بریدههایی از کتاب فرانکنشتاین
۳٫۸
(۷۳)
اگر غرایز ما محدود به گرسنگی و تشنگی و میل جنسی ما میشد، احتمالاً و تقریباً موجودات آزادی بودیم. اما اینک هر بادی که میوزد و معنی هر کلمه یا منظرهای تصادفی ممکن است بر ما تأثیر بگذارد.
faezehswifti
علم تجربی گاهی نه تنها میوههای شیرینی به بار نمیآورد، بلکه چه بسا خود مایهی عذاب دائمی بشر میشود. البته هضم این سخن در آن زمان واقعاً دشوار بود؛ اما امروزه این نکته تا حدودی بدیهی مینماید؛ زیرا اینک، کمتر کسی میتواند فجایعی را که زندگی ماشینی و به خصوص انبوهی از سلاحهای ویرانگر به بار آورده، انکار کند. هماکنون، سلاحهای ویرانگر و پر قدرت چنان مشکلِ بغرنجی ایجاد کردهاند که نه میتوان آنها را دائم انبار کرد و نه میتوان از شرّ آنها خلاص شد؛ بنابراین، چارهای جز مصرف پیوستهی آنها، آن هم برای نابودی آدمهای دیگر وجود ندارد!
MTA
هماکنون، سلاحهای ویرانگر و پر قدرت چنان مشکلِ بغرنجی ایجاد کردهاند که نه میتوان آنها را دائم انبار کرد و نه میتوان از شرّ آنها خلاص شد؛ بنابراین، چارهای جز مصرف پیوستهی آنها، آن هم برای نابودی آدمهای دیگر وجود ندارد!
Mahtab
مارگارت! وقتی که از هیجان ناشی از موفقیت سرمستم، هیچکس نیست که در این شادی با من شریک باشد و اگر در اثر یأس، دچار عجز شوم، هیچکس سعی نمیکند که برای مقابله با افسردگی، به من دلداری دهد.
درست است که من افکارم را روی کاغذ میآورم؛ اما این وسیلهی مناسبی برای تبادل احساس نیست.
aramesh sabz
شاید لازم نباشد احساسات کسانی را شرح دهم که رشتههای محبت آنها را نیرویی پلید و غیرقابل جبران میگسلد و در روح آنها خلاء ایجاد میکند و ناامیدی را در چهرهشان به نمایش میگذارد. به علاوه، مدتها طول میکشد که ذهنمان را قانع کنیم تا بپذیرد کسی که هر روز او را میدیدیم و وجودش جزئی از وجودمان بود، برای همیشه از پیشمان رفته است. برق چشمهای عزیزش خاموش شده است و طنین صدای آشنا و گوشنوازش برای همیشه ساکت شده و دیگر آن را نخواهیم شنید. اینها افکار نخستین روزهای مرگ عزیز تازه از دست رفته است؛ اما با گذشت زمان، نحسی واقعیت آشکار و بعد، تلخی غم واقعی آغاز میشود؛ اما مگر آن دست منحوس تاکنون رشتههای محبت زیادی را نگسسته است؟ و چرا باید غمی را که همه احساس میکنند و باید احساس کنند، شرح دهم؟
زهرا رحیمی
مدتها طول میکشد که ذهنمان را قانع کنیم تا بپذیرد کسی که هر روز او را میدیدیم و وجودش جزئی از وجودمان بود، برای همیشه از پیشمان رفته است.
Dayan
تا اینجا که من این همه راه را با عبور از راههای امن در دریای ناامن طی کردهام و ستارهها شاهد و گواه موفقیتم بودهاند. و چه کسی میتواند جلو قلب و ارادهی مصمم بشر را بگیرد؟
nazanin z
به خاطر همین هم بود که وقتی فهمیدم پدرم قبل از مرگ به عمویم سفارش کرده است که اجازه ندهد من دریانورد شوم، چقدر افسوس خوردم.
وقتی برای اولینبار آثار شاعرانی را که غلیان احساساتشان روح مرا به وجد آورد و تا عرش بالا برد، خواندم، این تصورات رنگ باخت. من هم شاعر شدم و یک سالی در بهشتی که خود ساخته بودم، زندگی کردم. پیش خود مجسم میکردم که من هم لابد در معبد هومر و شکسپیر جایی برای خود خواهم داشت؛ اما تو خوب میدانی که من چگونه شکست خوردم و تا چه حد مأیوس شدم؛ اما درست در همان موقع، ثروتی از پسرعمویم به من ارث رسید و باز افکارم در همان مسیر علایق اولیهام افتاد.
allWhite
چه بسیار کودکان شادابی را که تنها امید و عزیزدردانهی پدرانشان هستند، ولی مرگ آنها را میرباید و میبرد و چه بسیار عروسان و عشاق جوانی که روزی در کمال سلامتی پر از امید بودهاند؛ اما روز دیگر خوراک کرمهای گورستان شدهاند.
mehrdad jalali
یک خواسته هست که تاکنون هرگز نتوانستهام برآوردهاش کنم و احساس میکنم که این کمبود برایم بسیار زیانبار بوده است. من دوستی ندارم، مارگارت! وقتی که از هیجان ناشی از موفقیت سرمستم، هیچکس نیست که در این شادی با من شریک باشد و اگر در اثر یأس، دچار عجز شوم، هیچکس سعی نمیکند که برای مقابله با افسردگی، به من دلداری دهد.
MTA
حجم
۲۴۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۲۶ صفحه
حجم
۲۴۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۲۶ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان