چی میخوای، میدونم که به دستش مییاری.
i_ihash
«هر کسی حق داره که گاهگاهی یه روزِ غصه خوردن داشته باشه. گاهی مشکلات اونقدر بزرگن که برای آدم دل و دماغ نمیمونه. گاهی تنها راهِ بهتر کردن اوضاع اینه که به خودت فرصت بدی یه خرده غمگین باشی.»
i_ihash
ـ اگه آدم اون جایی که هست نباشه، به جایی که میخواد بره نمیرسه.
fateme.notes
«بعضی آدمها تو هیچی خیلی عالی نیستند. بعضی آدمها فقط خیلی دونات دوست دارند.»
i_ihash
همیشه همین را به من میگویند.
ـ چیزی نمونده.
ـ چیزی نمونده.
همیشهٔ همیشه، چیزی نمانده.
Massoume
کالیستا گفت: «هر کسی حق داره که گاهگاهی یه روزِ غصه خوردن داشته باشه. گاهی مشکلات اونقدر بزرگن که برای آدم دل و دماغ نمیمونه. گاهی تنها راهِ بهتر کردن اوضاع اینه که به خودت فرصت بدی یه خرده غمگین باشی.»
آناهیتا
فکر کنم کار سخت برات تو زندگی این نیست که همون چیزی بشی که دلت میخواد، کار سخت اینه که بفهمی دلت میخواد چی بشی. وقتی بفهمی واقعاً حقیقتاً چی میخوای، میدونم که به دستش مییاری.
fateme.notes
حجم
۲۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۸۷,۰۰۰
تومان