بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است
۴٫۲
(۱۹۱)
حتی اگر کسانی که دوستشان دارد قبلاً آدمهای مزخرفی بوده باشند، باید یاد بگیرد همچنان آنها را دوست داشته باشد. اگر همۀ آنهایی را که در گذشته مزخرف بودهاند از زندگیات کنار بگذاری، خیلی زود دیگر هیچ آدمی باقی نمیمانَد.
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
در دنیای واقعی مردم همیشه میگویند وقتی اتفاق وحشتناکی میافتد اندوه و درماندگی و دردی که در قلبمان حس میکنیم «با گذشت زمان کمتر میشود»، اما این حقیقت ندارد. اندوه و دردِ از دست دادن همیشگی است، اما اگر قرار باشد برای همۀ عمر آنها را با خودمان حمل کنیم، طاقتمان تمام میشود. غم و اندوه فلجمان میکند. بنابراین، درنهایت، اندوههایمان را بستهبندی میکنیم و جایی میگذاریم.
Shaghayegh
وقتی ساکت میمانید بعید است کسی را ناامید کنید.
Shaghayegh
اگر آدمها را دوست نداشته باشی، نمیتوانند اذیتت کنند.
Shaghayegh
«آدمها وقتی نمیخوان از بچههاشون مراقبت کنن اصلاً نباید بچهدار بشن.»
Shaghayegh
«عزیز دلم، تنها موندن شکلهای زیادی داره.»
Shaghayegh
«چون وقتی عاشق کسی هستی شریک شدنش با یکی دیگه برات سخته.»
Shaghayegh
همۀ هیولاها از اول هیولا نبودهاند، بعضیهایشان هیولاهایی هستند که از اندوه هیولا شدهاند.
Shaghayegh
«همۀ چیزها پیچیده هستن اگر کسی برای آدم توضیح نده.»
Shaghayegh
مردم میوداکاس یاد گرفتند یک ملکه تا زمانی بر سر قدرت میماند که مردم قلمروی او از بحث و جدل بترسند.
Shaghayegh
در آغاز، ملکه ذهن باز و مشتاقی داشته و همه او را دوست داشتند ولی شوربختانه او بزرگ میشود و مبدل به یک بزرگسال ترسو میشود، همانطور که همۀ بزرگسالها تمایل دارند باشند.
Shaghayegh
گاهی وقتها، موقع فرار امنترین جای ممکن همون جاییه که بیشتر از همه خطرناک به نظر میآد.
Shaghayegh
آدم باید دشمنانش را بهتر از خودش بشناسد.
Shaghayegh
اگر نتونی از شر خاطرههای بد خلاص بشی، مجبوری اونها را با چیزهای شیرینیتر بپوشونی.
kiana
«من به خودم یاد دادم کارها رو به روش خودم انجام بدم. همین. چون به مادربزرگت اعتماد نداشتم. به هر حال، وقتهایی که اون اینجا بود اوضاع بهمراتب بدتر میشد. وقتی نبود، از دستش عصبانی بودم، و وقتی میاومد خونه عصبانیتر میشدم.»
sunflower
نووین ترسها را به سرزمین نیمهبیداری آورد تا بچهها را بگیرد، چون وقتی نووین یک بچه را میگیرد آیندۀ او را میبلعد و قربانی را همان جا درمانده رها میکند، و تمام زندگیاش محدود میشود به همین حالا بخور و همین حالا بخواب و همین حالا مرتب کن. چنین بچهای دیگر هیچوقت نمیتواند کارهای خستهکننده را به بعداً موکول کند و بهجایش کار سرگرمکنندهتری انجام دهد.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
ینطوری بود که مردم میوداکاس یاد گرفتند یک ملکه تا زمانی بر سر قدرت میماند که مردم قلمروی او از بحث و جدل بترسند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
همۀ افسانهها موجودیتشان را از تفاوتها میگیرند. مامانبزرگ همیشه میگفت: «فقط آدمهای متفاوت میتونن دنیا رو عوض کنن. آدمهای عادی عرضۀ تغییر دادن هیچ کوفتی رو ندارن.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
آدمبزرگ بودن گاهی وقتها خیلی سخته، السا.»
السا با لحن ستیزهجویانه میگوید: «بچه بودن هم همچین کار سادهای نیست.»
شکوفا
ما میخواهیم دوست داشته شویم؛ اگرنه، مورد تحسین قرار بگیریم؛ اگرنه، ازمان بترسند؛ اگرنه، مورد نفرت و تحقیر واقع شویم. ما به هر قیمتی میخواهیم حسی را در دیگران برانگیزیم. روح ما از تهی بودن گریزان است؛
شکوفا
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان