بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرد اول | طاقچه
کتاب مرد اول اثر آلبر کامو

بریده‌هایی از کتاب مرد اول

۴٫۱
(۹)
در این‌جا چیزی خلاف طبیعت وجود داشت، به عبارت دقیق‌تر: نظم و نظامی در کار نبود. یعنی این که: پسری مسن‌تر از پدرش باشد، چیزی جز آشفتگی و هرج و مرج بی‌خودی در چرخه زندگی نبود. اکنون بی‌حرکت میان قبرهایی که دیگر آن‌ها را نمی‌دید، ایستاده بود، موج زمان شکسته می‌شد. روزها و سال‌ها در مسیر این رودخانه جاری به سمت ابدیت، حرکت نمی‌کردند، هر چه بود، شکستن موج بر تخته سنگ بود و ژاک کورمری، دستخوش بغض و ترحم، میان این موج دست و پا می‌زد. و جز هیاهو و پیچ و تاب چیزی در کار نبود.
Tamim Nazari
در همین لحظه بود که تاریخ تولد پدرش را روی سنگ دید. از این تاریخ تولد اطلاعی نداشت. بعد هر دو تاریخ را خواند «۱۸۸۵-۱۹۱۴» و یک حساب سرانگشتی: بیست و نه سال. ناگهان فکری از ذهنش گذشت که تا اعماق وجودش را لرزاند. خودش چهل سال داشت. مردی که زیر این سنگ دفن شده، که پدرش بوده است، خیلی از او جوان‌تر بوده است.
Tamim Nazari
- یکی از قوم و خویشانند؟ - نه، پدرم است. - نگهبان گفت: سخت است. - نه ابدا. وقتی او مرد، من هنوز یک سالم نشده بود. منظورم را که می‌فهمید. - بله. در هر حال، خیلی‌ها مردند.
Tamim Nazari

حجم

۲۹۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۹۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد