بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۶۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
نترس بانوی من! هیچکس از ما نخواهدپرسید که با هم چه نسبتی داریم و چرا تنگاتنگِ هم، در خلوت، زیر نورِ بَدر، قدم‌می‌زنیم. هیچکس نخواهد پرسید؛ و تنها کسانی خواهندگفت: «این کارها برازنده‌ی جوانان است» که روح‌شان پیر شده باشد؛ و چیزی غم‌انگیزتر از پیریِ روح وجودندارد. از مرگْ هم صدبار بدتراست.
zohreh
شبگردی، بی‌شک، بخش‌های فرسوده‌ی روح را نوسازی می‌کند و تن را برای تحمّل دشواری‌ها، پُرتوان.
zohreh
ما کوشیده‌ییم __ خدا را شکر __ که از قلبِ این لحظه‌ها، بارها و بارها بگذریم، و چیزی را که به معنای حیاتِ ماست و رؤیای ما، به مخاطره نیندازیم.
zohreh
همراهِ همدلِ من! در زندگی، لحظه‌های سختی وجوددارد؛ لحظه‌های بسیار سخت و طاقتْ‌سوزی، که عبور از درون این لحظه‌ها، بدون ضربه‌زدن به حرمت و قِداستِ زندگیِ مشترک، به نظر، امری ناممکن می‌رسد.
zohreh
من، محتاجِ آن لحظه‌های دلنشینِ لبخندم _ لبخندی در قلب، علیرغمِ همه‌چیز.
zohreh
من، مثلِ تو، می‌دانم که در جهانی اینگونه دردمند، بی‌دردیِ آنکس که می‌تواند گلیمِ خود را از دریای اندوه بیرون‌بکشد و سبکبارانه و شادمانه بر ساحل بنشیند، یک بی‌دردیِ دَدمنشانه است، و بی‌غیرتی‌ست، و بی‌آبرویی، و اسباب سرافکندگیِ انسان.
zohreh
غم، هرگز از تهاجمْ خسته نمی‌شود. و هرگز به صلحِ دوستانه رضا نمی‌دهد. و چون پیش‌آمد و تمامیِ روح را گرفت، انسانْ بیهوده می‌شود، و بی‌اعتبار، و ناانسان، و ذلیلِ غم، و مصلوبِ بی‌سبب.
zohreh
من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمی‌کنم؛ چراکه می‌دانم هیچ‌چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی‌کند و الماسِ عاطفه را صیقل نمی‌دهد؛ امّا میدان‌دادن به آن را نیز هرگز نمی‌پذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بَدلِگام. هر قدر که به غمْ میدان‌بدهی، میدان می‌طلبد، و باز هم بیشتر، و بیشتر... هر قدر در برابرش کوتاه‌بیایی، قد می‌کشد، سُلطه می‌طلبد، وَ لِه می‌کند... غم، عقب نمی‌نشیند مگر آنکه به عقب برانی‌اش، نمی‌گریزد مگر آنکه بگریزانی‌اش، آرام نمی‌گیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی...
zohreh
دیروز، نزدیک غروب، باز دیدمت که غمزده بودی و در خود.
zohreh
«شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیق‌تر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیق‌تر است» .
zohreh
آنچه در چند روز گذشته تو را رنجیده‌خاطر و دل‌آزرده کرده‌است مرا، بسیار بیش از تو به افسردگی کشانده‌است. و مطمئن باش چنان می‌رَوَم که بدانم ـ به‌دقّت ـ که چه چیزها این زمان تو را زخم می‌زند تا از این پس، حتّی نادانسته نیز تو را نیازارم. ما باید درست‌شویم. ما باید تغییر‌کنیم...
zohreh
همقَدَمِ همیشگیِ من! مطمئن باش هرگز پیش نخواهدآمد که دانسته تو را بیازارم یا به خشم بیاورم. هرگز پیش نخواهدآمد.
zohreh
کاش ای کاش که اشاره‌یی داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی، رؤیایِ دور و درازی داشتی... آه که این قناعت تو، این قناعت تو دل مرا عجب می‌شکند...
zohreh
کاش بالشی بودم، نرم، برای لحظه‌هایِ سنگینِ خستگی‌هایت...
zohreh
کاش می‌توانستم همچون مهربان‌ترین مادران، ردِّ اشک را از گونه‌هایت بزدایم... کاش نامه‌یی بودم، حتّی یک‌بار، با خوب‌ترین اخبار...
zohreh
کاش می‌توانستم همچون خوب‌ترین دلقکان جهان، تو را سخت و طولانی و عمیق بخندانم...
zohreh
بانو، بانوی بخشنده‌ی بی‌نیازِ من! این قناعتِ تو، دل مرا عجب می‌شکند... این چیزی نخواستنت، و با هرچه که هستْ ساختنت... این چشم و دست و زبانِ توقّعْ نداشتنت، و به آن‌سوی پرچین‌ها نگاه‌نکردنت... کاش کاری می‌فرمودی دشوار و ناممکن، که من به‌خاطر تو سهل و ممکنش می‌کردم... کاش چیزی می‌خواستی مطلقاً نایاب، که من به‌خاطر تو آن را به دنیای یافته‌ها می‌آوردم...
zohreh
هر چه هستی همانی که می‌بایست باشی، و بیش از آنی، و بسیار بیش از آن. به لیاقتْ تقسیم نکردند؛ والّا سهم من، در این میان، با این قلم، و محوِ نوشتن‌بودن، سهم بسیار ناچیزی بود: شاید بهترین قلمِ دنیا، امّا نه بهترین همسر...
zohreh
تو تیماردارِ مردی هستی که هرگز نتوانست از خویشتن بیرون بیاید و این، برای خوبترین و صبورترین زنِ جهان نیز آسان نیست.
zohreh
این، می‌دانم که مدحِ مطلوبی نیست امّا عین حقیقت است که تو مهربان‌ترین زندانبانِ تاریخی. و آنقدر که تو گرفتار زندانیِ خویشتنی این زندانی، اسیرِ تو نیست _ که ای کاش بود در خدمتِ تو، مریدِ تو، بنده‌ی تو... و این همه در بند نوشتن نبود.
zohreh

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان