بریدههایی از کتاب راز کانال کمیل: روایت پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه
۴٫۸
(۱۴۶)
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب را جیرهبندی کردهایم، نان را جیرهبندی کردهایم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا که حالا در کنار هم در انتهای کانال خوابیدهاند.
دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه (س).
حميد
جوان به ابراهیم گفت: به خدا تا حالا هیچ کس نتوانسته توانمان را ببرد، نه دشمن و نه آتش بیامانش! اما حالا تشنگی امانمان را بریده. یه کم آب به ما برسه دمار از روزگار دشمن در مییاریم.
نمیدانم چرا یک لحظه یاد کربلا افتادم؛ یاد علیاکبر (ع) وقتی که از میدان به سراغ پدرش آمد و گفت: العطش قد قتلنی...
یاد شرمندگی امام حسین (ع)
Akbar Aghaii
وقتی بعثیها با برانکارد برای بردن مجروحانشان وارد میدان نبرد شدند، بچهها با اینکه میتوانستند به راحتی آنها را مورد هدف قرار دهند و از پا در آورند، اما در اوج مردانگی، به آنها امان دادند تا مجروحان خود را به عقب منتقل کنند.
این مرام بچههای ایرانی بود، اما در عوض، بهترین تفریح تکتیراندازهای مست بعثی، شکار مجروحان نیمهجانی بود که زخمی و بیرمق وسط میدان افتاده بودند.
مرتضی ش.
ساعت حدود پنج صبح بود. نوایی روحبخش، آرامش را به نیروهای ما برگرداند. در زیر آتش دشمن بود که صدای اذان ابراهیم هادی با سفیر گلولههای دشمن گره خورد. بچهها متوجه شدند که وقت نماز صبح است. نیروها به نوبت و به حالت نشسته نماز صبح را در خاک و خون اقامه کردند.
مرتضی ش.
ما از ساعت اول این عملیات حضور منافقین را حس میکردیم. بارها شنیدم که قبل از رسیدن به مواضع دشمن، برخی نیروها با صدای بلند الله اکبر میگفتند. این یعنی خبر دادن به دشمن.
مرتضی ش.
حضرت امام (ره) نیز در سخنانی در مورد شهدای گمنام فرمودند: «سلام ما براین پارههای تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا (س) ندارند.»
سمانه
چند دقیقه بعد سر و کلهی ستون نیروهای کمکی پیدا شد! آنها درست در مقابل دید دشمن با همان لباس بسیجی و پیشانیبند و... به سمت ما آمدند! عجیب اینکه دشمن هم به سوی آنها شلیک نمیکرد!
خیلی به ما نزدیک شده بودند. بچهها حسابی مشکوک بودند. نکند اینها همان نیروهای پلید منافقین باشند.
این عملیات تا اینجا هم با خیانت منافقین روبهرو بوده.
یکی از بچهها اسلحهاش را مسلح کرد و رو به سمت ستون آنها گرفت. بعد گلولهای به کنار پای نفر اول شلیک کرد.
همین یک گلوله کافی بود تا ماهیت آنها شناخته شود. آنها همگی رو به سمت دشمن متواری شدند!
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
اما بدترین مشکل و اتفاقی که آن شب رخ داد، نفوذ منافقین در میان نیروهای خودی و حتی اعلام اخبار غلط از پشت بیسیمها بود!
بارها شنیدیم که شخصی از پشت بیسیم خودش را برادر همت معرفی میکرد و دستور عقبنشینی به همهی یگانها میداد!! اما همهی ما که صدای حاج همت را شنیده بودیم میدانستیم که این صدای منافقین است.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
اما فکه آسمانیترین و خاکیترین منطقهای بود که برای میزبانی این عملیات انتخاب شد. بسیاری از بسیجیان، و حتی آنها که دوران حماسه را ندیدند و سالها بعد بر خاک فکه قدم نهادند، این اعتقاد را دارند که؛ همانطور که راز انتخاب سرزمین کربلا برای آن حماسهی عظیم، تا کنون به صورت کامل برای اهل راز مکشوف نشده، شاید سّر انتخاب این نقطه از زمین نیز حکایتی دیگر داشته باشد!!
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
راهپیمایی در رمل و حمل تجهیزات نظامی و انفرادی به خصوص پلها درکاسته شدن توان جسمانی رزمندگان تأثیر بسیاری داشت.
در این میان بهرام درخشان، عرب عامری، حسن زعفران و ابراهیم هادی بیش از دیگران با ایثار مثالزدنی در حمل پلها کوشش کردند.
فکه (بهرام درخشان)
«به تو خیانت میکنند، تو مکن.
تو را تکذیب میکنند، آرام باش
تو را میستایند، فریب مخور
تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن
مردم شهر از تو بد میگویند، اندوهگین مشو.
همهی مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود.»
کاربر ۱۷۰۲۰۶۶
«به تو خیانت میکنند، تو مکن.
تو را تکذیب میکنند، آرام باش
تو را میستایند، فریب مخور
تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن
مردم شهر از تو بد میگویند، اندوهگین مشو.
همهی مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود.»
Amin_Mansour
نیمهشب که بیدار میشدیم برای لحظاتی فکر میکردیم که بچهها نماز جماعت میخوانند! اما هنوز ساعتی تا اذان صبح مانده بود. همه بیدار بودند. چشمها از خوف خدا بارانی و...
انسان تعجب میکرد که این بسیجیها کی استراحت میکنند؟
amir
مدینهی فاضلهای که عرفا از آن یاد میکردند و میگفتند در دنیای مادی به وجود نخواهد آمد، ما به چشم خود دیدیم. آنجا هیچ کس به دنبال نفع شخصی نبود. همه به دنبال ایثار و از خود گذشتگی بودند.
amir
در جیب لباس خاکیاش برگه ای بود که نوشته هایش را با کمی دقت می شد خواند:
«بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم برای شما مینویسم:
«به تو خیانت میکنند، تو مکن.
تو را تکذیب میکنند، آرام باش
تو را میستایند، فریب مخور
تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن
مردم شهر از تو بد میگویند، اندوهگین مشو.
همهی مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود.»
دیگر نایی در بدن ندارم؛ خداحافظ دنیا...
reza.m.1001
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب را جیرهبندی کردهایم، نان را جیرهبندی کردهایم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا که حالا در کنار هم در انتهای کانال خوابیدهاند.
دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه (س).
reza.m.1001
سالها بعد از عملیات «والفجر مقدماتی»، از دل خاک فکه، پیکر مطهر شهید گمنامی پیدا شد. در جیب لباس خاکیاش برگه ای بود که نوشته هایش را با کمی دقت می شد خواند:
«بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم برای شما مینویسم:
«به تو خیانت میکنند، تو مکن.
تو را تکذیب میکنند، آرام باش
تو را میستایند، فریب مخور
تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن
مردم شهر از تو بد میگویند، اندوهگین مشو.
همهی مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود.»
Mohammad Ali Zareian
بچههای کانال با صورتهای زرد و خاکی، با پوستی خشکشده و لبهایی ترکخورده از بیآبی، مظلومانه با دشمن میجنگیدند و ذرهای ترس و واهمه به خود راه نمیدادند
Akbar Aghaii
درست روبهروی پاسگاه، یک «بند» انگشت نظرم را جلب کرد. با سرنیزه مشغول کندن زمین شدم. سپس با بیل خاکها را کنار زدم، یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد.
مطمئن شدم که باید شهیدی در اینجا مدفون باشد. خاکها را بیشتر کنار زدم، پیکر شهید کاملاً نمایان شد.
خاکها که کاملاً برداشته شد، متوجه شدم شهیدی دیگر نیز در کنار او افتاده به طوری که صورت هر دویشان به طرف همدیگر بود.
بچهها آمدند و طبق معمول، با احتیاط خاکها را برای پیدا کردن پلاکها جستوجو کردند. با پیدا شدن پلاکهای آن دو شهید، ذوق و شوقمان دو چندان شد. در همین حال بچهها متوجه قمقمههایی شدند که در کنار دو پیکر قرار داشت، هنوز داخل یکی از قمقمهها مقداری آب وجود داشت.
همهی بچهها محض تبرک از آب قمقمهی شهید سر کشیدند و با فرستادن صلوات، پیکرهای مطهر را از زمین بلند کردند.
در کمال تعجب مشاهده کردیم که پشت پیراهن هر دو شهید نوشته شده:
«میروم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم...»
F.V
تنها خون میتواند سال ۶۱ هجری شمسی را به سال ۶۱ هجری قمری پیوند دهد. و چه افتخاری از این بالاتر که خون گردان دلاور کمیل، پیونددهندهی این ارتباط آسمانی باشد.
مرتضی ش.
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان