بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۵۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
بانوی من! زمانی زیباتر و مناسبتر از این، برای ورود به میدان سیاستْ وجودندارد. آستین‌هایت را بالا‌بزن و با همان قدرت بیانی که شاگردانِ کلاسهایت را به سکوت و احترام می‌کشانی، از جانبِ بخشی از زنانِ دردمندِ جامعه‌ی خود سخن بگو!
zohreh
ما تا زمانی‌که یک نهضت سیاسیِ جدّی و عظیمِ زنانِ باایمانْ نداشته‌باشیم، نهضتی شریف و مؤمنانه __ محصولِ انتخاب و تفکّرِ آزاد __ گمان نمی‌برم که بتوانیم به‌درستی از معتقداتمان دفاع‌کنیم و به آرزوهایمان برسیم. گمان نمی‌برم که معتقدات و آرمانهایمان را به‌درستی و به‌تمامی، حتّی بشناسیم...
zohreh
در زمانه‌ی ما _ـ و شاید هر زمانه‌یی پس از این __ چه زیبا و پُرشکوه است که زنان و دختران ما، معقول و منطقی، نه هیجان‌زده، نامُنصف و شایعه‌سازانه، در متن سیاست باشند: معتقدانه، نه مُقلّدانه؛ واقعی، نه نُمایشی؛ صمیمانه، نه متظاهرانه؛ و به‌خاطر آینده‌ی همه‌ی بچّه‌ها، نه به‌خاطر خودنُمایی و به علّتِ خودخواهی.
zohreh
در روزگارِ ما که بسیاری از مردانِ صاحبْ‌سواد و اکثر زنانْ به هنگامِ بحث، گرفتار عدم‌تعادل می‌شوند، فریاد می‌کشند، دشنام می‌دهند، مَتَل می‌گویند، تهمت می‌زنند، دروغ می‌بافند، شایعه می‌سازند، و جملگیِ ارزشهای اخلاقی و انسانی، و حتّی علل یک گفت‌وگوی سیاسی و اجتماعی را زیر پاهای هیجان‌زدگیِ غیرعادلانه‌ی خود لِه می‌کنند، و هدفی برایشان نمی‌ماند جُز مغلوب‌کردن و خُردکردنِ بیرحمانه و لحظه‌ییِ حریف، چقدر خوب بود اگر زنانی با خُلق‌وخوی اجتماعیِ آرام، وارد میدان سیاست می‌شدند و به‌خاطر مسائلی که در آرامش و وقارْ مدافع آنها هستند، رسماً و جداً به مبارزه می‌پرداختند. چقدر خوب بود.
zohreh
قایق کوچکِ دل به دست دریای پهناورِ اندوه مسپار! لااقل بادبانی برافراز، پارویی بزن، و برخلاف جهتِ باد، تقلّایی کُن! سخت‌ترینْ توفان، مهمانِ دریاست نه صاحبخانه‌ی آن. توفان را بگذران
zohreh
زمانی که اندوه به‌عنوان یک مهاجمِ بدقصدِ سختْ‌جان می‌آید نه یک شاعرِ تلطیف‌کننده‌ی روان، حقّ است که چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی...
zohreh
غصّه، منطق خود را دارد. نه؟ علیه منطقِ غصّه حتّی اگر منطقی‌ترینِ منطق‌هاست، آستین‌هایت را بالا بزن! غم، محصولِ نوع روابطی‌ست که در جامعه‌ی شهری ما و در جهان ما وجود‌دارد. نه؟ علیه محصول، علیه طبیعت، و علیه هر چیز که غم را سلطه‌گرانه و مستبدّانه به پیش می‌رانَد، برپا باش!
zohreh
به خدایم قسم که می‌دانم چه دلائل استواری برای افسرده‌بودن وجوددارد؛ امّا این را نیز به خدایم قسم می‌دانم که زندگی، در روزگار ما، درافتادنی‌ست خیره‌سرانه و لجوجانه با دلائل استواری که غم در رکاب خود دارد. غمِ بسیار مُدلّل، دشمنِ تا بُنِ‌ دندان مسلّح ماست. اگر به‌خاطر تزکیه‌ی روح، قدری غمگین باید بود ـ_ـ که البتّه باید بود __ ضرورت است که چنین غمی، انتخاب‌شده باشد نه تحمیل‌شده.
zohreh
پس باز می‌گویم: این بزرگترین و پُردوام‌ترین خواهش من از توست: مگذار غم، سراسرِ سرزمین روحت را به تصرّفِ خویش درآورَد و جای کوچکی برای من باقی مگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادیِ تو، بی‌شک بیش از شادمانیِ خودم.
zohreh
راهی که تا اینجا، در کنار هم، آمده‌ییم، خیلی چیزها را یقیناً بر من و تو معلوم کرده‌است. امّا این نیز، ناگزیر، معلوم است که برای تو __ مثل من __ انگیزه‌یی جدّی‌تر و قوی‌تر از کاری که می‌کنم __ نوشتن و باز هم نوشتن __ وجودندارد، و دعوت از تو در راهِ ردِّ غم، با چنین مُستمسکی، البتّه دعوتی‌ست موجّه؛ مگر آنکه تو این انگیزه را نپذیری...
zohreh
عزیز من! باورکن که هیچ‌چیز به‌قدر صدای خنده‌ی آرام و شادمانه‌ی تو، بر قدرتِ کارکردن و سرسختانه و عادلانه کارکردنِ من نمی‌افزاید، و هیچ‌چیز همچون افسردگی و در خود فروریختگیِ تو مرا تحلیل نمی‌برد، ضعیف نمی‌کند، و از پا نمی‌اندازد.
zohreh
کاسه‌ی بلور را نمی‌توان یک‌بار از دست رهاکرد، بر زمین انداخت، لگدمال کرد، و باز انتظار داشت که همان کاسه‌ی بلورینِ روز اوّل باشد.
zohreh
عزیز من! زندگیِ مشترک را نمی‌توان یک‌بار به‌خطر‌انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگارانِ قبل‌ازخطر داشته‌باشد. چیزی، قطعاً خراب خواهدشد چیزی فروخواهدریخت چیزی دیگرگون خواهدشد چیزی __ به عظمتِ حُرمت __ که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است...
zohreh
«ما تا زمانی‌که می‌کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت‌کنیم، از قضاوتِ دیگران نخواهیم‌ترسید و نخواهیم‌رنجید» ...
zohreh
عزیز من! یادت باشد، اضطرابِ تو، همه‌ی چیزی‌ست که تنگ‌نظران، آرزومندِ آنند. آنها چیزی جُز این نمی‌خواهند که ظِلِّ کینه و نفرت‌شان بر دیوار کوتاه کلبه‌ی روشن ما بیفتد و رنگِ همه‌چیز را مختصری کِدِر کند. رهایشان کُن عزیز من، به خدا بسپارشان، و به طبیعت...
zohreh
آیا می‌دانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پای‌کوبیدن و گُل‌افشاندن که همگان را خوش‌آید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چه‌چیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقکِ درباریِ دردمندِ دل‌آزرده، که بر دارِ رفتارِ خویشتن آونگ است __ تا آخرین لحظه‌های حیات.
zohreh
از قدیم گفته‌اند، و خوب هم، که: عظیم‌ترین دروازه‌های اَبَرشهرهای جهان را می‌توان بست؛ امّا دهانِ حقیر آن موجودی را که نتوانسته نیروهایش را در راستای تولیدِ مفید یا در خدمت به ملّت، میهن، فرهنگ، جامعه، و آرمان به‌کار‌گیرد، حتّی برای لحظه‌یی نمی‌توان بست.
zohreh
... و بیش از اینها، انسان، حتّی اگر «حضور» داشته‌باشد، و بر این حضور، مُصر باشد، ناگزیر، تیرِ تنگ‌نظری‌های کسانی که عدم‌حضور خود را احساس می‌کنند، و تربیت، ایشان را اسیرِ رذالتْ ساخته، به او می‌خورد...
zohreh
و هر کس که چیزی را تغییر می‌دهد __ فقط به‌قدر جابه‌جا‌کردن یک گلدان، که گیاهِ درون آن، ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد__ باید در انتظار سنگبارانِ همه‌ی کسانی باشد که عاشق توقّف‌اند و ایستایی و سکون.
zohreh
هر کس که کاری می‌کند، هر قدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی‌ست که کاری نمی‌کنند.
zohreh

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان