مغزْ ماشینی است که دادهها را به احساسات تبدیل میکند و احساسات را به تصمیمات،
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
بعضی از آدمها نمیتوانند زندگی کردن در جهانی را تاب بیاورند که آدمهایش گاهی انتخاب میکنند خودشان را از آن بکشند بیرون و بعضی از آدمها نیاز دارند در دنیایی زندگی کنند که در آن خودکشیها همه نوعی سوءتفاهم است،
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
گمان میکنم این خصوصیتِ دنیای فکروخیال باشد؛ مدت کوتاهی زندگیشان میکنی ولی باید فراموششان کنی، گاهی باید کاملاً فراموششان کنی تا بتوانی به زندگیات ادامه بدهی.
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
موضوع این است: آدمها نمیتوانند آدمها را رهایی بخشند و نمیدانم چه چیزی آدمها را رهایی میبخشد، چه چیزی حال آدمها را خوب میکند و چه چیزی آدمها را در بخش معنادارِ انسان بودن نگه میدارد
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
مدتی طولانی دربارهی ارادهی آزاد و امکانش، که هیچکداممان نداشتیم، استدلالهای چندگانهای مطرح کرد.
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
ای کاش میتوانستم استعمارگری پیدا کنم و برای هر چیز غیربومیای در درونم مقصر بدانمش؛ هر کسی یا چیزی که اکوسیستمم را به گند کشیده و باعث شده خودم را درست نشناسم.
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
من هم اگر گوسفند بودم از خودم فرار میکردم و حتی حالا هم که خودم هستم، بعضی صبحها، دوست دارم چیزی باشم که از خودم فرار میکند نه چیزی که تا ابد به درونم دوخته شده است.
کاربر ۷۳۲۵۴۹۴
آیا خانوادهاش از آن خانوادههایی است که در کنارشان بودن بدتر از تنهایی است؟
زهرا غفاری
وقتی با هم بودیم جوری زنده و انسان بودیم که در دیگر مواقع زندگیمان نشانی از آن نمییافتیم.
زهرا غفاری
چگونه ممکن است غریبهای از راه برسد و نگاهت کند و باعث شود احساس کنی برای خودت و دنیا معنای بیشتری داری، حتی اگر چنین احساسی بهشدت شکننده باشد و فقط گاهی پیدا شود و آمادهی پریشانی و ناپدید شدن باشد.
زهرا غفاری