اوپنهایمر آدم حساسی بود و عقایدش را با احتیاط و معمولاً در هالهای از ابهام عنوان میکرد -مثل سفر شجاعانهای که سال ۱۹۶۰ با کیتی به ژاپن داشت. وقتی خبرنگاران ازش پرسیدند از نقش خودش در این بمباران متأسف است یا نه، جواب داد: «از این که در موفقیت فنی بمب اتم نقش داشتم، پشیمون نیستم. حسی که الان دارم، بدتر از حس دیروزم نیست».
این حرف نمونهٔ فوقالعادهای از ترکیب شفافیت و ابهام در گفتار است -کاری که اوپنهایمر در آن استاد بود. این لحن گفتار، عمق زیادی هم دارد.
gharib206
نوشته «در آن پنج ثانیهٔ آخر، که انگار یک عمر طول کشید، همهمان آرام دراز کشیده بودیم و فکر میکردیم شاید بمب عمل نکرده یا آزمایش دوباره به تعویق افتاده. بعد نور خیلی کمرنگی دیدم که انگار به سه پرتو تقسیم شده بود ... اول با خودم فکر کردم همهش همین بود؟ اما بعد یادم افتاد دو لایه محافظ روی صورتم است. بعد از این که نورهای درخشان کمرنگ شدند، دست راستم را برداشتم تا کمی نور از زیر ماسک جوشکاری وارد شود. انگار پرده از شبی تاریک برداشته بودم.»
red rose
کمبریج مرکز فیزیک تجربی در اروپا و گوتینگن مرکز فیزیک تئوری بود.
red rose
امروزه فرسنگها با «تحویل مواد هستهایمان به سازمانی بینالمللی برای نظارت بر همهٔ مسائل هستهای» فاصله داریم -حتی بیشتر از سال ۱۹۴۶، که ترومن این ایده را برای اولین بار مطرح کرد.
با همهٔ این تفاسیر، همچنان فاجعهٔ هستهای دنیایمان را تهدید میکند. پس شاید وقتش باشد که یک بار دیگر نگاهی به داستان پیشگامان بزرگ سلاحهای هستهای بیندازیم
Mohammad.D.Ali