بریدههایی از کتاب در کتابخانه پیدایش می کنی
۳٫۹
(۴۷)
«همه به هم متصل هستن. حالا هر شاخهای از این اتصالها میتونه شروع شبکهای باشه که میتونه در جهات مختلف منشعب بشه. اگه منتظر زمان مشخصی برای برقراری این اتصالها باشی، شاید هرگز همچین چیزی اتفاق نیفته. ولی اگه خودت رو به بقیه نشون بدی و اونقدر با مردم ارتباط بگیری که اعتمادبهنفس لازم رو کسب کنی، شاید اون یه روزی تبدیل به همین فردا بشه.»
alihaji
اگر ناامید نشوید، درنهایت یاد خواهید گرفت. این چیزی بود که خانم نوماچی میخواست به من بگوید!
alihaji
بعد از اینکه دستهایم را شستم تصمیم گرفتم در همان حال که کاستلا آماده میشود سریعاً آپارتمان را تمیز کنم. همۀ لباسها را از اطراف جمع کردم و کف آپارتمان را جاروبرقی کشیدم. من فقط شروعکننده بودم، بقیۀ کارها را دستها و پاهایم انجام میدادند. همیشه فکر میکردم تمیزکاری بهشدت خستهکننده و ملالآور است، اما وقتی دستبهکار شدم، در چشم برهم زدنی آن آپارتمان کوچک، تمیز و مرتب شد. مثل آب خوردن
alihaji
احساس خفگی تحملناپذیری میکردم؛ همان احساسی که اگر کسی، در هرجایی، کنار گذاشته شود، آن را تجربه خواهد کرد.
SaNaZ
«اشتباه میکنی. این موقعیت همینجوری جلوی پات قرار نگرفته. این اتفاق افتاده چون تو یه قدمی برای خودت برداشتی. تو دستتو به زانوت گرفتی و بلند شدی، همینم باعث شد چیزهای اطرافت تغییر کنن.»
SaNaZ
زمین میچرخد.
ما به ماهی که روشنایی خودش را از خورشید گرفته نگاه میکنیم.
در همان حال که پاهایمان روی زمین است و چشمهایمان را به آسمان دوختهایم، به جلو حرکت میکنیم و در عین حال، تغییر میکنیم.
mary
به نظر من برای هرکسی یه زمان معینی، مشخص شده و به موقعش اون چیزی که انتظارش رو داریم یا نداریم برامون اتفاق میافته.»
Hossein shiravand
زمین میچرخد.
ما به ماهی که روشنایی خودش را از خورشید گرفته نگاه میکنیم.
در همان حال که پاهایمان روی زمین است و چشمهایمان را به آسمان دوختهایم، به جلو حرکت میکنیم و در عین حال، تغییر میکنیم.
تا بتوانیم حقیقت بزرگتری را به کسی که از بالا به یک صفحۀ باز نگاه میکند نشان دهیم.
میم بانو
صبح و شب پایدار نیستند... آنها مدام در حرکتند.
Hossein shiravand
من با همان انگشتم که روی صفحهنمایش قرار داشت، حرف ب را تایپ کردم و پیشگوی متنِ گوشی واژۀ بینظیر را پیشنهاد داد، من هم روی همان واژه ضربه زدم و گزینۀ ارسال را لمس کردم. چیزی که درواقع خودم میخواستم در جواب سایا بنویسم، واژۀ بیحال بود.
Farbod Faryabi
میخوام همین الان دستبهکار بشم و یه کاری انجام بدم، نه اینکه منتظر بمونم ببینم اون یه روزی کِی میرسه.»
Hossein shiravand
پیوسته دنبال کردن راهی، همیشه هم موجب رستگاری نیست... بهتر نیست گاهیاوقات درمورد آنچه واقعاً میخواهید، صادق باشید؟
SaNaZ
«من وقتی کتابی هم میخرم، دوباره میتونم با یه نقش متفاوت وارد اون زنجیره بشم؛ اینبار تو نقش خواننده. کسایی که تو صنعت چاپ و نشر کتاب کار میکنن تنها افرادی نیستن که باعث میشن این گردونه بچرخه؛ خیلی جاها همهچی بسته به خوانندهست. کتابا به همه تعلق دارن: خالقهاشون، فروشندههاشون و خوانندههاشون. به نظر من جامعه یعنی همین.»
شادی دانشمندی
«من وقتی کتابی هم میخرم، دوباره میتونم با یه نقش متفاوت وارد اون زنجیره بشم؛ اینبار تو نقش خواننده. کسایی که تو صنعت چاپ و نشر کتاب کار میکنن تنها افرادی نیستن که باعث میشن این گردونه بچرخه؛ خیلی جاها همهچی بسته به خوانندهست. کتابا به همه تعلق دارن: خالقهاشون، فروشندههاشون و خوانندههاشون. به نظر من جامعه یعنی همین.»
شادی دانشمندی
قرار نبود به همین راحتی تسلیم شوم. بالاخره باید این کار را یاد میگرفتم.
SaNaZ
«من که تصمیم گرفتهم تو دنیایی که آدم نمیدونه یه دقیقه بعد چه اتفاقی براش میافته، تو لحظه زندگی کنم و غصۀ چیز دیگهای رو نخورم.»
SaNaZ
حجم
۳۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۳۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان