بریدههایی از کتاب مرگ به وقت بهار
۳٫۲
(۱۴)
دلم میخواست فرار کنم تا دیگر چشمم به آن موجودی که خودم به این دنیا آورده بودمش نیفتد، چون زندگی غمانگیز است، بهدنیاآمدن هم غمانگیز است.
مهتاب
اجسام در تنهایی زود کهنه میشوند، برخلاف وقتی که کسی دوروبرشان است، و کهنگیشان هم فرق میکند؛ عوض اینکه از ریخت بیفتند جلوهٔ زیباتری پیدا میکنند.
مهتاب
آدم همانقدر که دلش میخواهد زندگی کند، همانقدر هم میخواهد بمیرد؛ تا لحظهٔ مرگ هم وضع همین است.
معصومه توکلی
همهچیز مثل قبل بود: نه برگها تغییری کرده بودند، نه درختان و نه پروانهها، و نه این حس که زمان درون سایهها مُرده. ولی دیگر هیچ چیز مثل قبل نبود.
مهتاب
اجسام در تنهایی زود کهنه میشوند، برخلاف وقتی که کسی دوروبرشان است، و کهنگیشان هم فرق میکند؛ عوض اینکه از ریخت بیفتند جلوهٔ زیباتری پیدا میکنند.
مهتاب
زنهای حامله بلند شدند تا برقصند. تنها میرقصیدند، جوری که انگار توی زمین کاشته شده بودند. موقع رقصیدن برای خودشان آواز میخواندند. سرهایشان را تا روی سینه پایین میآوردند، دوباره سر بلند کرده و سپس گردنشان را به عقب خم میکردند، چنان دور خودشان میچرخیدند که انگار تمام عمر کارشان این بوده که دور خودشان بچرخند، در میان سایهها و شعلهها، بی هیچ مردی، تکوتنها، با شکمهایی بالا آمده و با موهایی آشفته.
مهتاب
توی این سرازیری چنان به پایین کشیده میشدم که انگار خالیِ خالی و بیوزنم. پرتگاه آدم را میترساند، طوری که خشکش میزد، ولی دامنهٔ تپه ساکت است و آدم را با خودش میکشد و میبرد. انسان اولینبار روی دامنهٔ تپه بود که به سایهاش برخورد و از آن بهبعد دیگر از هم جدا نشدند.
مهتاب
زنهای حامله بلند شدند تا برقصند. تنها میرقصیدند، جوری که انگار توی زمین کاشته شده بودند. موقع رقصیدن برای خودشان آواز میخواندند. سرهایشان را تا روی سینه پایین میآوردند، دوباره سر بلند کرده و سپس گردنشان را به عقب خم میکردند، چنان دور خودشان میچرخیدند که انگار تمام عمر کارشان این بوده که دور خودشان بچرخند، در میان سایهها و شعلهها، بی هیچ مردی، تکوتنها، با شکمهایی بالا آمده و با موهایی آشفته.
مهتاب
حجم
۳۹۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۵ صفحه
حجم
۳۹۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۵ صفحه
قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد