بریدههایی از کتاب خانه افعی
۴٫۲
(۱۰۰)
آدمها اون چیزی رو میبینن که دلشون میخواد ببینن.
Pariya
ببین، برای مردم فرق نمیکنه که تو کی باشی، معمولاً یک دلیلی پیدا میکنن که دیگران رو مسخره کنن. باید یاد بگیری اهمیت ندی.
Pariya
فکر نمیکنم احساسی بدتر از این باشد که مردم آدم را به خاطر کاری که نکرده، سرزنش کنند.
Pariya
برای مردم فرق نمیکنه که تو کی باشی، معمولاً یک دلیلی پیدا میکنن که دیگران رو مسخره کنن. باید یاد بگیری اهمیت ندی.»
دخترکتابخون:)📖🤍
بعضی سؤالها بهتر است نپرسیده باقی بمانند.
Pariya
کلمههایی که به ظاهر دلنشین، اما بیمعنی بودند؛ مثل سُسی که تو یک بشقاب خالی از غذا بریزند.
Pariya
قیافهاش آدم را یاد شیر میانداخت، با این تفاوت که خشن و وحشی نبود، غمگین بود.
؟
شاید اگر جای دیگری بروم، دیگر هر لحظه که چشمهایم را میبندم مگ را نبینم که در دل شعلهها ناپدید میشود. شاید جایی را پیدا کنیم که مردمش به خاطر رنگ پوست لوسی به او خیره نشوند و لقبهای زشت به او ندهند.
بلاتریکس لسترنج
بیآنکه نگران عواقب حرفم باشم، گفتم: «هر اتفاقی هم بیفته، برای شما بد نمیشه، چون پول دارین. من و آدمهایی مثل لوسی هستیم که مردم قبولمون نمیکنن، علتش هم وضعیت خونوادهایِه که توش متولد شدیم، چیزهایی که دست خودمون نیست و نمیتونیم تغییرشون بدیم.»
بلاتریکس لسترنج
از ترس آدمها میشود سوء استفاده کرد
vania
از خودم بدم آمد که اینقدر به فکر ریخت و قیافهام هستم.
Sara.iranne
خب، بگذارید بگویم خیلی خوب است که وقتی کسی با نگاهش بهت خنجر میزند، زخمی نمیشوی!
Sara.iranne
پشتش لرزید. لرزشی که از سرما نبود
Sara.iranne
بهش خندیدم، اما حرفش را باور کردم.
Sara.iranne
«تام کاتِریل، امیدوارم اینها رو بدون اجازه برنداشته باشی. دلم نمیخواد میوهٔ دزدی تو این خونه بیاد. کریسمس و غیرکریسمس فرقی نمیکنه.»
تام ابروهایش را بالا برد و گفت: «البته که با اجازه برداشتم.»
کاربر
«ما با هم دوست نیستیم!» و به شدت متعجبش کردم. «من فقط آدمی بودم که شما از وجودش استفاده کردین. من برای آدمهایی مثل شما هیچ اهمیتی ندارم. چون دخترم، چون فقیرم، چون به دستمزدتون احتیاج دارم، چون شما اون ایدههای احمقانهتون رو مهمتر از هر چیز دیگهای میدونین.»
Sara.iranne
در بدترین کابوس خودم گیر افتاده بودم. پوستم انگار که هزارها حشره رویش میدویدند، مورمور میشد. فکر کردم خیلی راحت میتوانم از ترس دیوانه بشوم.
Sara.iranne
صورتم مثل گل آتش داغ شده بود و خونم از عصبانیت به جوش آمده بود. انگار مثل جراح شکمم را باز کرده و ضعیفترین قسمتهای وجودم را پیدا کرده بود.
Sara.iranne
جذام آن زن را تبدیل به چیزی کرده بود که دیگر شباهتی به آدمیزاد نداشت. با وجود این، دلم میخواست نوازشش کنم. مطمئن بودم سالهاست کسی به او دست نزده.
Sara.iranne
«ببین، برای مردم فرق نمیکنه که تو کی باشی، معمولاً یک دلیلی پیدا میکنن که دیگران رو مسخره کنن. باید یاد بگیری اهمیت ندی.»
Sara.iranne
حجم
۲۳۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
حجم
۲۳۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
قیمت:
۱۱۲,۵۰۰
تومان