بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۶۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
بسیار خوب! همه‌ی اینها را گفتم، بانوی بالامنزلتِ من، فقط به‌خاطر آنکه از رفتنم متأسّف نباشی، و گمان نبری که چیزی را فراموش‌کرده‌ام با خودم ببرم، و حسرتی به دلم مانده‌است، و خواسته‌یی داشته‌ام که برآورده نشده. نه... به خدا نه... آنقدر آسوده‌خاطرم که باور نمی‌کنی، و راضی، و سبکْبار، و بی‌خیال... قسم می‌خورم؛ به هر آنچه مقدّس است نزد من، و نزد من و تو، به خاک وطن قسم _ آیا کافی‌ست؟ _ که اگر فرصتی باشد، در آستانه‌ی آخرین سفر، چنان خواهم‌خندید که پژواک آن شیشه‌های بسیار ضخیم و تیره‌ی دلمردگی و ناامیدی را یکباره فروبریزد...
العبد
با جهان، شادمانه وداع می‌کنم، با من عزادارانه وداع‌مکن! و هرگز نیم‌نگاهی هم به‌جانب آنها که بر مزار من زار می‌زنند و شیون می‌کنند، نینداز.
العبد
مگر در پناه تو، سالیان سال، قلم در خونِ ایمانِ خویش فرونبردم و هزاران برگ کاغذ را آن‌گونه که خود می‌خواستم و باورداشتم، سیاه نکردم؟ من در این پنجاه‌سال، به همّت تو، بیش از هزار سال زندگی کرده‌ام...
العبد
بانوی من یک روز عاقبت قلبت را خواهم‌شکست __ یک روز عاقبت. نه با سفری یک‌روزه نه با سفری بلند بَل با آخرین سفر یک روز عاقبت قلبت را خواهم‌شکست __ یک روز عاقبت. نه با کلامی کم‌توشه از مهربانی نه با سخنی سختْ توبیخ‌کننده بَل با آخرین کلام. یک روز عاقبت قلبت را خواهم‌شکست __ یک روز عاقبت. تو باید بدانی عزیز من باید بدانی که دیر یا زود __ امّا، دیگر نه چندان دیر __ قلبت را خواهم‌شکست؛ و کاری جز این هم نمی‌توان کرد
العبد
این سخن را به‌خاطر داشته‌باش: اگرچه درست است و منطقی که ما حق‌نداریم نسبت به هم خشمگین شویم؛ امّا از آنجا که گهگاه، تحت شرایطی که به انسان تحمیل می‌شود، نگهداشتِ خشمی آنی و فَوَرانی، از اختیار انسان بیرون است __ و بَدا به حال انسان __ هرگز نباید و حق نیست که لحظه‌های نادرِ خشم را، لحظه‌های قضاوت تلقّی‌کنیم و آنچه در این لحظه‌های نفرین‌شده‌ی شرم‌آور بر زبان می‌آید معیار و مَدرک قرار‌بگیرد. لحظه‌های خشم، لحظه‌های قضاوت نیست، و انسان، بدونِ خشمی گهگاهی، انسان نیست، گرچه در لحظه‌های خشم نیز.
العبد
خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست، ساده بگیریم. خوشبختی را، تنها به مددِ طهارتِ جسم و روح، در خانه‌ی کوچک‌مان نگه‌داریم.
العبد
ای عزیز! انسان، آهسته‌آهسته عقب‌نشینی می‌کند. هیچ‌کس یکباره معتاد نمی‌شود یکباره سقوط نمی‌کند یکباره وانمی‌دهد یکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود. زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند. باید بسیار هشیار باشیم و نخستین تلنگرها را، به‌هنگامْ و حتّی قبل از آنکه ضربه فرود آید، احساس‌کنیم.
العبد
ما باید برای پایدار نگه‌داشتنِ خلوص و شفّافیتِ زندگیِ بی‌نظیرمان، بیرحمانه تاختن را، تا دمِ مرگ، ازیادببریم. ما باید در جمیعِ لحظه‌های خشم و افسردگی به خود بگوییم: بدون زهر... بدون زهر... چراکه هیچ‌چیز همچون زهرِ کلام، زندگی مشترک را سرشار از بیزاری نمی‌کند...
العبد
پس، بانو! بیا تصمیم‌بگیریم که هرگز عین هم نشویم. بیا تصمیم‌بگیریم که حرکات‌مان، رفتارمان، حرف‌زدن‌مان، و سلیقه‌مان، کاملاً یکی نشود... و فرصت‌بدهیم که خرده‌اختلاف‌ها، و حتّی اختلاف‌های اساسی‌مان، باقی‌بماند. و هرگز، اختلاف‌نظر را وسیله‌ی تهاجم قرارندهیم... عزیز من! بیا متفاوت باشیم!
العبد
بیا درباره‌ی همه‌ی اینها به گفت‌وگو بنشینیم! بیا بحث‌کنیم! بیا معلوماتمان را تاخت‌بزنیم! بیا کلنجار برویم! امّا سرانجام، نخواهیم که غلبه‌کنیم و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به‌عکس.
العبد
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث‌کنیم؛ امّا نخواهیم که بحث، ما را به نقطه‌ی مطلقاً واحدی برساند. بحث باید ما را به ادراکِ متقابل برساند نه فنای متقابل.
العبد
اگر زاویه‌ی دیدمان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته‌باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عینِ یکی‌بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل‌کنیم نه ناپدید. تو نباید سایه‌ی کمرنگ من باشی من نباید سایه‌ی کمرنگِ تو باشم
العبد
اگر زاویه‌ی دیدمان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته‌باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عینِ یکی‌بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل‌کنیم نه ناپدید. تو نباید سایه‌ی کمرنگ من باشی من نباید سایه‌ی کمرنگِ تو باشم
العبد
زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می‌سازد و پیش می‌برد نه شباهت‌هایمان، نه ازمیانْ‌رفتن و محوشدنِ یکی در دیگری؛ نه تسلیم‌بودن، مطیع‌بودن، اَمربر شدن و دربَستْ پذیرفتن.
العبد
اگر عشق و خاطراتِ عاشقانه‌ی ما، که تنها مایملکِ شخصی ماست، به یک النگوی طلا آویخته‌باشد، مطمئن باش که آن عشق و خاطرات را چندان اعتباری نیست...
العبد
به نرمیِ نگاه یک عاشقِ صادقِ محتاج به معشوقِ مهربانِ دست‌نیافتنی...
da☾
عزیز من! عشق، هنوز از کلام عاشقانه بسی دور است.
da☾
نویسنده‌ی گمنامی را می‌شناسم که گفته‌است: «زمانی برای گریستن، زمانی برای خندیدن، و زمانی برای حالی میان گریه و خنده‌داشتن.
da☾
ما روزگارِ خویشتنیم، زمان و زمانه‌ی خویشتنیم، و جایگاهِ خویشتن. ما نَفْسِ زندگی هستیم، و مادّه‌ی زندگی، و روح زندگی... آیا زندگی را چگونه می‌خواهی؟ ما را آنگونه بخواه، و ما را آنگونه که می‌خواهی بساز! از هم امروز از همین حالا...
da☾
عیب‌گرفتنْ آسان است بانو، عیب‌گرفتن آسان است. حتّی آنکس که خود، تمامْ عیب است و نقص و انحراف، او نیز می‌تواند بسیاری از عیوب دیگران را بنُماید و برشمارد و چندان هم خلاف نگفته‌باشد. عیب‌گرفتن، بی‌شک آسان است بانو؛ عیب را آنگونه و به آن زبان گفتن که مُنجر به اصلاحِ صاحبْ‌عیب شود، این کاری است دشوار و عظیم، خیرخواهانه و دردشناسانه...
العبد

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان