بریدههایی از کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ
۴٫۲
(۱۸۶)
یکی از روزها وقتی به مدرسه رسیدم تازه یادم افتاد که معلم کلاسمان («گراز وحشی») قصد دارد امروز بچهها را به «اتاق کیم ایلسونگ» ببرد. پوشیدن جورابهای مخصوص را پاک فراموش کرده بودم. جورابهایی که آن روز به پا داشتم، همان جورابهای پاره پوره و پر از سوراخی بود که مادربزرگ برایم وصله پینه زده بود. بدون اغراق روی هر لنگه این جورابها حداقل شش تا هفت وصله به چشم میخورد. وقتی گراز وحشی با صدای بلند گفت کسانی که جورابهای مخصوصشان را به پا نکردهاند دستهایشان را بالا ببرند، من یکی نزدیک بود از شدت ترس بمیرم. خوشبختانه، من تنها نبودم. دوسوم بچهها دستهایشان را بالا برده بودند. آقامعلم به شدت عصبانی شد. او به ما دانشآموزان فراموشکار دستور داد بیرون کلاس به صف شویم و بعد شروع کرد به کتک زدن جانانه ما. گراز وحشی که پوتینهای ارتشی به پا داشت چنان لگدهای محکمی به ما میزد که نفسمان بند میآمد. ما معمولا وقت کتک خوردن، با چنان شدتی آه و ناله میکردیم که طرف دلش به حالمان بسوزد و بیش از این کتکمان نزند اما این دفعه با دفعههای قبل فرق داشت
جواد
«رفیق، عمر ما کوتاه است؛ کار چیز مهمی نیست؛ مهم این است که از زندگیات لذت ببری
بابایِ نهال
پدربزرگ مادریام که از اهالی بومی شهر کرهای تاگو بود، در ژاپن برای حکومت کره شمالی جاسوسی و خبرچینی میکرد. او عاقبت توسط پلیس ژاپن دستگیر شد و حین بازداشت جان سپرد. حکومت کره شمالی هم بلافاصله به او لقب «قهرمان انقلاب» داد و خانوادهاش را «خانواده قهرمان» اعلام کرد.
مونا رجبعلیان
تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیت انسانها برای رذالت و پستی بیانتهاست.
fatemeh
«رفیق، عمر ما کوتاه است؛ کار چیز مهمی نیست؛ مهم این است که از زندگیات لذت ببری.»
AS4438
. سئول پر از انواع اتومبیلها بود. من تا آن زمان اینقدر اتومبیل یکجا ندیده بودم. وقتی فهمیدم اکثر این اتومبیلها در کره جنوبی تولید میشود، خیلی تعجب کردم. در شمال هیچ صحبتی در این باره نمیشد و ما فکر میکردیم همهچیز جنوب از کشورهای امپریالیستی میآید.
sina ahmadi
با این حال آنچه بیش از همه باعث تعجبم شده بود نحوه زندگی مردم بود. هر کس آزاد بود هرطور دلش میخواهد زندگی کند. هیچ سیستمی فعالیتها و رفت و آمدهای مردم را سازماندهی نمیکرد. باید اذعان کنم وقتی برای اولین بار با چنین جامعهای مواجه شدم احساس نگرانی کردم. به خودم گفتم این سیستم نمیتواند دوام پیدا کند و در صورتی که با یک بحران روبرو شود بلافاصله متلاشی خواهد شد. بعدها متوجه شدم که این جامعه فقط ظاهرش بینظم است و اتفاقآ یک منطق قدرتمند اما پنهان بر فعالیتهای آن حاکم است. با وجودی که اصل «هرکس به فکر خویش است» در جامعه کره جنوبی حرف اول را میزند اما مردم روحیه همکاری و مساعدت جمعی دارند و به هم احترام میگذارند.
sina ahmadi
فراریان کره شمالی خاصی به مذهب علاقه دارند. یکی از دلایل این علاقه، تبلیغات ضد مذهبی حکومت کره شمالی است که به جای لامذهب کردن مردم باعث علاقهمندی بیشتر آنها به دین و مذهب شده است. اما به باور من، دلیل مهمترِ ولع بیپایان مردم کره شمالی به مذهب میل ذاتی آنها به عشق، عطوفت و مهربانی است؛ چیزهایی که همیشه از آن محروم بودهاند.
sina ahmadi
اگر کیم جونگایل لبخند میزند به دلیل آن است که از ادامه قدرت خود و از تداوم سرکوب حقوق انسانی و بنیادی مردم کره شمالی اطمینان خاطر دارد.
sina ahmadi
بچهها احساس میکردند رژیم کره شمالی به چشم هموطن به آنها نگاه نمیکند. برخورد حکومت طوری بود که انگار این افراد مُشتی خارجی هستند؛ آن هم خارجیهایی که عامل اصلی در خراب شدن وضع کشورند.
Reza.golshan
چندی پیش دیداری با یک سرباز کره شمالی داشتم. این سرباز که اخیرآ به کره جنوبی گریخت
ــسیّدحجّتـــ
تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیت انسانها برای رذالت و پستی بیانتهاست. من در یودوک پی بردم که تمایزهای اجتماعی و تحصیلی در چنین مکانی به سرعت محو میشود. بچه که بودم فکر میکردم آدم با حیوان فرق دارد اما در یودوک فهمیدم واقعیت خلاف این را میگوید. در یودوک هیچ تفاوتی بین انسان و حیوان نبود. بجز یک تفاوت: یک آدم خیلی گرسنه حاضر است برای سیر کردن شکم خود از غذای بچهاش بدزدد اما یک حیوان گرسنه هرگز چنین کاری نمیکند. و من شاهد مرگ آدمهای بسیاری در اردوگاه بودم که نحوه مردنشان هیچ تفاوتی با حیوانات نداشت.
شمس و مولانا
عشق در زندگی آدم گرسنه هیچ معنا و مفهومی ندارد.
fatemeh_z_gh09
آنها چیزی نداشتند از دست بدهند بجز زنجیرهای پاهایشان. در زندگیای اینچنین تلخ و سیاه، مرگ بهترین حادثهای بود که امکان داشت رخ بدهد.
Book
خاطرات خودبخود به ذهن آدم نمیآید.
Book
گهگاه از دست دانشجویان چپگرای دانشگاه حسابی عصبانی میشدم. آنها همیشه سعی میکردند توجه مرا به کمبودها و نقایص نظام حکومتی کره جنوبی معطوف کنند. آنها میگفتند شمال هر عیبی داشته باشد حداقل از مفاسد سرمایهداری و نبرد پایانناپذیر و بیرحمانهاش برای کسب سود بیشتر در امان مانده است! من با وجودی که آشنایی زیادی با مباحث تئوریک و روشنفکرانه نداشتم، تحت تأثیر اینجور حرفها قرار نمیگرفتم. تنها حرفی که به دانشجویان چپگرا میزدم این بود: «اگر خیلی دوستدار حکومت کره شمالی هستید، خوب تشریف ببرید شمال! چند روز که آنجا بمانید آنوقت بعید میدانم مثل حالا خطاهای کیم ایلسونگ را توجیه کنید.»
sina ahmadi
اینقدر داستان زندگیام را برای خبرنگارها تکرار کرده بودم که گاه دچار این توهّم میشدم نکند این داستانها به شخص دیگری تعلق دارد.
sina ahmadi
یادم است مخصوصآ خبرنگار روزنامه هانگ یور با سؤالهای مغرضانهاش بیش از همه باعث عصبانیتم شد. نمیدانم او با ایجاد شک و ظن در باره قربانیان رژیم پیونگیانگ چه هدفی را دنبال میکرد. میلیونها نفر از گرسنگی در حال مرگ بودند و آزادی یک ملت گرفته شده بود، آن وقت همه فکر و ذکر این خبرنگار اثبات «دروغگویی» ما بود.
sina ahmadi
با این حال آنچه بیش از همه باعث تعجبم شده بود نحوه زندگی مردم بود. هر کس آزاد بود هرطور دلش میخواهد زندگی کند. هیچ سیستمی فعالیتها و رفت و آمدهای مردم را سازماندهی نمیکرد. باید اذعان کنم وقتی برای اولین بار با چنین جامعهای مواجه شدم احساس نگرانی کردم. به خودم گفتم این سیستم نمیتواند دوام پیدا کند و در صورتی که با یک بحران روبرو شود بلافاصله متلاشی خواهد شد. بعدها متوجه شدم که این جامعه فقط ظاهرش بینظم است و اتفاقآ یک منطق قدرتمند اما پنهان بر فعالیتهای آن حاکم است. با وجودی که اصل «هرکس به فکر خویش است» در جامعه کره جنوبی حرف اول را میزند اما مردم روحیه همکاری و مساعدت جمعی دارند و به هم احترام میگذارند.
sina ahmadi
در یودوک هیچ تفاوتی بین انسان و حیوان نبود. بجز یک تفاوت: یک آدم خیلی گرسنه حاضر است برای سیر کردن شکم خود از غذای بچهاش بدزدد اما یک حیوان گرسنه هرگز چنین کاری نمیکند.
dosbsks
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
قیمت:
۱۷۰,۰۰۰
۱۳۶,۰۰۰۲۰%
تومان