بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آرزوهای بزرگ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آرزوهای بزرگ

بریده‌هایی از کتاب آرزوهای بزرگ

۴٫۴
(۳۱)
نام من فیلیپ پیریپ است، اما در کودکی زبانم از بیان این دو کلمه قاصر بود و در نهایت به نام پیپ رسید. هنگام نوزادی هر دو والدینم را از دست دادم و به سرپرستی خواهرم و همسرش در روستای واقع در بیست مایلی دریا بزرگ شدم که سرتاسر پوشیده از لجن‌زار بود. اولین تصویر واضحی که از کودکی به خاطر دارم به گورستان تعلق دارد؛ تصویر آرام‌گاه پدر و مادرم را به یاد دارم، پهنه‌ی گسترده‌ی لجن‌زار پشت کلیسا در ذهنم مانده است و خوب می‌دانم آن کودک هفت‌ساله‌ی گریان و هراسان کسی نبود جز پیپ.
شهرزاد بانو😇
مه غلیظی سطح باتلاق را پوشانده بود. کمی که پیش رفتم مردی را مقابلم دیدم که پشت به من نشسته بود. دستی برشانه‌اش گذاشتم و مرد چرخید، اما او کسی نبود که انتظارش را داشتم. مرد همان لباس‌های کهنه‌ی مرد دیروزی را به تن داشت و حلقه‌ی مشابهی دور پای‌اش به چشم می‌خورد، اما همین که چشمش به من افتاد ناسزایی گفت و میان مه غلیظ دوید. هنوز از بهت این اتفاق بیرون نیامده بودم که مرد هول‌ناک لنگان‌‌لنگان از میان مه پدیدار شد. او غذا و نوشیدنی را از دست من بیرون کشید و با ولع مشغول خوردن شد.
شهرزاد بانو😇

حجم

۳۹٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

حجم

۳۹٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

قیمت:
۱۳,۹۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد