بریدههایی از کتاب بریت ماری اینجا بود
۴٫۱
(۳۷۵)
مرگ یعنی درماندگی و درماندگی یعنی ناامیدی. آدمهای ناامید دست به کارهای ناامیدکننده میزنند.
bookwormnoushin
هیچ مرگی عادلانه نیست. هر آدم سوگواری به دنبال مقصر میگردد. تقریباً همیشه خشم آدم آخرسر به نوعی لاعلاجی میرسد که هیچکس را مسئول مرگ دیگری نمیداند. اما اگر کسی مسئول باشد چه؟ اگر بدانید چه کسی آدمی را که دوست داشتید از شما گرفته آن وقت چه؟
bookwormnoushin
شکستن قلبی که بارها تَرَک برداشته کار سختی نیست.
امیر
شور نوعی احساس کودکانه است؛ بکر و دستنخورده. اکتسابی نیست؛ غریزی است، برای همین آدم را درگیر میکند. منقلب میکند. مثل موجی آدم را سوار بر خود میکند و به دوردستها میبرد. بقیۀ احساسات زمینی هستند، اما شورْ آسمانی است.
matin
همین چند ماه پیش. یک آدم، اصلاً هر آدمی، فقط چندبار برایش پیش میآید که در لحظه گیر بکند و زمان برایش بیمعنی بشود. بتواند بدون هیچ قیدوبندی کسی را دوست داشته باشد و سرتاپایش شوروشوق شود.
فقط چندباری وقتی بچه هستیم پیش میآید، آن هم برای کسانی که چنین فرصتی نصیبشان بشود. اما بعد از آن، چقدر وقت داریم، چند نفس، تا پا روی چارچوبهای سفتوسخت خودمان بگذاریم؟ چندبار از سر احساسات خالصانه به وجد میآییم و از خوشی فریاد میکشیم، آن هم بدون احساس شرمندگی؟ چندبار شانس درِ خانهمان را میزند تا فراموشی بگیریم و بیخیال بشویم؟
matin
سالها پیش بچهها وقتی از آبوگل درآمدند و رفتند پِی زندگی خودشان، قول دادند که کریسمسها به خانه بیایند. بعدها برای نیامدنهایشان بهانه تراشیدند. بعد از یکی دو سال دیگر بهانهتراشی هم نکردند. آخرسر دیگر به روی خودشان هم نیاوردند که میخواستند بیایند. زندگی همین است دیگر.
امیر
در مورد اینجور آدمها، هیچوقت نمیتوان فهمید که چون بقیه اینگرید را دوست داشتند مثبتاندیش بود یا چون مثبتاندیش بود بقیه دوستش داشتند
کاربر ۳۹۸۶۵۸۱
بعضی وقتها راحتترین کار این است که آدم فقط زندگی کند، بدون اینکه خودش را بشناسد، بدون اینکه بداند به کجا میرود، همین بس که میداند کجاست.
matin
انسان تنها حیوانی است که به مثابۀ نمادی از صلح لبخند میزند
nazanin
زمستان به آدمهایی که گلدانها را آب میدهند یاد میدهد که امید داشته باشند و به این باور برسند که هر چیزی که به ظاهر پوچ و خالی است استعدادی در خود نهفته دارد.
Hosein Ramezani
«بریتماری، میدونی چرا با همۀ این گَندوکثافتها هنوز هم کار میکنم؟»
«چرا؟»
«مادرِ من کل عمرش توی ادارۀ خدمات اجتماعی کار کرد. همیشه میگفت که بین اینهمه گَندوکثافت، درست وقتی همهچیز روی سرت خراب شده، یهویی یه ماجرای جالب پیش میآد و میبینی واقعاً ارزشش رو داره.»
saba
آدم وقتی به سن خاصی میرسد تقریباً همۀ سؤالهایی که از خودش میپرسد به یک چیز ختم میشود: چطور باید زندگی کرد؟
saba
بعضی وقتها راحتترین کار این است که آدم فقط زندگی کند، بدون اینکه خودش را بشناسد، بدون اینکه بداند به کجا میرود، همین بس که میداند کجاست.
Moorche
بعضی وقتها راحتترین کار این است که آدم فقط زندگی کند، بدون اینکه خودش را بشناسد، بدون اینکه بداند به کجا میرود، همین بس که میداند کجاست.
feri
بعضی وقتها راحتترین کار این است که آدم فقط زندگی کند، بدون اینکه خودش را بشناسد، بدون اینکه بداند به کجا میرود، همین بس که میداند کجاست.
تیتی
بعضی وقتها راحتترین کار این است که آدم فقط زندگی کند، بدون اینکه خودش را بشناسد، بدون اینکه بداند به کجا میرود، همین بس که میداند کجاست.
STN
یک روز صبح از خواب بیدار میشوی و میبینی روزهایی که پشتسر گذاشتهای بیشتر از روزهای جلوِ رویت است، و نمیفهمی چطور اینقدر زود گذشت.
yeki1814
آدم نمیفهمد عشق چه موقعی شکوفه میدهد؛ یک روز صبح از خواب بیدار میشوی و میبینی که گل داده است. موقع پلاسیدن هم همینطور است، یک روزبیدار میشوی و میبینی که دیگر خیلی دیر شده، اصلاً گلی نمانده است. گلهای بالکن هم از این نظر شبیه عشق هستند. حتی گاهی وقتها جوششیرین هم دردی را دوا نمیکند.
گوجه سبز
بریتماری دیگر نمیداند کدامیک را دارد، ایمان یا امید. شاید هم هیچکدام.
گوجه سبز
نقطۀ مشترک قالیچهها و خاطرات بریتماری در این است که پاکسازی هر دو کار دشواری است.
روباه تالکینیست
حجم
۳۸۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۳۸۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان