بریده‌هایی از کتاب ۵ زبان عشق

یک راه یادگیری الگوهای جدید اختصاص وقت روزانه است که در آن زمان برای یکدیگر سه اتفاقی که در آن روز برایتان افتاده است و احساسی که آن لحظه داشته‌اید، صحبت کنید. من این را «نیاز حداقل روزانه» برای یک زندگی مشترک سالم می‌نامم. اگر با حداقل روزانه شروع کنید، خواهید دید که به راحتی گفتگوهای باکیفیتی بین شما بوجود خواهد آمد.

وقتی همسر شما دور از خانه است، به کمک بچه‌ها بعضی کارهایی را که او دوست دارد انجام دهید. وقتی به خانه آمد، با بچه‌ها جلوی او ظاهر شوید و بگویید: «سورپرایز! عاشقتیم!» سپس به او بگویید چه کارهایی برای او انجام داده‌اید.

با میزان کافی عشق و علاقه، کودک به یک بزرگسال مسئولیت‌پذیر تبدیل خواهد شد. بدون آن عشق، از لحاظ احساسی و اجتماعی دچار مشکل خواهد شد.

مردم به زبان‌های عشق متفاوتی صحبت می‌کنند.

صادقانه ابراز عشق کردن کافی نیست. اگر می‌خواهیم به روشی موثر عشق بورزیم، باید زبان اصلی عشق همسرمان را یاد بگیریم.

فصل اول: پس از ازدواج چه بر سر عشق می‌آید؟! در ارتفاع ۱۰ هزار متری از زمین، جایی بین دالاس و بوفالو، مجله‌اش را کنار گذاشت، رویش را به من کرد و پرسید: «شغل شما چیست؟» حقیقت را گفتم: «کار من مشاوره ازدواج و برگزاری سمینارهایی در مورد تحکیم ازدواج است». گفت: «مدت‌هاست می‌خواهم این سوال را از یک نفر بپرسم که بعد از ازدواج چه بر سر عشق می‌آید؟» پرسیدم: «منظورتان چیست؟»

از «حال و هوای عاشقی» به عشق واقعی تحقیقات نشان می‌دهد راه سوم و بهتری نیز وجود دارد: حال و هوای عاشقی را یک احساس قوی موقتی بدانیم و با همسر خود به دنبال عشق واقعی باشیم. این نوع عشق ذاتا احساسی است اما وسواس ذهنی به همراه ندارد. عشقی است که عقل و احساس را متحد می‌کند. این عشق، عشقی آگاهانه و عاقلانه است، به نظم احتیاج دارد و نیاز به رشد فردی در آن مورد توجه قرار می‌گیرد. اساسی‌ترین نیاز ما عاشق شدن نیست، بلکه صادقانه مورد عشق فرد دیگری قرار گرفتن است. عشقی که بر پایه منطق و انتخاب است نه غریزه. من نیاز دارم مورد عشق فردی قرار بگیرم که خودش انتخاب کرده است که عاشق من باشد، فردی که درون من چیزی می‌بیند که بخاطر آن عاشقم باشد.

هشدار: فهم پنج زبان عشق و یادگرفتن نحوه‌ی صحبت کردن با زبان عشق همسرتان ممکن است به طور کلی رفتار او را تغییر دهد. افراد وقتی مخزن عشق‌شان پر باشد، به گونه‌ای دیگر رفتار می‌کنند.

مردم به زبان‌های عشق متفاوتی صحبت می‌کنند.

وقتی کنار همسرم بنشینم و بیست دقیقه تمام توجه‌ام را به او بدهم و او هم متقابلا همین کار را برای من انجام دهد، در این حالت ما به همدیگر بیست دقیقه زندگی داده‌ایم. هیچ وقت آن بیست دقیقه دوباره تکرار نخواهد شد،

کارهایی که ما قبل از شروع زندگی زیر یک سقف انجام می‌دهیم، دلیل بر این نیست که بعد نیز همان کارها را انجام دهیم. در آن زمان ما در حال و هوای عاشقی هستیم اما بعد همان آدمی می‌شویم که قبل از عاشقی بوده‌ایم. اعمال ما تحت تاثیر کارهای والدین ما، شخصیت ما، دید ما به عشق، احساساتمان، نیازها و امیال ما است. فقط یک چیز در مورد رفتار ما قطعی است: رفتار ما بعد از اتمام دوران عاشقی، شبیه به رفتار ما در دوران عاشقی نخواهد بود.

وقت باکیفیت به این معنی نیست که لحظاتمان را نزدیک به هم و درحالی‌که به چشمان هم خیره شده‌ایم بگذرانیم. وقت باکیفیت یعنی کاری را با هم انجام دهیم و تمام توجه خود را به طرف مقابل بدهیم. فعالیتی که با هم انجام می‌دهیم مهم نیست، بلکه مهم این است که به طرف مقابل توجه داشته باشیم. فعالیتی که مشترکا انجام می‌دهید مثل ماشینی است که سوار آن شده‌اید و حس با هم بودن را به شما می‌دهد.

درون هر کودکی یک مخزن احساس وجود دارد که لازم است با عشق پر شود

زنده نگه داشتن عشق در زندگی امری است که باید جدی گرفته شود

۳- برای درک احساسات گوش کنید. از خودتان بپرسید «الان همسر من چه حسی داره؟» وقتی فهمیدید حس او را می‌دانید، به او بگویید. مثلا: «بنظر می‌رسه چون من فراموش کردم فلان کارو انجام بدم، ازم ناراحتی». با این جمله به او این فرصت را می‌دهید تا احساساتش را شفاف بیان کند. با این کار نشان می‌دهید که مشتاقانه و با تمام توجه به صحبت‌های او گوش می‌دهید.

چیزی که باعث می‌شود یک نفر احساس عشق کند، همیشه همان چیزی نیست که طرف مقابل هم با همان چیز عشق را حس می‌کند.

عشق مهم‌ترین کلمه در زبان انگلیسی است و البته گیج‌کننده‌ترین.

خانواده‌ای که اگر بچه یک اسباب بازی بخواهد، واکنش پدر در برابر درخواست او، سخنرانی در مورد وضع بد مالی خانواده خواهد بود. بچه‌ای که درخواستش اینگونه رد شده است از اینکه چنین خواسته‌ای داشته احساس گناه می‌کند و سریعا یاد می‌گیرد که خواسته‌هایش را بیان نکند. وقتی عصبانیتش را بروز می‌دهد، والدینش با تندی با او برخورد می‌کنند. بنابراین کودک یاد می‌گیرد که بروز دادن عصبانیت کار درستی نیست. اگر بچه از بیان ناراحتی خود برای اینکه پدرش او را به فروشگاه نبرده است، احساس گناه کند، یاد می‌گیرد که این سرخوردگی و ناراحتی را در خود پنهان کند و بروز ندهد. وقتی به بزرگسالی می‌رسد، دیگر نخواهد توانست احساساتش را بیان کند. او ارتباط احساسی‌اش را با خود از دست داده است.

هر کدام از ما با شخصیت و گذشته‌ای متفاوت وارد زندگی مشترک می‌شویم. چمدان احساسی خود را با خودمان به زندگی مشترک می‌آوریم. با انتظارات متفاوتی می‌آییم، با روش‌های متفاوتی برای انجام کارها و دیدگاه‌های متفاوتی در مورد اینکه چه چیزی در زندگی مهم است. در یک زندگی سالم، این تنوع دیدگاه‌ها باعث پیشرفت می‌شود. لازم نیست روی همه چیز توافق داشته باشیم بلکه باید راهی پیدا کنیم که تفاوت‌هایمان را مدیریت کنیم که باعث جدایی نشوند.

آیا می‌توان عشق احساسی را مجددا در زندگی بوجود آورد؟ مطمئن باشید امکان‌پذیر است. کلید انجام این کار یادگیری زبان عشق همسر و تصمیم گرفتن به صحبت با آن زبان است.