بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۵۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
تو دلت می‌خواهد که حتّی مخالفانِ راه و نگاه و اندیشه و آرمان ما نیز ما را خالصانه بستایند و دوست بدارند... این ممکن نیست، نیست، نیست عزیز من؛ این __ ممکن __ نیست. در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همه‌کس وجودندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت می‌کنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایتِ قلب‌مان، خویشتن را چگونه داوری می‌کنیم...
zohreh
تو، عیبْ این است، که از دشنامِ کسانی می‌ترسی که نان از قِبَلِ تهدید و باج‌خواهی و هرزه‌دهانیِ خویش می‌خورند ـ و سیه‌روزگارانند، به‌ناگزیر...
zohreh
بانوی بزرگوار من! چرا قضاوت‌های دیگران در باب رفتار، کردار، و گفتار ما، تو را تا این حد مضطرب و افسرده می‌کند؟ چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سربزند که داوری منفیِ دیگران را از پی بیاورد؟ راستی این «دیگران» که گهگاه اینقدر تو را آسیمه‌سر و دلگیر می‌کنند، چه کسانی هستند؟ آیا ایشان را به‌درستی می‌شناسی و به دادخواهی و سلامتِ روح ایشان، ایمان داری؟
zohreh
بانوی بالا منزلت ما! به یاری اراده و ایمانی همچون کوه خوب‌ترین روزهای زندگی فراسوی جملگی صخره‌های صعبِ تحمّل‌سوز بر فراز قلّه‌های رفیع شادمانی __ در انتظارت باد! به‌خاطر چندمین سالگرد تولّدت از سوی این کوهنورد قدیمی
zohreh
من و تو، می‌دانم که هرگز به آن لحظه‌ی غم‌انگیز نخواهیم‌رسید، که قهر، به‌عنوان یک راه‌حل، پا به کوچه‌ی خلوتِ زندگی‌مان بگذارد و با عربده‌ی سکوت، گوش روحمان را بیازارد...
zohreh
به یادت هست که زمانی، زنی، در مقابل استدلال‌های من و تو می‌گفت: قهر، برای من، شکستنِ حرمتِ زندگی مشترک نیست؛ بلکه، برعکس، بَندزدنِ حُرمتی‌ست که به وسیله‌ی زبانِ سرشار از بیرحمی و بی‌حرمتیِ شوهرم شکسته می‌شود یا تَرَک برمی‌دارد. این حرف، قبول‌کنیم که در مواردی می‌تواند درست باشد. زبان، بسیار پیش می‌آید که به یک زندگیِ خوب، خیانت‌کند، و بیشمار هم کرده‌است. امّا آیا قهر، تاکنون توانسته ریشه‌های این خیانت را بسوزاند و خاکستر کُند؟ نه... به اعتقاد من، آنکس که همسر خود را مورد تهاجم و بی‌حرمتی قرار می‌دهد، در لحظه‌های دردناکِ هجوم، انسانی‌ست ذلیل و ضعیف و زبون.
zohreh
من و تو، شاید از همان آغاز دانستیم که سخن‌گفتنِ مداوم __ و حتّی دردمندانه ـ_ـ در باب یک مشکل، کاری است به‌مراتبْ انسانی‌تر از سکوت‌کردن درباره‌ی آن.
zohreh
قهر، زبانِ استیصال است. قهر، پرتابِ کدورت‌هاست به ورطه‌ی سکوتِ موقّت؛ و این کاری‌ست که به کدورت، ضخامتی آزارنده می‌دهد. قهر، دوقُفله‌کردن دَری‌ست که به‌اجبار، زمانی بعد، باید گشوده‌شود، و هرچه تعدادِ قفل‌ها بیشتر باشد و چفت‌وبست‌ها محکم‌تر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
zohreh
خشمِ آنی نیز در محدوده‌ی مُمکناتْ حرکت می‌کند __ به همین دلیل است که من، همیشه گفته‌ام: ما، قهر را، در زندگیِ کوچکِ خود، به «ناممکن» تبدیل‌کرده‌ییم؛ به زبانی که یادنگرفتیم تا بتوانیم به کار ببریم.
zohreh
دیده‌ام زنان و مردانی را که از «لحظه‌های فَوَرانیِ خشم» سخن می‌گویند و ناتوانی در برابر این لحظه‌ها. من، چنین چیزی را، در حدِّ شکستنِ حریمِ حُرمتِ یک زندگی، باور نمی‌کنم، و هرگز نخواهم‌کرد. خشم، آری؛ امّا آیا تو می‌پذیری که من، به هنگامِ خشم، ناگهان، به یکی از زبان‌هایی که نمی‌دانم و مطلقاً نشنیده‌ام، سخن بگویم؟
zohreh
وقتی حریمی ساختیم، به ضرورت و مُدلّل، و آن را پذیرفتیم، شکستنِ این حریم، بسیار دشوارتر از پاس‌داشتن و بر پا نگه‌داشتنِ آن است. ویران‌کردنِ یک دیوارِ سنگیِ استوار، مسلّماً مشکل‌تر از باقی‌گذاشتنِ آن است.
zohreh
من گمان می‌کنم همه‌ی صُعوبت و سنگینی مسأله، بستگی به پیمان‌های صمیمانه‌ی روزهای اوّل و نگهداشتِ آن پیمان‌ها در همان یکی‌دو سالِ نخستین داشته‌باشد.
zohreh
عزیز من! دیروز، به دلیلی چه‌بسا برحق، از من رنجیده‌بودی. دیشب که در بابِ فروشِ چیزی برای دادنِ اجاره‌ی خانه، با مِهرْمندی آغازِ سخن کردی، ناگهان دلم دریچه‌یی گشوده‌شد و شادیِ بی‌حسابی به قلبم ریخت؛ چراکه دیدم، ما، رنجیدگی‌های حاصل از روزگار را، چون موج‌های غُرّانِ بیتاب، چه خوب از سر می‌گذرانیم و باز بالا می‌پریم و بالاتر، و فریاد می‌کشیم: اَلا ای موجِ دیگر! بیا بیتابْ بگذر!
zohreh
این فقط موسیقیِ نامیرای افلاک است... ما هرگز کُهنه نخواهیم‌شد.
zohreh
«آنکه هرگز نان به اندوه نخورْد و شب را به‌زاری سپری نساخت شما را ای نیروهای آسمانی هرگز، هرگز، نخواهدشناخت» گوته
zohreh
شاید بگویی: «در زمانه‌یی چنین، چگونه می‌توان به گزمه‌رفتن در پرتوِ ماهِ پُر اندیشید؟» و شاید نگویی؛ چراکه پاسخ این پرسش را بارها و بارها از من شنیده‌یی و باز خواهی‌شنید.
zohreh
عزیز من! روزگاری‌ست که حتّی جوان‌های عاشق نیز قدر مهتاب را نمی‌دانند. این ما هستیم که در چنین روزگارِ دشواری باید نگهبانِ اعتبارِ شب‌های شفّاف و پرشکوه، کهکشان شیری، و شهاب‌های فروریزنده باشیم...
zohreh
گلدان، خانه‌ی محبّتِ دوستان ماست.
zohreh
عزیز من! بی‌پروا به تو می‌گویم که دوست‌داشتنی خالصانه، همیشگی، و رو به تزایُد، دوست‌داشتنی‌ست بسیار دشوار ـ__ تا مرزهای ناممکن. امّا من، نسبت به تو، از پسِ این مُهمِّ دشوارْ به‌آسانی برآمده‌ام؛ چراکه خوبیِ تو، خوبیِ خالصانه، همیشگی و رو به تزایُدی‌ست که هر اَمرِ دشوار را بر من آسان کرده‌است و جمیع مرزهای ناممکن را فروریخته.
zohreh
عزیز من! ما هرگز آنقدر بدهکار نخواهیم شد که نتوانیم از پسِ بدهی‌هایمان برآییم، و هرگز آنقدر پیر نخواهیم‌شد که نتوانیم دوباره متولّد شویم. ما از زمانه عقب نخواهیم‌ماند، زمانه را به دنبال خود خواهیم‌کشید. فقط کافی‌ست که قدری دیگر هم از نَفَس نیفتیم...
zohreh

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان