بریدههایی از کتاب هایدی
۴٫۷
(۳۵)
«فکر میکنم شما باید منتظر بمانید و به این فکر کنید که خداوند نقشههای خوبی دارد ـ حتی اگر یکجور ناراحتی برایتان ایجاد میکند. اما شما باید صبور باشید. ببینید، وقتی یک اتفاق خیلی بد میافتد، چون شما از جریانات خوبی که در راه است اطلاع ندارید، فکر میکنید که این غم تا ابد ادامه پیدا میکند و میماند.»
t.ftm.s
«وقتی که دیگر کاری از دست خودت برنمیآید، به خدا بگو.»
t.ftm.s
خیلی بد میشود. چون در آن صورت خدا او را به حال خودش رها میکند و بعد اگر برایش مشکلی پیش بیاید، هیچکس برایش دلسوزی نمیکند و همه به او میگویند که چون تو خدا را فراموش کردی، حالا خدا هم تو را به حال خودت گذاشته است.»
t.ftm.s
خداوند خودش میداند که چه کاری بهتر است، درست همانطور که مادربزرگ کلارا گفت. ببین او چطور همه چیز را درست کرد! من از این به بعد همیشه دعا میکنم، همانطور که مادربزرگ به من گفت. و اگر خدواند فوراً آنها را برآورده نکند، میفهمم که نقشهی بهتری برایم کشیده است
t.ftm.s
«اگر خداوند همان اول، به دعاهای من گوش میکرد و مرا برمیگرداند، هیچکدام از این اتفاقات نمیافتاد.
t.ftm.s
خدا خیلی مهربان است و میداند که چه چیزی برای ما خوب است. البته اگر چیزی را درخواست بکنیم که حق ما نباشد، او آن را به ما نمیدهد، اما موقع خودش، اگر به دعاکردن ادامه بدهیم و به او اعتمادکنیم، چیزهای بهتری به ما میدهد.
t.ftm.s
آه، پس نمیدانی که حرفزدن با خدا چه لذتی دارد. آن هم وقتی که ناراحت هستی و هیچکس نیست که کمکت کند و مطمئن میشوی که او کمک خواهد کرد. باور کن، او همیشه راهی را برای دوباره خوشحالکردن ما پیدا میکند.
t.ftm.s
با اینکه آسمان ابری است
خدای مهربان نظارهات میکند
و روحت را آرامش میبخشد
هیچچیزی غمگینت نخواهد کرد
اگر خداوند بخشنده نگهدارت باشد
و شادی بر تو چیره میشود
ونوشه
لبخند زودگذری روی لبهای دکتر نشست و گفت: «اما اگر اندوه، کسی را در فرانکفورت اسیر خودش بکند و تا اینجا هم دنبالش بیاید، آن وقت باید چه کار کرد؟»
هایدی با اطمینان گفت: «وقتی که دیگر کاری از دست خودت برنمیآید، به خدا بگو.»
ونوشه
«اگر خداوند همان اول، به دعاهای من گوش میکرد و مرا برمیگرداند، هیچکدام از این اتفاقات نمیافتاد. من مجبور میشدم نانهای کمی را که کنار گذاشته بودم برای گرانی بیاورم. اما آنها خیلی زود تمام میشدند و تازه خواندن را هم یاد نمیگرفتم. خداوند خودش میداند که چه کاری بهتر است، درست همانطور که مادربزرگ کلارا گفت. ببین او چطور همه چیز را درست کرد! من از این به بعد همیشه دعا میکنم، همانطور که مادربزرگ به من گفت. و اگر خدواند فوراً آنها را برآورده نکند، میفهمم که نقشهی بهتری برایم کشیده است؛ یعنی درست همان کاری که در فرانکفورت کرد. ما هر روز دعا میکنیم. درست است، پدربزرگ؟ و هرگز خداوند را فراموش نمیکنیم. او هم ما را فراموش نمیکند.»
پیرمرد به آرامی گفت: «و اگر کسی فراموش کرد؟»
هایدی با جدیت گفت: «خیلی بد میشود. چون در آن صورت خدا او را به حال خودش رها میکند و بعد اگر برایش مشکلی پیش بیاید، هیچکس برایش دلسوزی نمیکند و همه به او میگویند که چون تو خدا را فراموش کردی، حالا خدا هم تو را به حال خودت گذاشته است.»
ونوشه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۵۴,۰۰۰۴۰%
تومان