ای کاش میتوانستم استعمارگری پیدا کنم و برای هر چیز غیربومیای در درونم مقصر بدانمش؛ هر کسی یا چیزی که اکوسیستمم را به گند کشیده و باعث شده خودم را درست نشناسم.
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
من هم اگر گوسفند بودم از خودم فرار میکردم و حتی حالا هم که خودم هستم، بعضی صبحها، دوست دارم چیزی باشم که از خودم فرار میکند نه چیزی که تا ابد به درونم دوخته شده است.
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
آیا خانوادهاش از آن خانوادههایی است که در کنارشان بودن بدتر از تنهایی است؟
زهرا غفاری
ما همهمان گاهی میخواهیم بگذاریم برویم، انگار هرگز اتفاقی نیفتاده است.
زهرا غفاری
اگر دیگر بخشی از زندگیام نباشد آن وقت این حقیقت که او دیگر بخشی از زندگیام نیست تازه خواهد بود و شاید همین تازگی بهام معنا میداد
زهرا غفاری
جوری با هم خوابیدیم که انگار زندگیمان به آن بسته باشد، انگار هر زندگیای روی زمین وابستهاش باشد، انگار مفهوم مرگ به آن وابسته باشد و انگار به طور کلی انسان بودن و زنده بودن به با هم خوابیدن ما بسته باشد.
زهرا غفاری
وقتی با هم بودیم جوری زنده و انسان بودیم که در دیگر مواقع زندگیمان نشانی از آن نمییافتیم.
زهرا غفاری
چگونه ممکن است غریبهای از راه برسد و نگاهت کند و باعث شود احساس کنی برای خودت و دنیا معنای بیشتری داری، حتی اگر چنین احساسی بهشدت شکننده باشد و فقط گاهی پیدا شود و آمادهی پریشانی و ناپدید شدن باشد.
زهرا غفاری