سکوت سنگینی بود که فقط صدای پرندهها آن را میشکست. هوا سرد و بیتکان بود، انگار ساکت ایستاده بود و وزنش را با سرما روی ما میانداخت. برایم فرقی نمیکرد، آخر آن هوای غمگین و خاکستری مناسب آن محل و حال من بود. روزی که مامن مرد، آبیترین و براقترین آسمان ماه اکتبری که در تمام عمرم دیده بودم، بالای سرم بود و با آن رنگ و برقش به احساسم توهین میکرد.
کتیبه سپید
امروز صبح تو کلیسا، عطر تازهٔ تاجها و دستههای گل و گیاهی که ساختمان را تزیین کرده بودند، روی بوی ماندگی همیشگیاش سرپوش گذاشته بود؛ اما گل و گیاه کمکی به حال و هوای سرد و سرسنگین کلیسا نمیکرد. خانمها از روی ادب سرشان را برایم تکان دادند، چون مجبور بودند. خیلی از املاک این حوالی مال من است. اما اسم خانوادهٔ من بد در رفته است، حتی بعد از گذشت چند قرن.
Arefeh
تو به اون پیر غُرغرو، به خالهکاترین عادت داری، به اینکه دائم فکر کنی کار بدی کردی و باید دعوات کنن. برای همین وقتی یک نفر بهت میگه باهوشی و میخواد کمکت کنه، نمیتونی درک کنی.»
مژده
چقدر وحشتناک است که آدم بداند به زودی خواهد مرد و هیچکس نتواند کمکش کند.
بهار
میگفت مردم به شکل و قیافهٔ دخترها خیلی بیشتر اهمیت میدهند و حق با او بود، با نظرش موافقم.
به آنی گفتم: «ببین، برای مردم فرق نمیکنه که تو کی باشی، معمولاً یک دلیلی پیدا میکنن که دیگران رو مسخره کنن. باید یاد بگیری اهمیت ندی.»
بهار
آدمها اون چیزی رو میبینن که دلشون میخواد ببینن
کاربر ۴۴۴۷۶۶۵
«ببین، برای مردم فرق نمیکنه که تو کی باشی، معمولاً یک دلیلی پیدا میکنن که دیگران رو مسخره کنن. باید یاد بگیری اهمیت ندی.»
کاربر ۴۴۴۷۶۶۵
اما بعضی سؤالها بهتر است نپرسیده باقی بمانند.
banoo
من زمان را تسلیم خودم کرده و در بُعدش سفر کردهام، اما زمان هنوز هم به گذشتن ادامه میدهد. هر جا که هستم، عقبتر از من و جلوتر از من است.
RS
اینکه آدمو به خاطر مادرش اذیت کنن، خیلی بدتر از اینه که به خاطر خودش مسخره کنن.
زهرا۸۸