بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کوری | صفحه ۱۴ | طاقچه
۴٫۳
(۳۵۹)
همه ما لحظاتی درمانده می‌شویم و گریه می‌کنیم. گریه نوعی رهایی از درماندگی است. اگر گریه نباشد، شاید بمیریم.
کلوچه کتابخوان
بر طبق قوانین باستانی که از دوران وبا و تب زرد وضع شده بود، هرگاه یک کشتی آلوده به بیماری مسری یا مشکوک قصد ورود به اسکله داشت، مدت چهل روز آن را در دریا نگه‌می‌داشتند و به این ترتیب، تا اطلاع ثانوی، قرنطینه می‌کردند. عباراتی مثل تا اطلاع ثانوی، حساب‌شده بود، ولی مبهم به نظر می‌رسید، زیرا در آن لحظه عبارت دیگری به ذهن وزیر نرسید، هرچند اندیشید این چهل روز، ممکن است چهل هفته، چهل ماه، و شاید چهل سال باشد. مهم نگه‌داشتن آنها در قرنطینه بود.
کلوچه کتابخوان
پاسخ «بد نیستم» را معمولاً زمانی که نخواهیم تمارض کنیم، به عنوان عادت بر زبان می‌آوریم. حتی اگر از شدت بیماری و ضعف، در حال مردن باشیم، هرگاه حال ما را می‌پرسند، می‌گوییم بد نیستیم. این کار، حفظ آبرو تام دارد و تنها در نسل بشر مشاهده می‌شود.
کلوچه کتابخوان
اشکال تمدن این است، انسان به وجود آب لوله‌کشی در خانه چنان اطمینان دارد که فراموش می‌کند وجود آن نیازمند حضور کسانی است که شیرهای توزیع شبکه را باز می‌کنند و می‌بندند
Omid Souri
در اینجا زمان حاکم است. باید صبر کنید تا معلوم شود. حریف قمار ما که در آن سوی میز نشسته، زمان است. همه برگهای برنده را هم در اختیار دارد. باید برگهای برنده را بخوانیم. برگهای برنده زندگی را.
Omid Souri
اگر روزی متوجه شویم که دیگر کاری از ما برنمی‌آید و برای کسی فایده نداریم، باید جرأت داشته باشیم این دنیا را رها کنیم. درست همان‌طور که آن مرد می‌گفت.
Omid Souri
بله، پاسخها معمولاً زمانی که انسان به آنها نیاز دارد، گم می‌شوند و باید منتظر گذشت زمان ماند تا پیدا شوند.
Omid Souri
پیرمرد دارای چشمبند سیاه گفت: ــ به دوران گله‌های اولیه برگشته‌ایم، با این تفاوت که چند هزار زن و مرد نیستیم، بلکه میلیونها نفر هستیم، آن هم در دنیایی تهی و فاقد ریشه. همسر پزشک افزود: ... و کور! هرگاه پیدا کردن آب و غذا مشکل شود، این گروهها از هم می‌پاشد. هرکس تصور می‌کند به تنهایی بخت بیشتری برای زنده ماندن دارد و در آن هنگام، حاضر نمی‌شود آنچه را به دست می‌آورد، با سایر افراد تقسیم کند، بلکه همه را برای خود برمی‌دارد و به کسی نمی‌دهد.
Omid Souri
تبهکار مسلح به همسر پزشک گفت: ــ صدای تو زن گستاخ را فراموش نمی‌کنم! همسر پزشک گفت: ــ من هم قیافه تو را فراموش نمی‌کنم!
Omid Souri
ــ باز هم فریاد بزنید تا راه را پیدا کنم. سایر ‌کورها به گونه‌ای کف می‌زدند که گویی به مسابقه آمده‌اند و کسی را تشویق می‌کنند. کمترین کاری که از آنها برمی‌آمد، همین بود. انسان در چنین مواردی دوستان را می‌شناسد.
Omid Souri
زن ساکن طبقه اول، آهسته پنجره اتاق رو به خیابان را گشود. نمی‌خواست صدایی دربیاورد و کسی بداند که او دارای رقت قلب است. صدایی از خیابان نمی‌آمد. مطمئن شد که همه رفته‌اند. هرچند به نظر می‌رسید زن از اینکه دیگر کسی نیست تا او را مجبور به تقسیم مرغها و خرگوشها کند، ولی این‌گونه نبود. قطرات اشک در چشمان کور او درخشید و برای نخستین بار از خود پرسید آیا دلیلی مناسب برای زنده ماندن دارد؟ پاسخ درستی نیافت. بله، پاسخها معمولاً زمانی که انسان به آنها نیاز دارد، گم می‌شوند و باید منتظر گذشت زمان ماند تا پیدا شوند.
زهرا۵۸
بیچاره پدر و مادرت، بیچاره خودت، زمانی که همدیگر را ملاقات کنید، چشم و احساس همه شما کور است، چون احساس ما که با آن بزرگ شده‌ایم، به بینایی ارتباط دارد. احساسات در حالت کوری، فرق می‌کند. ــ شوهرتان را دوست دارید؟ ــ بله، همان‌طور که خود را دوست دارم، ولی اگر کور شوم و اگر پس از کور شدن، آدمی که هستم نباشم، چگونه می‌توانم او را دوست داشته باشم؟ اگر روزی کسی به من می‌گفت می‌توانم آدم بکشم، این را توهین به حساب می‌آوردم، ولی می‌دانی که آدم هم کشته‌ام.
زهرا۵۸
در هوای بارانی، انتظار می‌رود افراد حاضر در خیابان، زیر سقفی پناه بگیرند تا هوا بهتر شود، ولی در آنجا ماجرا تفاوت داشت. اغلب افراد، سرها را به آسمان بلند می‌کردند و دهان می‌گشودند تا رفع تشنگی کنند. کورهای دوراندیش نیز سطل و کاسه و لگن آورده بودند و آب ذخیره می‌کردند. همسر پزشک هرگز فکر نکرد قطره‌ای از آن آب ارزشمند بردارد، زیرا گمان می‌کرد در لوله‌ها و شیرهای خانه‌ها آب به اندازه کافی وجود دارد. اشکال تمدن این است، انسان به وجود آب لوله‌کشی در خانه چنان اطمینان دارد که فراموش می‌کند وجود آن نیازمند حضور کسانی است که شیرهای توزیع شبکه را باز می‌کنند و می‌بندند؛ برجهای آب‌انبار و تلنبه‌های چاه، نیاز به انرژی برق و رایانه‌هایی دارد که توزیع ذخایر را هدایت می‌کنند؛ و چشمهایی لازم است که می‌بینند.
زهرا۵۸
شکم اگر خالی باشد، انسان صبح زود بیدار می‌شود.
زهرا۵۸
ــ آقای دکتر، حال شما چطور است؟ پاسخ «بد نیستم» را معمولاً زمانی که نخواهیم تمارض کنیم، به عنوان عادت بر زبان می‌آوریم. حتی اگر از شدت بیماری و ضعف، در حال مردن باشیم، هرگاه حال ما را می‌پرسند، می‌گوییم بد نیستیم. این کار، حفظ آبرو تام دارد و تنها در نسل بشر مشاهده می‌شود.
زهرا۵۸
پیرمردی با پارچه‌ای سیاه روی یک چشم، نوجوانی با چشمان لوچ همراه زنی که احتمالاً مادرش بود، دختری با عینک تیره، و دو نفر دیگر که ویژگی قابل توصیفی نداشتند، در اتاق انتظار حضور داشتند. هیچ‌یک از آنها کور نبود. کورها به چشم‌پزشک مراجعه نمی‌کنند.
زهرا۵۸
اگر به جای کور، جسد داشته باشیم، وضع بهتر نمی‌شود. کوری که با مرگ مساوی نیست، ‌قربان! ولی مردن، همان کوری است.
shahdad
پیش از انجام دادن هر کاری باید پیآمدهای آن را هم در نظر بگیریم، نخست نتیجه فوری، سپس احتمالی، آنگاه ارزیابی کار، و سرانجام رسیدگی نتایج قابل تصور. هیچ وقت نباید فراتر از مرحله‌ای برویم که افکارمان ما را منع می‌کنند. عقل سلیم حکم می‌کند که خوب و بد کردار ما با هم محاسبه ‌شود
نفیسه
به اندازه‌ای از دنیا دور شده‌ایم که دیگر نمی‌دانیم کیستیم. حتی نام خود را از یاد برده‌ایم. راستی نام برای چه می‌خواهیم؟ هیچ سگی، همنوع خود را به اسم نمی‌شناسد، بلکه آن را از طریق بوییدن یا پارس کردن، احساس می‌کند و این یکی هم سایر سگها را به همین ترتیب می‌شناسد. ما هم نژادی همانند سگ شده‌ایم. صدای پارس کردن و حرفهای یکدیگر را می‌شناسیم و دیگر رنگ پوست، چهره، رنگ چشم و مو و سایر امور ظاهری اهمیتی ندارد، گویی هرگز وجود نداشته است.
نفیسه
انسان با گذشت زمان و تکامل اجتماعی و تبدیل زیستی، عذاب وجدان را با رنگ خون و اشک شور چشم نشان ‌داد و چون آن را کافی ندانست، چشم را به آینه‌ای به سوی درون تبدیل کرد تا آنچه را در دل دارد و به زبان انکار می‌کند، بدون هراس، بازتاب دهد.
نفیسه

حجم

۲۱۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۱۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۵۰%
تومان