«یونگ معتقد است، به دلیل اینکه ذهنیت و تصویر زن درون ناخودآگاه است همیشه ناخودآگاه بر معشوق فرا فکنده میشود و عامل عمده در عشق یا نفرت همین آنیماست» (شمیسا، ۱۳۸۳، ص: ۵۴).
الهام
یونگ معتقد است: «گرچه، چهرهی مادر بدانگونه که در فرهنگهای قومی ظاهر میشود کمابیش عام است اما هنگام ظهور در روان فردی به وضوح تغییر مییابد»
الهام
«هر مردی حوا را در درون خود دارد»
الهام
نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی بازگرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیأت او در آمده بود.
آن گاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریز نیست
Mina.bassami
زیبایی تو
لنگریست ـ
نگاهت
شکست ستمگریست ـ
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست
Mina.bassami
سنگهای زندانم را به دوش میکشم
بسان فرزند مریم که صلیبش را
Mina.bassami
رابطهی اثر با شاعر، همان رابطهی کودک با مادر است» (یونگ، ۱۳۷۹، ص: ۲۴۴).
الهام
از نظر یونگ «هنر و ادبیات نیز مانند خواب، محل تجلی صور مثالی و ظهور ناخودآگاه جمعی است» (شایگان فر، ۱۳۸۰، ص: ۱۳۹). همچنین معتقد است: «شاعر کسی است که از پشت واژهها، فعلی بدوی را طنینانداز سازد» (همان، ص: ۱۳۷).
الهام
«هنرمند، مفسر رازهای روح زمان خویش است بدون اینکه خواهان آن باشد. مانند هر پیامبر راستین. او تصور میکند که از ژرفای وجود خود سخن میگوید، اما روح زمان است که از طریق دهانش سخن میگوید و آنچه که وی میگوید وجود دارد، زیرا تأثیرگذار است» (یونگ، ۱۳۷۹ ص: ۲۴۲).
الهام