بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می‌کنند؛ این طرز نگاه‌کردن ما به حوادث است و زاویه‌ی دید ما، که مایه‌ی اصلی یأس و امید را می‌سازد. انسان هنوز یادنگرفته آنگونه به حوادث نگاه‌کند که تلخ‌ترین و دردناک‌ترینِ آنها را هشیارکننده، نیرودهنده، تجربه‌بخش، برانگیزنده و آینده‌ساز ببیند.
حــق پرســت
زندگی، در بسیاری از لحظه‌ها، عاری از هر نوع معنا و مفهومی‌ست. این، ما هستیم که با مجموعه‌ی عملکردهایمان به زندگی معنا و مفهوم می‌بخشیم. زندگی، به‌خودی‌خود، نه بد است نه خوب، نه تلخ است نه شیرین، نه ظالمانه و نه سرشار از عدالت... انسان، فقط یک موجود زنده نیست؛ بلکه خود، هم زنده است و هم زندگی‌ست.
حــق پرســت
خوشبختی، همین عطرِ محو و مختصرِ تفاهم است که در سرای تو پیچیده‌است...
حــق پرســت
در عصرِ نفرت‌انگیزِ شی‌ئی‌شدنِ محبّت و عشق، معجزه‌یی‌ست که ما __ من و تو __ خوشبختی‌مان را، نه‌تنها بر پایه‌ی پول، بَلْ حتّی در رابطه‌ی با آن نساخته‌ییم؛ که اگر چنین کرده‌بودیم، چندین و چندبار، تاکنون، می‌بایست شاهد ویران‌شدنِ شرم‌آورِ این بنا بوده‌باشیم...
حــق پرســت
عزیز من! خوشبختیِ امروز ما، تنها و تنها به درد آن می‌خورد که در راهِ خوشبخت‌سازیِ دیگران به کار گرفته‌شود. شرط بقای سعادت ما این است، و همین نیز علّتِ سعادتِ ماست.
حــق پرســت
خوشبختی، گمان می‌کنم، تنها چیزی‌ست در جهان که فقط با دستهای طاهرِ کسی که به‌راستی خواهانِ آن است ساخته می‌شود، و از پیِ اندیشیدنی طاهرانه.
حــق پرســت
من گفته‌ام، و تو در عملْ نشان‌داده‌یی
حــق پرســت
ما نکاشته‌هایمان را هرگز دِرو نمی‌کنیم. پس به آن دوستْ بگو: خستگی کاشته‌یی که خستگی برداشته‌یی.
حــق پرســت
ساختنِ زمینْ آنگونه که انسان، روی آن، نفسی به آسودگی و سلامت بکشد، و بتواند جُزء و کلّ آن را عاشقانه امّا نه طمع‌ورزانه بخواهد و نگه‌دارد، تنها رسالت انسان است؛ و رسالتِ تو و من، اگر از داشتنِ عنوانِ پُرمسئولیت و خطیر «انسان» هراسی به دل‌هایمان نمی‌افتد...
حــق پرســت
«خدای من، زمینِ بی‌انسان را دوست نمی‌دارد و هرگز نیز دوست نداشته‌است»
حــق پرســت
تنها به اعتبار وجود زنده و پویای توست که چیزی بد است یا چیزی خوب؛ چیزی کهنه است و چیزی نو، چیزی زیباست و چیزی نازیبا؛ و تنها بر اساس اراده، عمل، و اندیشه‌ی تو آنچه بد است به خوب تبدیل خواهدشد، آنچه نازیباست به زیبا، و آنچه مکرّر است به نامکرّر... هرگز گمان مبر که زندگی، بدون انسان، یا بدون موجودی زنده که قدرت تفکّر و انتخاب داشته‌باشد، باز هم زندگی‌ست.
حــق پرســت
تو را چون خاک می‌خواهم
حــق پرســت
قول می‌دهم: در جهان، قدرتی وجودندارد که بتواند عشق را به کینه تبدیل‌کند؛ و این نشان می‌دهد که جهان، با همه‌ی عظمتش، در برابر قدرتِ عشق، چقدر حقیر است و ناتوان.
حــق پرســت
ارزش نهایی هر زندگی در حضور لحظه‌های سرشار از احساسِ خوشبختی در آن زندگی‌ست. در یکنواختی و سکون، هیچ‌چیز وجود ندارد چه رسد به خوشبختی
حــق پرســت
عصر ما عصری‌ست که عاشق‌ترینِ مردم، عاشقانه‌ترین آوازهایشان را در سنگر سیاست می‌خوانند...
حــق پرســت
البتّه از نظر من، این ابداً مهم نیست که در کدام جبهه حضور داشته‌باشی؛ مُهم حضور است و بس. و گمان هم نمی‌برم آنکس که خوب می‌جنگد بتواند در جبهه‌ی بَد، خوب بجنگد. قاعدتاً باید حقّی وجود داشته‌باشد تا تو بتوانی به‌خاطر آن، تا پای جان، با قدرت و ایمانْ بجنگی...
حــق پرســت
در روزگارِ ما که بسیاری از مردانِ صاحبْ‌سواد و اکثر زنانْ به هنگامِ بحث، گرفتار عدم‌تعادل می‌شوند، فریاد می‌کشند، دشنام می‌دهند، مَتَل می‌گویند، تهمت می‌زنند، دروغ می‌بافند، شایعه می‌سازند، و جملگیِ ارزشهای اخلاقی و انسانی، و حتّی علل یک گفت‌وگوی سیاسی و اجتماعی را زیر پاهای هیجان‌زدگیِ غیرعادلانه‌ی خود لِه می‌کنند، و هدفی برایشان نمی‌ماند جُز مغلوب‌کردن و خُردکردنِ بیرحمانه و لحظه‌ییِ حریف، چقدر خوب بود اگر زنانی با خُلق‌وخوی اجتماعیِ آرام، وارد میدان سیاست می‌شدند و به‌خاطر مسائلی که در آرامش و وقارْ مدافع آنها هستند، رسماً و جداً به مبارزه می‌پرداختند. چقدر خوب بود. در زمانه‌ی ما _ـ و شاید هر زمانه‌یی پس از این __ چه زیبا و پُرشکوه است که زنان و دختران ما، معقول و منطقی، نه هیجان‌زده، نامُنصف و شایعه‌سازانه، در متن سیاست باشند: معتقدانه، نه مُقلّدانه؛ واقعی، نه نُمایشی؛ صمیمانه، نه متظاهرانه؛ و به‌خاطر آینده‌ی همه‌ی بچّه‌ها، نه به‌خاطر خودنُمایی و به علّتِ خودخواهی.
حــق پرســت
عزیز من! قایق کوچکِ دل به دست دریای پهناورِ اندوه مسپار! لااقل بادبانی برافراز، پارویی بزن، و برخلاف جهتِ باد، تقلّایی کُن! سخت‌ترینْ توفان، مهمانِ دریاست نه صاحبخانه‌ی آن. توفان را بگذران
حــق پرســت
زمانی که اندوه به‌عنوان یک مهاجمِ بدقصدِ سختْ‌جان می‌آید نه یک شاعرِ تلطیف‌کننده‌ی روان، حقّ است که چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی...
حــق پرســت
غصّه، منطق خود را دارد.
حــق پرســت

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان