بریدههایی از کتاب کتاب یحیا
۴٫۶
(۵۲۷)
سیدضیا همان روز که عمامه را گذاشت روی سرم گفت: «سیدیحیا، اعتمادت را از این لباس برنداری ها! این لباس معجزه میکند برای اهلش. اهلش باش سیدیحیا!» صدای سیدضیا هنوز توی گوشم مانده و زنگ میزند: «اهلش باش سیدیحیا!»
میم.قاف
سیدضیا عادت داشت هر جای جدیدی که میرفت و قرار بود مدتی آنجا بماند، اول آنجا دو رکعت نماز میخواند. من هم یاد گرفته بودم. اسماعیل سجاده را پهن کرد و چون وقت نماز ظهر نبود، گفت: «سیدآقا هنوز اذان نشده ها.» گفتم: «میدانم اسماعیلجان. این یک نماز دیگر است.»
یادم هست سیدضیا میگفت: «همانطورکه به آدمها سلام میکنی، باید به خانهها و مسجدها و درختها هم سلام کنی. سلامکردن به هر چیزی یک جور است. سلامکردن به مکانها هم همین دو رکعت نمازی است که آنجا میخوانی.»
میم.قاف
«آقاسیدیحیا، خدا رزق خوردوخوراک خلائق را سوا کرده، هیچکس گرسنه نمیماند. ولی دین مردم را باید ببری بهشان برسانی. برو رزقِ مردم باش!»
میم.قاف
سیدضیا در مسیر امامزاده تا خانه، مدام نگاهم میکرد. با نگاهش، چهارقُل میخواند و صلوات میفرستاد. بعد گفت: «سیدیحیا، روایت مأثوره داریم که عمامه تاج ملائکه است. حواست را جمعِ لباس پیغمبر کن. امانت است دستِ شما.»
میم.قاف
از قصد، اول رفتم بالای سر مراد. نشسته بود و از ترس و سرما میلرزید. دستم را گذاشتم روی شانهاش و صلوات فرستادم. این را هم سیدضیا یادم داده بود، میگفت صلوات خوف را از دل آدم بیرون میکند. هر بار مادر یا خانجان مجبور بودند شب مسیری را تنها بروند یا از صدایی یا حیوانی میترسیدند، دست میگذاشت روی شانهشان و صلوات میفرستاد.
مامان فاطمه نقلی
«سیدیحیا، مردم دشمن خدا نیستند ها! تو حرف خدا را میرسانی به گوششان و بس! حرف خدا خودش آنها را اهل میکند. نکند تلخی کنی اگر نماز جماعتت خلوت شد! تو برو جلو، همینکه رفتی یعنی به مردم گفتهای نماز جماعت اجرش صدتای نماز فراداست. نکند مردم را مجبور کنی به نماز جماعت! نکند مجبورشان کنی اول وقت بیایند نماز!»
Erfan Behrouz
«آقاسیدیحیا، خدا رزق خوردوخوراک خلائق را سوا کرده، هیچکس گرسنه نمیماند. ولی دین مردم را باید ببری بهشان برسانی. برو رزقِ مردم باش!»
Erfan Behrouz
شب آخر همه که رفتند، وضو گرفتم دوسه جای ناخانه نماز وداع خواندم. سیدضیا گفته بود: «زمینی که حتی یک شب رویش میخوابی، گردنت حق دارد. موقع جداشدن باید خداحافظی کنی.»
seyed mostafa
«آقاسیدیحیا، خدا رزق خوردوخوراک خلائق را سوا کرده، هیچکس گرسنه نمیماند. ولی دین مردم را باید ببری بهشان برسانی. برو رزقِ مردم باش!»
seyed mostafa
جمعوجور کن خودت را برای اولین تبلیغ.»
بعد سفارشهای آخر را گفت: «از حالا اگر مردم نمازشان را غلط بخوانند، تو هم شریک سهوِشان هستی.»
seyed mostafa
«سیدیحیا، روایت مأثوره داریم که عمامه تاج ملائکه است. حواست را جمعِ لباس پیغمبر کن. امانت است دستِ شما.»
seyed mostafa
تو حرف خدا را برسان، آن کس که آمدنی باشد خودش میآید
ف مجتهدی
صلوات خوف را از دل آدم بیرون میکند.
ف مجتهدی
«همانطورکه به آدمها سلام میکنی، باید به خانهها و مسجدها و درختها هم سلام کنی. سلامکردن به هر چیزی یک جور است. سلامکردن به مکانها هم همین دو رکعت نمازی است که آنجا میخوانی.»
ف مجتهدی
توی آن ارتفاع، زمین همواری پیدا شده بود آبیرنگ، پر از گل گاوزبان تازهروییده و سیماله. بعدها خود اهالی گفتند که توی آن فصل، فقط اینجا گل گاوزبان عمل میآید. بین اهالی معروف بود که دشتِ بالا همان جایی بوده که میرزاکوچکخان یک شب تیر خورده و خون ازش رفته و از برکتش، همیشه سیماله و گل گاوزبان آنجا عمل میآید. ظهر، با مردم رفتیم کنار برکهای که آنجا بود وضو گرفتیم و نماز خواندیم. بعد، وقتی کیسهها را طرفی گذاشتند که بیایند وضو بگیرند، دیدم برکتِ شهید چقدر کیسههای اهالی را پر کرده است.
bbhrmi
. کف را هم تمام، فرش کرده بودند که نشانۀ عزیزی مهمان بود. این را وقتی فهمیدم که دیدم خود حاجی روی گبه نشستوبرخاست میکند.
brm
حجم
۶۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۶۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان