بریدههایی از کتاب طیب: زندگینامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمهالله) شهید طیب حاجرضایی
۴٫۵
(۵۳)
رو به ما کرد و گفت: خدایی که اون بالاست حواسش به شما هست.
Elahe
طیب در این پیام ضمن بیان زندگی و بدکرداریهایش قسم میخورد که به امام خیانت نکرده و امام نیز در پاسخ میفرماید:
«آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیینکننده است؛ ببین در آخرین صفحهی کتابت چه مینویسی».
Elahe
پسر طیب میگفت: پدرم در غیر ماههای محرم و صفر و رمضان، در بعضی وقتها کارهای ناشایستی داشت. اما اول محرم که میشد توبه میکرد و تا دو ماه لب به نجاست نمیزد.
اما این سال آخر گفت: این دفعه دیگه توبهی واقعی کردم. دیگه سراغ نجاست نمیرم.
تعجب کردیم. پدر وقتی تعجب ما را دید گفت: این دفعه خود آقام امام حسین (ع) را توی خواب دیدم که به من گفت: طیب، بسه دیگه!
Elahe
بعد هم گفته بود: این مال میدان میوه بود. اگه باز هم ماشین بفرستید، از مولوی و... پر میکنم.
٭٭٭
طیب خان اهل شوخی و خنده بود. کسی را که دوست داشت به شوخی سربهسرش میگذاشت.
در شیرینکاری هم خیلی استاد بود. توی قهوهخانه که مینشست استکان چای را میانداخت بالا! دو تا چرخ میخورد و دوباره استکان را میگرفت. بدون اینکه حتی قطرهای چای ریخته باشد!
خیلیها میخواستند کار طیب خان
کاربر ۲۸۷۳۰۹۲
امام بعد از اینکه فاتحه خواندند به سمت قبر طیب اشاره کردند و گفتند:
طیب، تو که عاقبت به خیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر بشه
Akbar Aghaii
طیب توی یک سلول دیگه زندانی بود. تا این حرف رو شنید بلند گفت: این حرفها رو برا ننهات بزن! یک بار گفتم، باز هم میگم، من با بچهی حضرت زهرا (س) در نمیافتم.
Akbar Aghaii
این دفعه خود آقام امام حسین (ع) را توی خواب دیدم که به من گفت: طیب، بسه دیگه!
Akbar Aghaii
روز ۲۷ مرداد آیتالله کاشانی طی نامهای به مصدق از احتمال وقوع یک کودتا در تهران خبر داد.
مصدق بدون توجه به زحماتی که آیتالله کاشانی برای او کشیده با بیادبی نوشت: مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم.
Akbar Aghaii
طیب در این پیام ضمن بیان زندگی و بدکرداریهایش قسم میخورد که به امام خیانت نکرده و امام نیز در پاسخ میفرماید:
«آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیینکننده است؛ ببین در آخرین صفحهی کتابت چه مینویسی».
س
نصیری به من گفت: «طیب خان، گور خودت رو کندی.»
من هم گفتم: «عیب نداره تیمسار، من باید بیست سال پیش تو زندان بندرعباس میمردم.
موندم تا صاحب فرزند بشم و امروز تکلیفم رو ادا کنم و بمیرم.
س
وقتی طیب خان از کربلا برگشت به من گفت:
«نصرالله، با اربابم دوستی کردم» از آن روز بود که نماز و روزهی طیب خان سر وقت شد. اعمال و رفتارش هم بهتر از قبل شد.
س
خیلی از قدیمیهای تهران، کاسبی و زندگی خود را مدیون مراسم گلریزان میدانند که طیب برای آنها برگزار کرد.
س
مصدق بدون توجه به زحماتی که آیتالله کاشانی برای او کشیده با بیادبی نوشت: مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم.
zahra.n
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
shiravand
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان