بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۸)
زندگی، مُردهریگ انسان نیست تا پس از انسان یا در غیابش، موجودیتی عینی و مادّی داشتهباشد. زندگی، کارْمایهی انسان است، و محصولِ انسان، و دسترنج انسان، و رؤیای انسان، و مجموعهی آرزوها و آرمانهای انسان _ که بدون انسانْ هیچ است و کم از هیچ.
zohreh
هرگز از زندگی آنگونه سخن مگو که گویی بدون حضور تو، بدون کار تو، بدون نگاه انسانیِ تو، بدون توانِ درگیری و مقاومتِ تو، بدون مبارزهی تو، پافشاریِ تو، سرسختیِ تو، َمحبّتِ تو، ایمانِ تو، نفرت تو، خشم تو، فریاد تو، و انفجار تو، باز هم زندگیست و میتواند زندگی باشد.
zohreh
هرگز از زندگی، آنگونه که انگار گلدانیست بالای تاقچه یا درختی در باغچه، جُدا از تو و نیروی تغییردهندهی تو، گِلِه مکن!
zohreh
هرگز گمان مبر که زندگی، بدون انسان، یا بدون موجودی زنده که قدرت تفکّر و انتخاب داشتهباشد، باز هم زندگیست.
zohreh
به جستجوی بیهودهی چیزی نباش، که اگر تو نباشی و دیگران نیز نباشند، آن چیز، همچنان باشد، و خوب و دلخواه و سرشار از نشاطِ نامکرّر باشد.
نه... تنها به اعتبار وجود زنده و پویای توست که چیزی بد است یا چیزی خوب؛ چیزی کهنه است و چیزی نو، چیزی زیباست و چیزی نازیبا؛ و تنها بر اساس اراده، عمل، و اندیشهی تو آنچه بد است به خوب تبدیل خواهدشد، آنچه نازیباست به زیبا، و آنچه مکرّر است به نامکرّر...
zohreh
از مزاحِ مکرّرِ «زندگیِ موریانهها و زنبوران عسل» بگذر! آنها شاید موجودات بسیار مُهمّی هستند که مسائل بسیار مهمّی را اثبات میکنند؛ امّا کمترین نقشی در ساختمان معنویِ حیات ندارند.
zohreh
مستقلّ از انسان و آنچه که انسان میکند، در جستجوی چیزی در ذات زندگی نباید بود.
zohreh
بانوی ارجمند من!
دیروز، شنیدم که در تأیید سخنِ دوستی که از بدِ روزگار مینالید، ناخواسته و به همدردی میگفتی: «بله... درست است. زندگی، واقعاً، خستهکننده، کسالتآور، و یکنواخت شدهاست» ...
امّا این درست نیست عزیز من، اصلاً درست نیست.
zohreh
عزیز من!
امروز که بیش از همیشهی عمرم، خاک این وطن دردمندم را عاشقم، و نمانده چیزی که کارم همه از عاشقی به جنون و آوارگی بکشد، بیش از همیشه آن جملهی کوتاه که روزگاری دربارهی تو گفتم، به دلم مینشیند و خالصانهبودنش را احساس میکنم: «تو را چون خاک میخواهم، همسر من!» .
در عشق من به این سرزمین، آیا هرگز امکان تقلیلی هست؟
zohreh
ای عزیز!
من نیز همچون تو در باب انهدام عشق، داستانهای بسیار خواندهام و شنیدهام؛ امّا گمان میکنم _ یعنی اعتقاد دارم _ که علّتِ همهی این ویرانیهای تأسّفبار، صرفاً سستبودنِ اساسِ بِنا بودهاست، و بیش از این، حتّی حقیقینبودنِ بنا...
zohreh
قول میدهم:
در جهان، قدرتی وجودندارد که بتواند عشق را به کینه تبدیلکند؛ و این نشان میدهد که جهان، با همهی عظمتش، در برابر قدرتِ عشق، چقدر حقیر است و ناتوان.
zohreh
اعتمادبهنفسی به وسعتِ تمامی آسمان داشتهباش؛ چراکه ارادتِ من به تو ارادتی مصرفی نیست. و به وسعتِ تمامی آسمان است.
zohreh
بارها و بارها اندیشیدهام: چهچیز ممکن است محبّتِ مرا به تو، حتّی، مختصری تقلیل بدهد؟ چهچیز ممکن است؟
نه... به همهی آن مسائلی که شاید به فکر تو هم رسیدهباشد، فکر کردهام؛ ولی واقعاً قابلقبول نیست.
zohreh
عزیز من!
گهگاه، در لحظههای پریشانْحالی، میاندیشم که چهچیز ممکن است عشق را به کینه، دوستداشتن را به بیزاری، و محبّت را به نفرت تبدیلکند...
zohreh
در یکنواختی و سکون، هیچچیز وجود ندارد چه رسد به خوشبختی
که ناگزیر، از پویشی دائمی سرچشمه میگیرد.
ما نباید بگذاریم که هیچ جزئی از زندگیمان در دامِ تکرار، گرفتار شود.
zohreh
همگام من در این سفرِ پُرخاطرهی پُرمخاطره!
بارها گفتهام، و تو خوب میدانی، که ارزش نهایی هر زندگی در حضور لحظههای سرشار از احساسِ خوشبختی در آن زندگیست.
zohreh
عصر ما عصر زیباییست که بچّههای هنوز راهنیفتادهی زبان بازنکرده، بَر دوش و از دوشِ پدرانشان به جهانِ خروشانِ سیاست نگاه میکنند، و از همانجاست که ناگزیر باید راه آیندهشان را ببینند و انتخاب کنند...
zohreh
عصر ما عصریست که عاشقترینِ مردم، عاشقانهترین آوازهایشان را در سنگر سیاست میخوانند...
zohreh
قاعدتاً باید حقّی وجود داشتهباشد تا تو بتوانی بهخاطر آن، تا پای جان، با قدرت و ایمانْ بجنگی...
zohreh
گمان هم نمیبرم آنکس که خوب میجنگد بتواند در جبههی بَد، خوب بجنگد.
zohreh
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان