بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب استخر شیرجه | طاقچه
تصویر جلد کتاب استخر شیرجه

بریده‌هایی از کتاب استخر شیرجه

نویسنده:یوکو اوگاوا
انتشارات:انتشارات آده
امتیاز:
۳.۲از ۳۷ رأی
۳٫۲
(۳۷)
حالا دیگر تمام وعده‌های غذایی‌ام را تنها می‌خورم. زمانم را صرف نگاه کردن به گل‌ها، بیلچه‌ای توی باغ افتاده، یا ابرهای در حال عبور می‌کنم. از سکوت این لحظات لذت می‌برم، و گاهی حتی آبجو می‌خورم و سیگار می‌کشم، کاری که خواهرم از آن نفرت دارد. تنهایی اذیتم نمی‌کند. با خودم غذا خوردن برایم خیلی هم جالب است.
Juror #8
کلاً زن و شوهرها را درک نمی‌کنم
آلیس در سرزمین نجایب
از زمانی که هنوز دخترکوچولو بودم، از سی‌ام دسامبر بدم می‌آمد. سی و یکم را یک جوری با وعدهٔ این‌که بالاخره سال تمام شده سر می‌کردم، اما سی‌ام همیشه برایم گیج‌کننده بود، نه این‌جا و نه آن‌جا.
Juror #8
اشتهای خواهرم هیچ تغییری نکرده، و چربی دارد دور گونه‌ها، گردن، انگشت‌ها و قوزک پایش را می‌گیرد. چربی ضخیم، نرم. هربار که در این شرایط می‌بینمش نگران می‌شوم. تمام بدنش جلوِ چشمم مثل یک تومور غول‌پیکر در حال تورم است.
Juror #8
آن‌قدر سریع مربا را پایین می‌دهد که نگرانم دهانش بسوزد و نمی‌دانم اصلاً می‌رسد مزه‌اش کند یا نه. نیم‌رخش را که روی قابلمه خم‌شده می‌بینم، قیافه‌اش ناراحت به نظر می‌رسد، انگار دارد گریه می‌کند. قاشق با سرعت بین قابلمه و دهانش در حرکت است؛ به نظر می‌رسد سعی می‌کند جلوِ ریختن اشک‌هایش را بگیرد.
Juror #8
من معمولاً وقتی منتظر چیزی هستم عصبی می‌شوم ــ حتی اگر آن چیز درد زایمان شخص دیگری باشد. به نگرانی خواهرم که فکر می‌کنم ترس وجودم را می‌گیرد. دلم می‌خواهد این بعدازظهر گرم و بی‌ماجرا تا ابد ادامه داشته باشد.
Juror #8
حس کردم صدای گریهٔ بچه‌ای را از دور شنیدم. گریه‌ای ریز، لرزان، پُراشک، از جایی آن‌سوی تلألؤ خورشید به گوشم رسید. بیش‌تر که گوش کردم، حس کردم صدا مستقیم وارد گوشم می‌شود،‌ و سرم کم‌کم درد گرفت. قدمی به عقب برداشتم و طبقهٔ سوم را نگاه کردم. زنی را با لباس‌خواب دیدم که به دوردست خیره شده بود. موهایش روی گونه‌هایش افتاده بود و صورتش پیدا نبود، به همین خاطر مطمئن نبودم خواهرم باشد. لب‌هایش کمی باز بود، و چشمانش سوسو می‌زد ــ مثل وقتی در آستانهٔ گریه کردن هستی. دلم می‌خواست بیش‌تر نگاهش کنم، اما زاویهٔ تابش آفتاب تغییر کرد و او در بازتاب نور خورشید ناپدید شد.
Juror #8
شکمش تقریباً تا جایی که امکان داشته ورم کرده، و من دارم نگران می‌شوم آیا اندام‌های داخلی‌اش می‌توانند تحت این‌همه فشار درست کار کنند. هر سه در سکوت منتظریم،‌ گرچه خانه به‌شدت گرم و شرجی است. گرچه درباره‌اش حرفی نمی‌زنیم، همه به زایمانی بدون مشکل فکر می‌کنیم. شانه‌های خواهرم وقتی برای نفس کشیدن تقلا می‌کند بالاوپایین می‌رود. شوهرخواهرم با شیلنگ حیاط را آب‌پاشی می‌کند. فقط صدای همهمهٔ هواکش در خانه شنیده می‌شود.
Juror #8
تعطیلات تابستانی‌ام شروع شده. فکر می‌کردم همه‌اش صرف تماشای بارداری خواهرم شود. اما بارداری تا ابد که طول نمی‌کشد. بالاخره تمام می‌شود.
Juror #8
درست کردن مربا بی‌اختیار برایم تبدیل به یک عادت شده است. من درست می‌کنم و او می‌خورد، به همین سادگی، مثل وقتی صبح بیدار می‌شوی و موهایت را شانه می‌کنی.
Juror #8
فکر می‌کنم این‌که دوست دارم او را هنگام خوردن از نزدیک تماشا کنم، بیش‌تر از این‌که مربوط به شکل خوردنش باشد، به قیافهٔ عجیبش مربوط است. شکمش آن‌قدر بزرگ شده که دیگر با سایر اعضای بدنش تناسب ندارد ــ ساق پاها و گونه‌ها، کف دست‌ها و نرمهٔ گوش، انگشت دست‌ها و پلک‌ها. مربا را که قورت می‌دهد غبغبش عقب‌وجلو تاب می‌خورد و دستهٔ قاشق توی دست تپلش گم می‌شود. مدت‌ها تمام اجزای بدنش را یکی بعد از دیگری زیر نظر گرفته‌ام. بالاخره وقتی آخرین قاشق را هم لیسید و تمیز کرد،‌ با نگاهی مطبوع و رؤیایی نگاهم می‌کند. آرام می‌گوید «باز هم هست؟»
Juror #8
فصل بادهای موسمی شروع شده و تقریباً هر روز بارندگی است. هوا تاریک و گرفته است، و مجبوریم تمام چراغ‌ها را روشن کنیم. صدای باران دائم توی گوشم می‌پیچد و آن‌قدر سرد است که دارم شک می‌کنم اصلاً تابستان بیاید.
Juror #8
گریپ‌فروت‌ها بزرگ و زرد بودند و آن‌ها را از امریکا وارد کرده بودند؛ تصمیم گرفتم مربای‌شان کنم. پوست کندن آن‌همه گریپ‌فروت و جدا کردن مغز آن‌ها کار سختی بود. خواهرم و شوهرش رفته بودند رستوران چینی. داشت شب می‌شد و در خانه هیچ صدایی جز خوردن هرازگاه چاقو روی تخته، قل خوردن یک گریپ‌فروت روی میز یا سرفهٔ آرام من شنیده نمی‌شد. تمام انگشتانم در اثر آب‌میوه چسبناک شده بودند. چراغ آشپزخانه سطح دانه‌دانهٔ میوه را روشن کرده بود. وقتی شکری که روی میوه‌ها پاشیدم حل شد،‌ درخشندگی گریپ‌فروت‌ها بیش‌تر هم شد. تکه‌های زیبای هلالی‌شکل را یکی بعد از دیگری توی قابلمه انداختم.
Juror #8
بچه را که تشریح می‌کرد لحن صدایش آرام بود و کلماتی که به کار می‌برد کمی نگران‌کننده ــ جنین، دستگاه تناسلی، حفرهٔ شکمی ــ انگار خیلی مناسبِ حال مادری که انتظار بچه را می‌کشد نبود. شکمش را نگاه می‌کردم و در این خیال بودم که آیا کروموزوم‌های آن تو عادی هستند، آیا پیله‌های کرم ابریشم جایی در اعماق بدنش می‌لولند.
Juror #8
هر چه خواهرم بیش‌تر می‌خورد، شکمش بزرگ‌تر می‌شود. ورم دقیقاً از زیر سینه‌ها شروع می‌شود و تا زیر شکمش ادامه دارد. هر وقت اجازه می‌دهد به شکمش دست بزنم از سفتی‌اش تعجب می‌کنم. خیلی هم متقارن نیست؛ کمی به یک سمت مایل است. این هم خودش مشکلی است.
Juror #8
آرام گفت «رنگ دندان‌های‌تان خیلی خوب است.» نمی‌دانستم دندان رنگ‌های متفاوت دارد، اما چون دستش داخل دهانم بود نتوانستم منظورش را بپرسم. ادامه داد «و خیلی مرتب؛ لثه‌های‌تان هم سالم‌اند ــ محکم و صورتی‌رنگ.» نمی‌دانستم چرا باید دربارهٔ شرایط دهان من اظهارنظر کند؛ هیچ نیازی نداشتم کسی دندان و لثه‌هایم را با این جزئیات تشریح کند.
Juror #8
با نزاکتی افراطی گفت «با اجازهٔ شما.» و خم شد روی سرم. دندان خراب انتهای دهانم بود، و مجبور بودم دهانم را تا جای ممکن باز کنم. دستش را داخل دهانم برد تا اطراف ریشهٔ دندان را بررسی کند. انگشت‌هایش مرطوب بودند و بوی ضدعفونی‌کننده می‌دادند. صدای نفس کشیدنش را از پشت ماسک می‌شنیدم.
Juror #8
زن پُرحرف میان‌سالی روی دندانم کار کرد، و وقتی متوجه شد آشنای نامزد یکی از کارکنانش هستم، کلی راجع‌به خواهرم سؤال کرد. آخر هر سؤال مجبور بودم دهانم را که پُر از بزاق بود ببندم و جوابی پیدا کنم. کار خسته‌کننده‌ای بود.
Juror #8
حالا دیگر تمام وعده‌های غذایی‌ام را تنها می‌خورم. زمانم را صرف نگاه کردن به گل‌ها، بیلچه‌ای توی باغ افتاده، یا ابرهای در حال عبور می‌کنم. از سکوت این لحظات لذت می‌برم، و گاهی حتی آبجو می‌خورم و سیگار می‌کشم، کاری که خواهرم از آن نفرت دارد. تنهایی اذیتم نمی‌کند. با خودم غذا خوردن برایم خیلی هم جالب است.
Juror #8
یک‌بار عاشق مردی شدم که حتی اگر می‌دانست من در اثر تهوع صبحگاهی زمین‌گیر شده‌ام، می‌توانست سه پرس شام فرانسوی بخورد.
Juror #8

حجم

۱۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۱۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد