من رهاش کردم و بهخاطر این کارم هیچوقت خودم رو نمیبخشم.
n re
میشه راحت از یه زندگی بیرون رفت و یه زندگی جدید ساخت؟ باید امتحانش میکردم.
n re
به گریس نوشیدنی تعارف کردم و اونم یه لیوان نوشیدنی قبول کرد. «بهسلامتی جشن.» گرچه برای مهمونی تو نون تُست درست نکرده بود.
کاربر ۳۰۴۵۶۸۹
همیشه نسبت به کسایی که با خانوادهشون رابطهی نزدیکی دارن محتاطم. حسود نیستم. خیلی ساده فقط نمیتونم تصورش رو بکنم. شاید اگه بابای منم مونده بود، همهچی فرق میکرد.
Mina
همیشه نباید همهچیز طبق میل انسان باشد.
n re
خودم رو تکون میدم. کِی اونقدر ترحم نیاز داشتم؟ کی نتونستم دیگه تصمیم بگیرم مشکلاتم رو حل کنم؟ من بهتر از اینا بودم.
بلند میگم: «درسته، بذار از پسش برمیآم.»
n re
سکوت واسهم آزاردهندهس تا آرامشدهنده،
n re
یه لحظه با خودم فکر میکنم که نسبت به درد فیزیکی مصون شدهم. فکر میکنم شاید بدن نتونه همزمان هم درد فیزیکی هم روحی رو تحمل کنه.
n re
تا آنجایی که به او مربوط میشد میدانست یک ساعت صحبت دربارهی پیشرفتهای شخصیتیش یک ساعت اتلاف وقت است،
armdamani
بعضی وقتا باید بدونی کِی دیگه ادامه ندی.
Nazanin