بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بازگشت به خانه | طاقچه
تصویر جلد کتاب بازگشت به خانه

بریده‌هایی از کتاب بازگشت به خانه

۴٫۲
(۱۰۴)
آسفالت خیابان برایش حکم باتلاقی را داشت که هر قدمی که برمی‌‌داشت بیشتر فرو می‌‌رفت.
hossein sh
انگار به یاد ندارد که به چه دردی می‌‌خورده و متعلق به چه کسانی بوده و منتظر چه چیزی بوده؛ کسی هم نبود که به یادش آورد.
ایلیا امیری
هر چه بی‌تاب‌تر می‌‌شد از خانه دورتر شده و وقتی از خانه دورتر می‌‌شد گویی از زندگی هم دورتر می‌‌شد.
n....r
معلم گونه‌های کودک را می‌‌بوسد. و قلب پژمرده و کوچک کودک مثل جوانه‌ای شکفته می‌‌شود.
Z Pourmandi
در محله، فضای عجیبی مثل حال و هوای آدم‌های فراموش‌کار جاری است؛ انگار به یاد ندارد که به چه دردی می‌‌خورده و متعلق به چه کسانی بوده و منتظر چه چیزی بوده؛ کسی هم نبود که به یادش آورد. تنها یک کودک هست که می‌‌داند چه می‌‌خواهد. کودکی که می‌‌دود تا گردن خواهرش را بغل کند و دست در دست خواهرش وارد خانه‌شان شود و در آغوش مادرش جای بگیرد و موهایش را ببوید و دیگر هیچ وقت از خانه بیرون نرود.
mahsa
معلم گونه‌های کودک را می‌‌بوسد. و قلب پژمرده و کوچک کودک مثل جوانه‌ای شکفته می‌‌شود.
mahsan_salehi
معلمشان مدام از آن‌ها می‌‌خواهد که نقاشی بکشند تا شاید با دنیا آشتی‌شان دهد. تا تصویرهایی که درونشان را سیاه کرده بیرون بکشد.
بید مجنون
در پرورشگاه، بچه یتیم‌های دیگر را به مدرسه می‌‌فرستند و او هم از این امر مستثنی نیست. سرهایشان را به زیر افکنده و از نگاهشان ترس می‌‌بارد مثل پرندگانی که بالشان شکسته باشد.
بید مجنون

حجم

۶٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

حجم

۶٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد