بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قلعه مالویل | طاقچه
تصویر جلد کتاب قلعه مالویل

بریده‌هایی از کتاب قلعه مالویل

نویسنده:روبر مرل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۲۸ رأی
۳٫۷
(۲۸)
اگر بناست نسل بشر ادامه داشته باشد بقای او منوط به نطفهٔ انسان‌هایی چون ماست که می‌کوشند جامعه‌ای از نو بسازند.
AS4438
انسان جانور عجیبی است که به این آسانی مرگ همنوعش را آرزو می‌کند.
AS4438
نباید در وضعی قرار بگیریم که باج بدهیم؛ طوری که خیال کنند از ما طلب دارند؛ طوری که تصور شود شهر حق دارد از قبل دِه امرار معاش کند.
AS4438
راست است که غایبان مورد لطف‌اند، ولی من اگر بنا باشد دست خدا را در این کار دخیل ببینم معلوم می‌شود که او نسبت به ضعف‌های جسمانی بشر گذشتی دارد که هرگز کسی در او سراغ نکرده بود.
AS4438
چه مرموز است این بنی نوع بشر! این خون گرانبها که در دنیای قبل آن را گروه‌بندی می‌کردند و جمع می‌کردند و ذخیره می‌کردند، و حال آنکه در جای دیگر و در همان حین فراوان از آن بر خاک می‌ریختند!
AS4438
آن که گوش شنوا دارد بد می‌شنود.
AS4438
در بندگی منطق وحشتناکی هست.
AS4438
«قربانی» ــ اصطلاح مزورانه‌ای که در مجلات تخصصی دربارهٔ کشتار حیوانات به کار می‌رود ــ
AS4438
به یاد یک گردش بیست‌وپنج کیلومتری شبانه با دوچرخه می‌افتم که با رفقای «گروه» کرده بودیم و بعد یک ساعت و نیم برای صعود به بلندترین قلهٔ ولایت (به ارتفاع ۵۱۲ متر) و دیدن طلوع خورشید راه رفته بودیم. این از آن نوع کارهاست که آدم در پانزده‌سالگی با سرمستی خاصی می‌کند، ولی بعدها این سرمستی را از دست می‌دهد؛ و به راستی که حیف! آدم می‌بایست با توجه بیشتری به زندگی، زندگی کند، چون عمر چندان دراز نیست.
AS4438
آدم با چیزهایی که مایهٔ حیاتش هستند خو می‌گیرد، چندان که با آن‌ها خودمانی می‌شود و آن‌ها را جزو حتمیات می‌انگارد. و این درست نیست؛ هیچ چیز را برای همیشه نمی‌دهند و همه چیز زوال‌پذیر است. این است که علم بر این موضوع و دیدن مجدد آب در من این احساس را برمی‌انگیزند که در دوران نقاهت هستم.
AS4438
با چشمم می‌یت را که صدایی از او درنمی‌آید می‌بلعم. حالا می‌فهمم که حضرت آدم وقتی یک روز صبح چشمش را باز کرد و حوا را هنوز خیس از نیرنگی که او را از آن ساخته بودند در کنار خود دید چه حالی شد. چندان که من از تحسین و تعجب مات و از مهر و محبت مبهوت مانده بودم کس نمی‌تواند شد.
AS4438
من نمی‌توانم درک کنم که بین فشار ناچیز انگشت من بر ماشه و ویرانی حاصل از آن چه وجه مشترکی هست. با خود می‌گویم آن بی‌شرفی که به تکمه فشار آورده تا جنگ اتمی راه بیندازد اگر اکنون در سنگر بتونی خود زنده مانده باشد امروز باید همین احساس را داشته باشد که من دارم.
AS4438
«از این قرار، همیشه بدترین مصیبت‌هایی که به سر آدم می‌آید از طرف کسان خودش است».
AS4438
تنها زنده ماندن کافی نیست و برای اینکه این موهبت برای تو ثمربخش باشد باید که بعد از تو نیز ادامه داشته باشد».
AS4438
انسان تنها حیوانی است که می‌تواند فکر نابودی خودش را بکند و تنها حیوانی است که از این فکر درمانده و مأیوس می‌شود. چه جانور عجیبی است انسان! جانوری که تا به آن حد به نابودی خود حریص است و تا به آن اندازه به حفظ خود مشتاق.
AS4438
آدم هرچه پیرتر می‌شود بیشتر حرص زنده ماندن دارد. راستی هیچ نمی‌دانم چرا این‌طور است».
AS4438
این هیزم که به آن سرعت می‌سوزد طبیعت وقت بی‌نهایت زیادی صرف ساختن آن می‌کند،
AS4438
اما در عین حال آدم در باطن امر و پس از همهٔ این دردها و رنج‌ها که به وکالت از دیگران می‌کشید دلش قرص بود که مرگ همیشه نصیب همسایه می‌شود.
AS4438
در جامعهٔ مصرف، کالایی که انسان بیش از هر چیز مصرف می‌کند خوش‌بینی است.
AS4438
بلی، جسم نیز فکر می‌کند! جسم نیز جدا از هرگونه پیوند با روح می‌اندیشد و احساس می‌کند.
AS4438

حجم

۶۵۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۸۷ صفحه

حجم

۶۵۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۸۷ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد