بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب درخت زیبای من | طاقچه
۴٫۷
(۲۱۹)
- چقدر دوست دارم سرزنده و شاداب ببینمت نه با فکر‌های آزاردهنده.
(:Ne´gar:)
- اشکالی ندارد. می‌کشمش. - چه گفتی بچه جان؟ پدرت را می‌کشی؟ - بله. این کار را می‌کنم. شروع کرد‌ه‌ام. کشتن نه به‌ ‌این معنا که هفت تیر بوک جونز را بردارم و بنگ! نه. با دوست نداشتن‌اش، او را در قلبم می‌کشم. و یک روز خواهد مرد.
Sophie
غذایم را که ‌آورد، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و بوسیدمش؛ در خانه‌ی ما زیاد فرصت بوسیدن پیش نمی‌آمد.
آلوین (هاجیك) ツ
نمی‌توانی بفهمی. دیگر کسی را ندارم که به خاطرش عاقل باشم.
پرویز
حالا، واقعا می‌فهمیدم درد کشیدن یعنی چه. درد کشیدن، کتک خوردن تا دم مرگ نبود؛ زخمی‌ کردن پا با تکه شیشه شکسته و بخیه زدن در درمانگاه نبود. دردکشیدن، این چیزی بود که قلب را می‌شکست و از آن می‌مردیم بی آنکه بتوانیم رازمان را با کسی درمیان بگذاریم.
Mohammad H M
زیستن به زحمتش نمی‌ارزد.
فنچِ آبی
با دوست نداشتن‌اش، او را در قلبم می‌کشم. و یک روز خواهد مرد.
آلوین (هاجیك) ツ
این که مثل مرد‌ها سبیل داشت خنده‌دار بود. شاید به خاطر سبیل خانم مدیر شده بود.
آلوین (هاجیك) ツ
نمی‌توانی بفهمی. دیگر کسی را ندارم که به خاطرش عاقل باشم.
(:Ne´gar:)
یک اسب با کله‌ی چوبی و دهنه می‌خواهم. سوارش شوم و چهار نعل بتازم.
M
در قفس را باز کرده بودند تا آزادشان کنند. ‌اما این مثل کشتنشان بود. دیگر پرواز بلد نبودند.
Aysan
حالا، واقعا می‌فهمیدم درد کشیدن یعنی چه. درد کشیدن، کتک خوردن تا دم مرگ نبود؛ زخمی‌ کردن پا با تکه شیشه شکسته و بخیه زدن در درمانگاه نبود. دردکشیدن، این چیزی بود که قلب را می‌شکست و از آن می‌مردیم بی آنکه بتوانیم رازمان را با کسی درمیان بگذاریم. درد، توان بدن و فکر را می‌گیرد و حتی برای سربرگرداندن روی بالش رمقی نمی‌گذارد.
._.
- خدای من! چرا زندگی برای عده‌ای اینقدر سخت است؟...
h.s.y
زخم‌های بچه‌ها زود خوب می‌شود، خیلی زودتر از جمله‌ای که اغلب برایم تکرار می‌کردند: "وقتی مردی، خوب می‌شوی. "
آلوین (هاجیك) ツ
- پرتوگا، می‌توانم بگویم "باسن"؟ - مم...، خیلی قشنگ نیست، خوب نیست زیاد بگویی. - خب، به جای "باسن" چه می‌توانیم بگوییم؟ - نشیمنگاه. - چی؟ باید کلمه به ‌این پیچیدگی را یاد بگیرم؟ - نشیمنگاه. نِ – شی- من- گاه. - خلاصه، نشیمنگاهِ باسنش که شروع کرد به سوختن
(:Ne´gar:)
دست در دست هم، بدون هیچ عجله‌ای، در خیابان قدم می‌زدیم. توتوکا به من راه و رسم زندگی می‌آموخت.
M
رنجیده بودم، دیگر دلم نمی‌خواست حرف بزنم. حتی دیگر میلی به آوازخواندن نداشتم. پرنده‌ای که درونم آواز می‌خواند پر زد و رفت.
پرویز
چنان غم بزرگی ‌در چشم‌هایش داشت که حتی اگر می‌خواست، نمی‌توانست گریه کند.
Parinaz
منتظر چیزی نیستم. اینطوری نا‌امید هم نمی‌شوم.
نسا
پشت یک ماشین خفاش شدم. مثل خفاش خودت را جمع می‌کنی و قایم می‌شوی. منتظر می‌مانی تا یک‌اتومبیل که آرام حرکت می‌کند رد شود. می‌پری و از چرخ زاپاسش آویزان می‌شوی. می‌دانی، محشر است. وقتی به چهارراه می‌رسی و راننده سرعتش را کم می‌کند تا ببیند‌اتومبیل دیگری می‌آید یا نه، می‌پری. اما موقع پریدن حسابی احتیاط می‌کنی. اگر زیادی سریع بپری، به پشت زمین می‌خوری و پوستت کنده می‌شود.
آرام

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۳ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۳ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد