بدبختترین بردهها آن بردهای است که سرنوشت خود را پذیرفته و با آن کنار آمده است.
بابایِ نهال
افراد بزرگسال، یا بهتر بگویم افراد پانزدهسال به بالا، ملزم به شرکت در مراسم اعدام در ملأعام بودند. من ترجیح میدادم به نحوی از حضور در این مراسم شانه خالی کنم.
جواد
. نظامِ به شدت دیوانسالارانه کره شمالی حتی قادر نبود ضروریترین نیازهای روزمره مردم را برآورده سازد: غذا به سختی تهیه میشد، پیدا کردن یک برقکار عملا ناممکن بود، دکتر در دسترس نبود و کوتاه کردن مو کار مشکلی بود چرا که آرایشگر در حکم کیمیا بود.
جواد
بدبختترین بردهها آن بردهای است که سرنوشت خود را پذیرفته و با آن کنار آمده است
tomorrow
آنها چیزی نداشتند از دست بدهند بجز زنجیرهای پاهایشان
ــسیّدحجّتـــ
هرگز آن کوکاکولایی را که به من تعارف کرد فراموش نخواهم کرد. اولین جرعه را که قورت دادم روحم شاد شد. تا به حال چنین چیز خنک خوشمزهای نخورده بودم.
مهدی نادریان
برخی از زندانیانی که سالیان متمادی در گولاگ های شوروی زندانی بودند در خاطراتشان نوشتهاند گولاگ در حکم دانشگاه آنها بوده. اما گولاگ یا اردوگاه یودوک چنین ویژگیای برای من نداشت. تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیت انسانها برای رذالت و پستی بیانتهاست.
ibrahim
در کره شمالی، رادیو و تلویزیون دولتی، روزنامهها، مدارس و حتا کتابهای مصور کودکان صرفآ پر از نفرتپراکنی است؛ نفرت از دشمنان امپریالیستی، دشمنان طبقاتی، دشمنان میهن، آمریکا، و خلاصه هر دشمن دیگری که بتوان تصور کرد
negar shojai
تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیت انسانها برای رذالت و پستی بیانتهاست. من در یودوک پی بردم که تمایزهای اجتماعی و تحصیلی در چنین مکانی به سرعت محو میشود
شادی
زندگی در اردوگاه بسیار سخت بود. حوادث تلخ و متعددی در انتظارم بود: مرگ دوستان خوبم، بیماری مادربزرگم، سرمازدگیام، شرکت اجباریام در مراسم اعدام در ملأعام و...
Reza.golshan