بریدههایی از کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ
۴٫۲
(۱۸۶)
ما عاشق شنیدن برنامههای مذهبی رادیوی کره جنوبی بودیم. این عشق ما واکنشی بود به دینستیزی آشکار حکومت کره شمالی و توهینی که به همه ادیان (و از جمله مسیحیت و اسلام) میکرد. برنامههای مذهبی رادیوی کره جنوبی عمدتآ بر عشق و احترام به همنوع تأکید میکرد و این همچون عسل برای ما شیرین بود. این پیامها کاملا متفاوت با پیامهایی بودند که حکومت هر روز در مغز ما فرو میکرد.
منصوره جعفری
مسئولان به خوبی آگاه بودند که هیچ خطری از جانب توریستهای خارجی، حکومتشان را تهدید نمیکند. خود این توریستها هم میدانستند که هرگونه حرف یا اشاره انتقادی میتواند دوستان و اعضای خانواده آنها را در کره شمالی در معرض خطر قرار بدهد بنابراین همواره ساکت و مطیع بودند.
منصوره جعفری
تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیت انسانها برای رذالت و پستی بیانتهاست. من در یودوک پی بردم که تمایزهای اجتماعی و تحصیلی در چنین مکانی به سرعت محو میشود. بچه که بودم فکر میکردم آدم با حیوان فرق دارد اما در یودوک فهمیدم واقعیت خلاف این را میگوید. در یودوک هیچ تفاوتی بین انسان و حیوان نبود. بجز یک تفاوت: یک آدم خیلی گرسنه حاضر است برای سیر کردن شکم خود از غذای بچهاش بدزدد اما یک حیوان گرسنه هرگز چنین کاری نمیکند.
منصوره جعفری
انسان مبتلا به گرسنگی حاد شبیه حیوان رفتار میکند. تأثیر گرسنگی حاد روی رفتار انسانها تقریبآ یکسان است و از این حیث تفاوت چندانی بین استاد دانشگاه، کارگر و دهقان وجود ندارد. من به تجربه دریافتهام که این نوع تمایزهای فکری و طبقاتی تأثیر بسیار کمی در رفتار و عملکرد افراد گرسنه دارد. از نزدیک شاهد بودهام که گرسنگی حاد چگونه باعث زایل شدن عقل و منطق میشود. آدم گرسنه مشرف به موت حاضر است موش زنده را در جا و بدون لحظهای تأمل قورت دهد.
منصوره جعفری
من مخصوصآ سال ۱۹۸۲ را که مصادف با هفتادمین سال تولد کیم ایلسونگ بود خوب به خاطر دارم. من به محض اینکه شیرینیام را تحویل گرفتم با سرعت هرچه تمام به سوی خانه دویدم تا آن را به مادربزرگم نشان بدهم. مادربزرگ در این زمان همه باور و ایمان خود را به حزب کمونیست از دست داده بود. او به محض اینکه شیرینیام را نشانش دادم گفت: «آه، بله. ما همه چیزمان را به حزب دادیم و آنها در مقابل همه ما را به اردوگاه فرستادند و چند آبنبات کف دستمان گذاشتند. کودک من البته که باید جشن بگیریم و خوشحال باشیم. و جناب کیم ایلسونگ از شما هم خیلی خیلی متشکریم! دستتان درد نکند!»
منصوره جعفری
بیمارانی که به جراحی فوری نیاز داشتند و مثلا آپاندیسشان عود میکرد، به تنها بیمارستان واقعی اردوگاه منتقل میشدند. این بیمارستان مخصوص نگهبانهای اردوگاه و خانوادههایشان بود. زندانیان اردوگاه حتیالمقدور از رفتن به این بیمارستان اجتناب میکردند زیرا زندانیان بیمار بعد از انجام عمل جراحی معمولا به امان خدا رها میشدند و غالبآ هم بر اثر عفونت بعد از عمل میمردند. و اگر یک زندانی بیمار به بیش از یک عمل جراحی جزئی نیاز داشت، وی را در گوشهای رها میکردند تا بمیرد.
منصوره جعفری
پدر یی سائه ـ بانگ مثل بسیاری دیگر که خطر را حس نکرده بودند تصمیم میگیرد به اتفاق خانوادهاش از ژاپن به کره شمالی مهاجرت کند. برنامه او این بود که اول خودش برود، و در مرحله بعد همسر و چهار فرزندشان (سه پسر و یک دختر) به او ملحق شوند. با این حال، مرد بیچاره به محض اینکه قدم به خاک کره شمالی میگذارد به جرم جاسوسی دستگیر و به اردوگاه کار اجباری اعزام میشود. چند هفتهای میگذرد و هیچ خبری از او به خانوادهاش نمیرسد. مادر یی سائه ـ بانگ نهایتآ تصمیم میگیرد که به اتفاق یی سائهبانگ عازم کره شمالی شود تا بلکه در آنجا خبری از شوهرش به دست آورد. اما آنها به جای کسب اطلاعات در باره عزیز گمشدهشان، بلافاصله دستگیر و روانه اردوگاه یودوک شدند.
منصوره جعفری
یکی دیگر از وظایفم گرم نگه داشتن دائمی اتاق ویژهای بود که به امر آموزش و تبلیغ اندیشههای انقلابی کیم ایلسونگ اختصاص یافته بود. ما و خانوادههایمان نفرین شده بودیم تا بر اثر سرماخوردگی بمیریم اما پوسترها، کتابها و عکسهای کیم ایلسونگ نیاز به گرمای دائمی داشتند.
منصوره جعفری
کار در معدنْ هم توانفرسا بود هم خطرناک. معدن طلای اردوگاه فاقد ریل آهنی و چرخهایدستی بود. ما اجبارآ تکههای سنگ و کلوخ را روی شانههایمان میگذاشتیم و به دهانه معدن حمل میکردیم تا در آنجا بارِ گاریهای گاوکش شود.
منصوره جعفری
یک روز عصر همراه دیگر اعضای گروه پس از جمعآوری گیاهان دارویی در کوهستان قصد برگشت به اردوگاه را داشتیم که ناگهان متوجه بوی تعفن شدیدی شدیم که در هوا پخش بود. هرچه جلوتر میرفتیم بوی تعفن بیشتر میشد تا اینکه عاقبت دریافتیم منشأ بو از کجاست. نگهبانها را دیدیم که داشتند با بولدوزرها نوک تپههایی را که مردگانمان را در آنجا دفن کرده بودیم، زیر و رو میکردند. آنها جسورانه به جان اجساد مدفون زندانیان افتاده بودند و هیچ هراسی هم از آشفته کردن ارواح مردگان نداشتند. هدف آنها استفاده از زمینهای روی تپه برای کاشتن ذرت بود و اصلا برایشان مهم نبود که با این کار خود سبب هتک حرمت مردگان و خانوادههایشان میشوند.
منصوره جعفری
تیم کره شمالی در همین روز، یعنی دو روز بعد از بازی با ایتالیا، به مصاف تیم قدرتمند پرتغال رفت. کرهایها ابتدا با زدن سه گل پیش افتادند اما پرتغالیها که اوزهبیوِ سیاهپوست را در اختیار داشتند در پایان بازی با نتیجه پنج بر سه پیروز شدند.
مقامات حزبی و حکومتی در پیونگیانگ باخت تیم ملی فوتبال کره از پرتغال را نتیجه رفتارهای بورژوازی، ارتجاعی و امپریالیستی بازیکنان تیم کره تشخیص دادند. از نظر آنها بازیکنان تیم کره شمالی با نوشیدن افراطی مشروبات الکلی و شبزندهداری عملا موجب ضعیف شدن بدنهای خود و شکست تیمشان شده بودند. تمامی بازیکنان تیم، به جز پارک دوئیک که به سبب دلدرد در اتاق هتل مانده و به نوشکده نرفته بود، به محض بازگشت به کره شمالی دستگیر و روانه اردوگاههای کار اجباری شدند.
منصوره جعفری
بیش از هر جای دیگری، ارمنستان شاهد چنین جنایتهایی بوده است. در سال ۱۹۴۷ دهها هزار نفر از اهالی ارمنستان در زیر فضای سنگین تبلیغاتی استالین که «جمهوری شوروی سوسیالیستی ارمنستان» را به مثابه سرزمین شیر و عسل جلوه میداد، جان خود را از دست دادند. استالین که قول داده بود به فرهنگ و دین اجدادی ارمنیها احترام بگذارد دهها هزار تن از آنها را به جرم ناکرده مخالفت با جمهوری شوروی ارمنستان قتل عام کرد. استالین قول داده بود که از دل عدالت اجتماعیاش نسل تازه و شکوفایی سر بر خواهد آورد. اما زمان زیادی لازم نبود تا معلوم شود چیزی جز ترس، مصیبت و مرگ نصیب ارمنیها نخواهد شد.
منصوره جعفری
ده سال زندگی در اردوگاه باعث شد از جهان بیرون فاصله بگیرم. من در آن مدت چیزهای زیادی در باره رنج، گرسنگی، خشونت و مرگ یاد گرفتم. مدتها از دست پدربزرگم عصبانی بودم. تنها در سال ۱۹۸۳ بود که به تدریج پی بردم مسبب واقعی بدبختیهایم کیم ایلسونگ و رژیم تحت رهبریاش بوده و نه پدربزرگم. این افراد در تأسیس اردوگاههای کار اجباری و پر کردن این اماکن با آدمهای بیگناه نقش و مسئولیت اصلی را بر عهده داشتند. وقتی بچه بودم به کیم ایلسونگ همچون یک خدا نگاه میکردم. چند سال اقامت در اردوگاه کافی بود این ایمان من به نفرت تبدیل شود. من و زندانیان همبندم ظاهرآ برههای گمشده انقلاب بودیم که باید به آغل حزب بازگردانده میشدیم، اما شیوه حزب برای انجام این کار بهرهکشی از ما تا سرحد مرگ بود. تبلیغات حکومتی که کره شمالی را همچون تکهای از بهشت خلق جلوه میداد، حالا فقط باعث استفراغ من میشد.
کاربر ۲۹۳۷۸۰۲
ما از این جلسات طولانی بینتیجه که اوقات استراحت شبانهمان را کوتاهتر میکرد متنفر بودیم. این جلسات قلابیتر از آن بودند که بتوان جدیشان گرفت، اما مسئولان اردوگاه طور دیگری به قضیه نگاه میکردند. آنها همیشه به ما یادآوری میکردند که «کار به تنهایی نمیتواند ریشههای ایدئولوژی فاسد شما را ریشهکن کند و بنابراین شما باید مدام تحت نظارت باشید». آنچه آنها در پیاش بودند نظارت ایدئولوژیک بود. بخشی از وظیفه و مسئولیت ما، ایمان آوردن به این ایدئولوژی بود و به همین دلیل به محض اینکه به سن بزرگسالی (پانزده سالگی) رسیدیم سه دفترچه به ما دادند که در آنها باید مراحل شفای ایدئولوژیکمان را منظمآ شرح میدادیم. هر کدام از این دفترچهها عنوان خاص خودش را داشت: «تاریخ انقلاب کیم ایلسونگ و کیم جونگایل»، «سیاستهای حزب» و «بنیانهای حیات». ما ملزم بودیم که این دفترچهها را در جلسات انتقادی همراه خودمان داشته باشیم و نکات مهم و درسهای ضروری را بلافاصله در آنها یادداشت کنیم.
کاربر ۲۹۳۷۸۰۲
چندین بار شاهد بودم که درست وسط جلسه برخی زندانیان صداهای مشکوکی از بدنهای خود خارج کردند. چنین حوادث کوچکی میتوانست تمامی ابهت و وقار مراسم را از بین ببرد و به این ترتیب نگهبانها را حسابی عصبانی کند. آنها بعضی وقتها خودشان را به نشنیدن میزدند اما گاهی هم پای خود را در یک کفش میکردند تا منشأ این «صدای مشکوک» را پیدا کنند. نگهبانها با صدای بلند فریاد میزدند «کی بود گوزید؟ فردی که مرتکب این عمل شده دست خود را بلند کند!» و اگر کسی اعتراف نمیکرد، نگهبانها همه ما را در اتاق حبس میکردند تا فرد «جنایتکار» خودش را معرفی کند. عاقبت یکی این گناه را به گردن میگرفت. در این صورت فرد مذکور را روی سکو میبردند تا در آنجا به گناه خودش اعتراف و از رفتار شرمآور خویش انتقاد کند. این زندانی خطاکار نهایتآ به انجام یک هفته کار اضافی جریمه و محکوم میشد.
کاربر ۲۹۳۷۸۰۲
مسئولان کره شمالی با قید احتیاط اجازه ورود به توریستهای خارجی میدادند. آنها از طرفی پول خارجی را که وارد کشور میشد دوست داشتند اما از طرف دیگر نگران این بودند که مبادا میهمانان خارجی اخبار مربوط به وضع بد سیاسی و اقتصادی کشور را در سطح جهان پخش کنند. به همین خاطر هر زمان که کرهایهای ساکن ژاپن برای دیدن اقوام خود به کره شمالی میآمدند، اهالی محل ملزم بودند جلوی خانههایشان را آب و جارو کنند و به اصطلاح حفظ ظاهر کنند. هرچیزی که احتمال میرفت در جلوی دید توریستهای خارجی قرار بگیرد، تمیزکاری و براق میشد. بعضی وقتها مسئولان امر پیشقدم میشدند و تمهیدات خاصی به کار میبستند. برای مثال، آنها کمی قبل از رسیدن میهمانهای ما از ژاپن، ما را به یک خانه بزرگتر که دو اتاق بزرگ و حیاط خلوت داشت منتقل کردند تا بتوانیم به نحو احسن از میهمانهای خود پذیرایی کنیم. مأموران امنیتی یکی دو روز مانده به ورود میهمانها به سراغمان آمدند تا به اصطلاح تک تک ما را توجیه کنند. آنها به ما یادآوری کردند که نباید در باره زندان و اردوگاه با میهمانهایمان حرف بزنیم. انتقاد کردن از حکومت هم مطلقآ ممنوع بود. البته گپ و گفتگو در باره موضوعهای دیگر بلامانع بود. آنها برای اطمینان بیشتر از فرمانبری ما، به صورت شبانهروزی گفتگوهای ما با میهمانها را استراق سمع میکردند.
m est
خشونت و زورگویی امر معمول و رایجی در کره شمالی است. هر چیزی که اندک نشانی از همدلی و نوعدوستی دارد از صحنه حیات اجتماعی این کشور حذف شده. هر کسی تهدید میکند و تهدید میشود، و هر کسی کتک میزند و کتک میخورد. خود من بعد از سپری کردن یک دوره اقامت ده ساله در اردوگاه به قدری خشن و زورگو شده بودم که به کوچکترین بهانهای با مردم درگیر میشدم. تنها بعد از ترک کره شمالی بود که رفتارم شروع به تغییر کرد و به اصطلاح آدم شدم.
علیرضا طاهری نیا
وقتی به تاریخ نگاه میکنم میبینم که قدرتهای کمونیستی در هر زمان و مکانی که بودهاند همواره دامهای مشابهی را بر سر راه مردم پهن کرده و آنها را در توهّمِ رسیدن به جامعهای آرمانی قربانی کردهاند. ثمره چنین اعمالی به رنج و مصیبتهای بسیار در گوشه و کنار جهان منجر شده است؛ از فرانسه و مصر گرفته تا کامبوج و چین. اما شاید بیش از هر جای دیگری، ارمنستان شاهد چنین جنایتهایی بوده است.
Zeinab
بیشتر جمعیت جزیره برای یافتن کار در شهرهای امپراتوری ژاپن به این کشور مهاجرت میکردند. کره در آن زمان، یکی از مستعمرههای امپراتوری ژاپن بود؛ استعماری که از ۱۹۱۰ تا پایان جنگ جهانی دوم به طول انجامید.
Zeinab
کار دیگر استالین در کره، تشکیل ارتش کرهای بود. او همچنین با استفاده از تبلیغات گسترده موفق شد رفرم کشاورزی را در بخشهای شمالی کشور به مرحله اجرا بگذارد. به این ترتیب فقیرترین کشاورزان و روستاییان کرهای علیه اربابها به پا خاستند و زمینهای آنها را مصادره انقلابی کردند. این اقدامات همچنین موجب شد تا بسیاری از احزاب چپ در سراسر جهان حمایت خود را از دولت نوپای کره شمالی اعلام کنند.
Zeinab
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
قیمت:
۱۷۰,۰۰۰
۱۳۶,۰۰۰۲۰%
تومان