بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پسرک فلافل‌‌فروش | صفحه ۳۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پسرک فلافل‌‌فروش

بریده‌هایی از کتاب پسرک فلافل‌‌فروش

۴٫۷
(۸۶۸)
یک شب از برادرم سؤال کردم چطور این‌قدر تغییر کردی؟ گفت: کتابی هست به نام معراج‌السعاده. واقعاً اگر کسی می‌خواهد به معراج یا به سعادت برسد، باید هر شب یک صفحه از این کتاب را بخواند.
shariaty
یک وصیت‌نامه با دست‌خط کاملاً معمولی که پاک‌نویس هم نشده بود داخل کمد پیدا کردیم. در آنجا نوشته بود: حجاب‌های امروزی بوی حضرت زهرا (س) نمی‌دهد حجابتان را زهرایی کنید. پیرو خط ولایت فقیه باشید. اگر دنبال این مسیر باشید، به آن چیزی که می‌خواهید می‌رسید همان‌طور که من رسیدم. راهپیمایی نُه دی یادتان نرود.
shariaty
او دلش می‌خواست همسرش حجاب کامل داشته باشد.
shariaty
این اواخر به مرحوم آیت‌الله کشمیری ارادت خاصی پیدا کرده بود. کتاب خاطرات ایشان را می‌خواند و به دستورات اخلاقی این مرد بزرگ عمل می‌کرد.
shariaty
به ما که در تهران بودیم می‌گفت: شما مانند یک ماهی که قدر آب را نمی‌داند، قدر ولایت فقیه را نمی‌دانید.
shariaty
یه نگاه حرام آدم رو خیلی عقب می‌اندازه.
shariaty
کم‌کم پول من برای خرید نان هم تمام شد! حتی یک روز کمی نان خشک پیدا کردم و داخل لیوان آب زدم و خوردم.
shariaty
او در کنار ذکرهایی که همیشه بر لب داشت، نام یاحسین (ع) را تکرار می‌کرد.
shariaty
هادی بعد از سفر کربلا واقعاً کربلایی شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هیچ گاه به دنیای مادی ما برنگشت.
shariaty
دیگه از اینجا خسته شدم. این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا (س) نمی‌ده.
shariaty
یکی دیگر از دوستان پیامکی برای من فرستاد که حالم را دگرگون کرد. او نوشته بود: «هادی ذوالفقاری، از شهر سامرا به کاروان شهیدان پیوست.»
shariaty
سال اول طلبگی‌ هادی بود. یک روز به او گفتم: می‌دانی شهریه‌ای که یک طلبه می‌گیرد، از سهم امام زمان (عج) است.
کاربر ۱۴۷۲۰۷۲
هادی اعتقاد داشت که لباس روحانیت یعنی لباس خدمت به اسلام و مسلمین به هر نحو ممکن.
صلوات
وقتی انسانی کارهایش را برای خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همین دنیا آن را آشکار می‌کند.
صلوات
من به اعلامیهٔ او نگاه کردم. تصویر خودش بود اما نوشته بود: شیخ‌ هادی ذوالفقاری. اما من او را به نام ابراهیم تهرانی می‌شناختم. بعدها شنیدم که یکی از دوستان شهید او «ابراهیم ‌ هادی» نام داشت و‌ هادی به او بسیار علاقه‌مند بود.
Abolfazl J
همیشه روی لبش لبخند بود. نه از این بابت که مشکلی ندارد. من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می‌کرد که اینجا نمی‌توانم به آن‌ها بپردازم. اما‌ هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می‌فرماید:‌ مؤمن شادی‌هایش در چهره‌اش و حزن و اندوهش در درونش می‌باشد.
Abolfazl J
تاریخ مرتب تکرار می‌شود، فقط اسم‌ها عوض می‌شود، وگرنه بسیاری از اتفاقات سال‌ها و قرن‌های گذشته، با نام‌هایی جدید تکرار می‌گردد.
ч̃̾σ̃̾и̃̾ɑً̃̾ѕٌٌُ7
تاریخ مرتب تکرار می‌شود، فقط اسم‌ها عوض می‌شود، وگرنه بسیاری از اتفاقات سال‌ها و قرن‌های گذشته، با نام‌هایی جدید تکرار می‌گردد.
ч̃̾σ̃̾и̃̾ɑً̃̾ѕٌٌُ7
هادی این سال‌های آخر وقتی ایران می‌آمد، بارها روی صورتش چفیه می‌انداخت و می‌گفت: اگر به نامحرم نگاه کنیم راه شهادت بسته می‌شود.
فاطمه تیرگریان
الان دو جهاد در پیش داریم، اول جهاد نفس که واجب‌تر است؛ زیرا همه چیز لحظهٔ آخر معلوم می‌شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت. حتی در جهاد با دشمن‌ها احتمال می‌رود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید، چون برای هوای نفس رفته ... از وصیت‌نامه شهید
کاربر ۱۰۹۳۱۸۶

حجم

۲٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۲٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان