هیچ چیز مانند رنج نمیتواند انسان را به سخنگفتن وادار کند.
حانیه زنجانی
صدايش غمگين و گرفته بود. ميدانستم جايي میرفتیم كه او براي اولين بار آنجا عاشق شده بود.
جو مارچ
هیچ چیز مانند رنج نمیتواند انسان را به سخنگفتن وادار کند.
اقیانوس آرام
صداي مادرم را كه هشدار ميدهد زير باران نخوابيد ناديده ميگيرم
اقیانوس آرام
هیچ چیز مانند رنج نمیتواند انسان را به سخنگفتن وادار کند.
میشل دل کاستیلو
Shirin
پدرم و درخت گيلاس
هیچ چیز مانند رنج نمیتواند انسان را به سخنگفتن وادار کند.
میشل دل کاستیلو
Azra Najafi
تو باغي شو و من گلي در باغچهی تو
Mohsen
در روزهايي كه خودم را بين شخصيت دلسوز پدرم و شخصيت مستبد مادرم فرزند طبيعت حس ميكردم، عشق به طبيعت شوق مقاومتناپذيري در من خلق ميكرد.
Mohsen
آن روزها هر چيزي كه به ايسم ختم ميشد خطرناك بود.
Mohsen
انگار که از زبان درختان باغ سخن میگوید، میخواست به من بفهماند كه هر درختي بايد كي و چه فصلی كاشته شود.
Mohsen
رؤیایم این بود که کشورم را به گلستاني تبدیل کنم كه او همیشه آرزوي بناكردن آن را در سر ميپروراند.
Mohsen
میگفت كه حاضر نيست برای لحظهای پايش را از اينجا، از اين باغ بيرون بگذارد،
Mohsen
انصاف است که من از عشق تو بسوزم و خاكستر شوم؟
تو ولی نعمت من باش و من غلام حلقهبهگوشت
بگذار بگويند اين هم غلام حلقهبهگوش اوست
اي گلِ نازنينِ من خوش باش
کاربر ۳۲۷۶۱۵۰
بدون اينكه اجازه بدهم كسي اشكهايم را ببيند گريه ميكردم.
کاربر ۳۲۷۶۱۵۰
هیچ چیز مانند رنج نمیتواند انسان را به سخنگفتن وادار کند.
کاربر ۳۲۷۶۱۵۰