بعضی وقتا باید بدونی کِی دیگه ادامه ندی.
Mina
چقدر راحته که با آدمای کمتوقع دوست باشی.
Marie Rostami
«خونوادهت رو نمیتونی انتخاب کنی. حیف.»
Marie Rostami
احمق بودم که فکر میکردم میتونم از گذشته فرار کنم. هر چقدرم تند فرار کنم، هرچقدر هم دور برم، باز هیچوقت نمیتونم ازش جلو بیفتم.
Mina
موهایش را با گلسرش بسته بود، موهای فر قهوهای تیرهاش، آشفته اطراف صورتش ریخته شده بود.
گیسو
درد، خیلی عادلانه، لیاقتمه
armdamani
اینجا جایییه که توش کار میکنم، فکر میکنم و فرار میکنم
armdamani
میدونم اگه الان نرم، دیگه اصلاً نمیتونم برم.
n re
بعضی وقتا باید بدونی کِی دیگه ادامه ندی.»
n re
وقتی جایی رو میذاری و میری، برات راحته که زندگی اونجا رو مثل قبل تصور کنی؛ گرچه همهچی مثل اولش نمیمونه و بهمرور زمان تغییر میکنه.
Narges
من رهاش کردم و بهخاطر این کارم هیچوقت خودم رو نمیبخشم.
n re
میشه راحت از یه زندگی بیرون رفت و یه زندگی جدید ساخت؟ باید امتحانش میکردم.
n re
به گریس نوشیدنی تعارف کردم و اونم یه لیوان نوشیدنی قبول کرد. «بهسلامتی جشن.» گرچه برای مهمونی تو نون تُست درست نکرده بود.
کاربر ۳۰۴۵۶۸۹
همیشه نسبت به کسایی که با خانوادهشون رابطهی نزدیکی دارن محتاطم. حسود نیستم. خیلی ساده فقط نمیتونم تصورش رو بکنم. شاید اگه بابای منم مونده بود، همهچی فرق میکرد.
Mina
همیشه نباید همهچیز طبق میل انسان باشد.
n re
خودم رو تکون میدم. کِی اونقدر ترحم نیاز داشتم؟ کی نتونستم دیگه تصمیم بگیرم مشکلاتم رو حل کنم؟ من بهتر از اینا بودم.
بلند میگم: «درسته، بذار از پسش برمیآم.»
n re
سکوت واسهم آزاردهندهس تا آرامشدهنده،
n re
یه لحظه با خودم فکر میکنم که نسبت به درد فیزیکی مصون شدهم. فکر میکنم شاید بدن نتونه همزمان هم درد فیزیکی هم روحی رو تحمل کنه.
n re
تا آنجایی که به او مربوط میشد میدانست یک ساعت صحبت دربارهی پیشرفتهای شخصیتیش یک ساعت اتلاف وقت است،
armdamani
«هیچکی هیچوقت درحال مرگ تو تختش آرزو نمیکنه کاش بیشتر کار کرده بود،
AS4438