بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است
۴٫۲
(۱۹۱)
: «من دوست دارم یه نفر باشه که یادش بمونه من هم وجود داشتم. دلم میخواد یه نفر باشه که بدونه من اینجا بودم.»
AmirMasoud
اگر آدمها را دوست نداشته باشی، نمیتوانند اذیتت کنند.
AmirMasoud
مامانبزرگ زیاد اهل کتاب خواندن نبود، بنابراین مواقعی که توی رنو بودند السا کتابها را برای مامانبزرگ میخواند، چون السا میخواست یک نفر را داشته باشد که بتواند بعد از خواندن کتابها با او در موردشان بحث کند،
AmirMasoud
«گمونم عوض کردن خاطرهها یه نیروی فراطبیعی باشه.»
مامانبزرگ شانه بالا میاندازد.
«اگر نتونی از شر خاطرههای بد خلاص بشی، مجبوری اونها را با چیزهای شیرینیتر بپوشونی.»
«منظورت چیزهای شیرینتره.»
«آره، میدونم.»
AmirMasoud
از وقتی مامانبزرگ هر شب او را به میاماس میبرد، حتی یک شب هم از خوابیدن وحشت نکرده، چون در میاماس هیچکس نمیگوید دخترها نمیتوانند شوالیه باشند
ghazal
از وقتی مامانبزرگ هر شب او را به میاماس میبرد، حتی یک شب هم از خوابیدن وحشت نکرده، چون در میاماس هیچکس نمیگوید دخترها نمیتوانند شوالیه باشند
ghazal
اندوه و دردِ از دست دادن همیشگی است، اما اگر قرار باشد برای همۀ عمر آنها را با خودمان حمل کنیم، طاقتمان تمام میشود. غم و اندوه فلجمان میکند. بنابراین، درنهایت، اندوههایمان را بستهبندی میکنیم و جایی میگذاریم.
hed_rzv
«با هیولاها درگیر نشو، وگرنه خودت تبدیل به یکی از اونها میشی. اگر برای مدت طولانی به یه گودال نگاه کنی، گودال هم به تو نگاه میکنه.»
fateme
اگر نتونی از شر خاطرههای بد خلاص بشی، مجبوری اونها را با چیزهای شیرینیتر بپوشونی.
m.mah
این روزها همهاش باید مراقب باشی کاری نکنی که به کسی بربخوره!»
m.mah
«گاهی وقتها، این کار رو میکنه. ناپدید میشه. لازم نیست نگران بشی. اون... از آدمها میترسه. یه مدت ناپدید میشه. اما همیشه برمیگرده. فقط به زمان نیاز داره.»
«گمونم به کمک نیاز داره.»
«کمک کردن به کسی که خودش نمیخواد به خودش کمک کنه کار سختیه.»
السا بهاعتراض میگوید: «اونی که میخواد به خودش کمک کنه احتمالاً اونی نیست که بیشتر از همه به کمک دیگران نیاز داره.»
fateme
«ما میخواهیم دوست داشته شویم؛ اگرنه، مورد تحسین قرار بگیریم؛ اگرنه، ازمان بترسند؛ اگرنه، مورد نفرت و تحقیر واقع شویم. ما به هر قیمتی میخواهیم حسی را در دیگران برانگیزیم. روح ما از تهی بودن گریزان است؛ و به هر بهایی طالب ارتباط با دیگران است.»
starlight
بیشتر قصهها فقط یک بار گفته میشوند و مزهشان را از دست میدهند، اما بهترین و زیباترین قصهها بعد از آنکه آخرین کلمهها از لبهای قصهگو بیرون آمد تازه جان میگیرند، و آرامآرام پر میکشند به سرهای شنوندهها، درست مثل فانوسهای کاغذی کوچولو که نورشان در تاریکی سوسو میزند.
starlight
مامانبزرگ میگفت: «وقتی پای ترس وسط میآد، واقعیت در برابر تخیل هیچ قدرتی نداره.»
starlight
هیولا به زبان رمزی مامانبزرگ و السا حرف میزد.
کاربر ۸۶۳۹۷۱
چون وقتی حرفی نزنی کسی ناراحت نمیشود.
کاربر ۴۷۹۳۸۰۶
همۀ هیولاها از اول هیولا نبودهاند و همۀ هیولاها هم شکل هیولا نیستند. بعضیهایشان از درون هیولا هستند.
sara22
آدم باید دشمنانش را بهتر از خودش بشناسد
sara22
پیرزن تو سینک ظرفشویی پیپی کرد و گفت عاقبت همۀ مشکلات ناپدید میشن.
sara22
«ما میخواهیم دوست داشته شویم؛ اگرنه، مورد تحسین قرار بگیریم؛ اگرنه، ازمان بترسند؛ اگرنه، مورد نفرت و تحقیر واقع شویم. ما به هر قیمتی میخواهیم حسی را در دیگران برانگیزیم. روح ما از تهی بودن گریزان است؛ و به هر بهایی طالب ارتباط با دیگران است.»
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان