بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۸)
اگر بهخاطر تزکیهی روح، قدری غمگین باید بود ـ_ـ که البتّه باید بود __ ضرورت است که چنین غمی، انتخابشده باشد نه تحمیلشده.
حــق پرســت
غمِ بسیار مُدلّل، دشمنِ تا بُنِ دندان مسلّح ماست.
حــق پرســت
این بزرگترین و پُردوامترین خواهش من از توست: مگذار غم، سراسرِ سرزمین روحت را به تصرّفِ خویش درآورَد و جای کوچکی برای من باقی مگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادیِ تو، بیشک بیش از شادمانیِ خودم. حتّی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواهی دارد، این مقدار تلخی را، در چنین زمانهیی، بر من ببخش __ بانوی من، بانوی بخشندهی من!
حــق پرســت
ما باید برای پایدار نگهداشتنِ خلوص و شفّافیتِ زندگیِ بینظیرمان، بیرحمانه تاختن را، تا دمِ مرگ، ازیادببریم.
Fatemah Moshref
سختترین انتقادها اگر با شقاوتْ همراه نباشد، آنطور نمیکوبد که مرمّتناپذیر باشد.
Fatemah Moshref
بیرحمی... بیرحمی... این تنها عاملی است که زندگی مشترک را، بهآسانی، به جهنّم تبدیل میکند.
Fatemah Moshref
در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همهکس وجودندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایتِ قلبمان، خویشتن را چگونه داوری میکنیم...
حــق پرســت
سخنگفتنِ مداوم __ و حتّی دردمندانه ـ_ـ در باب یک مشکل، کاری است بهمراتبْ انسانیتر از سکوتکردن دربارهی آن.
حــق پرســت
من و تو، میدانم که هرگز به آن لحظهی غمانگیز نخواهیمرسید، که قهر، بهعنوان یک راهحل، پا به کوچهی خلوتِ زندگیمان بگذارد و با عربدهی سکوت، گوش روحمان را بیازارد...
حــق پرســت
من، مثلِ تو، میدانم که در جهانی اینگونه دردمند، بیدردیِ آنکس که میتواند گلیمِ خود را از دریای اندوه بیرونبکشد و سبکبارانه و شادمانه بر ساحل بنشیند، یک بیدردیِ دَدمنشانه است، و بیغیرتیست، و بیآبرویی، و اسباب سرافکندگیِ انسان. آنگونه شادبودن، هرگز به معنای خوشبختبودن نیست، بَل فقط به معنایِ نداشتنِ قدرت تفکّر است و احساس و ادراک؛ و با اینهمه، گفتم که، برای دگرگونکردنِ جهانی چنین افسرده و غمزده، و شفادادنِ جهانی چنین دردمند، طبیب، حقندارد بر سر بالینِ بیمار خویش بگرید، و دقایقِ معدودِ نشاط را از سالهای طولانیِ حیات بگیرد.
چشمِ کودکان و بیماران، به نگاه مادران و طبیبان است.
اگر در اعماقِ آن، حتّی لبخندی محو ببینند، نیروی بالندگیشان چندین برابر میشود.
به صدایِ خندهی خالصِ بچّهها گوش بسپار، و به صدای دردناکِ گریستنشان، تا بدانی که این، سخنی چندان پریشان نیست.
حــق پرســت
ما، قهر را، در زندگیِ کوچکِ خود، به «ناممکن» تبدیلکردهییم؛ به زبانی که یادنگرفتیم تا بتوانیم به کار ببریم.
قهر، زبانِ استیصال است.
قهر، پرتابِ کدورتهاست به ورطهی سکوتِ موقّت؛ و این کاریست که به کدورت، ضخامتی آزارنده میدهد.
قهر، دوقُفلهکردن دَریست که بهاجبار، زمانی بعد، باید گشودهشود، و هرچه تعدادِ قفلها بیشتر باشد و چفتوبستها محکمتر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
و راستی که چه خاصیت؟
حــق پرســت
«آنکه هرگز نان به اندوه نخورْد و شب را بهزاری سپری نساخت شما را ای نیروهای آسمانی هرگز، هرگز، نخواهدشناخت»
گوته
حــق پرســت
ما هرگز آنقدر بدهکار نخواهیم شد که نتوانیم از پسِ بدهیهایمان برآییم، و هرگز آنقدر پیر نخواهیمشد که نتوانیم دوباره متولّد شویم.
ما از زمانه عقب نخواهیمماند، زمانه را به دنبال خود خواهیمکشید.
فقط کافیست که قدری دیگر هم از نَفَس نیفتیم...
حــق پرســت
دارچین (که چه عطرِ قدیمیِ یادْانگیزی دارد) ...
حــق پرســت
شبگردی، بیشک، بخشهای فرسودهی روح را نوسازی میکند و تن را برای تحمّل دشواریها، پُرتوان.
حــق پرســت
عزیز من
این بیمارِ کودکْصفتِ خانهی خویش را ازیادمران!
من، محتاجِ آن لحظههای دلنشینِ لبخندم _ لبخندی در قلب، علیرغمِ همهچیز.
حــق پرســت
کاش نامهیی بودم، حتّی یکبار، با خوبترین اخبار...
حــق پرســت
این، میدانم که مدحِ مطلوبی نیست
امّا عین حقیقت است که تو مهربانترین زندانبانِ تاریخی.
و آنقدر که تو گرفتار زندانیِ خویشتنی
این زندانی، اسیرِ تو نیست
حــق پرســت
این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید میکنند؛ این طرز نگاهکردن ما به حوادث است و زاویهی دید ما، که مایهی اصلی یأس و امید را میسازد.
Mina.Hp
خوشبختیِ امروز ما، تنها و تنها به درد آن میخورد که در راهِ خوشبختسازیِ دیگران به کار گرفتهشود.
Mina.Hp
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان