بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۸)
همسفر!
در این راه طولانی __ که ما بیخبریم و چون باد میگذرد __ بگذار خُردهاختلافهایمان با هم، باقیبماند. خواهش میکنم!
لیلی
آیا میدانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پایکوبیدن و گُلافشاندن که همگان را خوشآید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چهچیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقکِ درباریِ دردمندِ دلآزرده، که بر دارِ رفتارِ خویشتن آونگ است __ تا آخرین لحظههای حیات.
سایه
هرگز از زندگی، آنگونه که انگار گلدانیست بالای تاقچه یا درختی در باغچه، جُدا از تو و نیروی تغییردهندهی تو، گِلِه مکن!
kordelia
هرگز از زندگی، آنگونه که انگار گلدانیست بالای تاقچه یا درختی در باغچه، جُدا از تو و نیروی تغییردهندهی تو، گِلِه مکن!
دینا
عزیز من
این بیمارِ کودکْصفتِ خانهی خویش را ازیادمران!
من، محتاجِ آن لحظههای دلنشینِ لبخندم _ لبخندی در قلب، علیرغمِ همهچیز.
دینا
میدانم که مدحِ مطلوبی نیست
امّا عین حقیقت است که تو مهربانترین زندانبانِ تاریخی.
عضوی از قبیله لیلی ها
میدانم که مدحِ مطلوبی نیست
امّا عین حقیقت است که تو مهربانترین زندانبانِ تاریخی.
عضوی از قبیله لیلی ها
همسفر بودن و همهدف بودن، ابداً به معنای شبیهبودن و شبیهشدن نیست. و شبیهشدن، دالّ بر کمال نیست
• Khavari •
این قناعتِ تو، دل مرا عجب میشکند...
این چیزی نخواستنت، و با هرچه که هستْ ساختنت...
این چشم و دست و زبانِ توقّعْ نداشتنت، و به آنسوی پرچینها نگاهنکردنت...
کاش کاری میفرمودی دشوار و ناممکن، که من بهخاطر تو سهل و ممکنش میکردم...
کاش چیزی میخواستی مطلقاً نایاب، که من بهخاطر تو آن را به دنیای یافتهها میآوردم...
کاش میتوانستم همچون خوبترین دلقکان جهان، تو را سخت و طولانی و عمیق بخندانم...
Laleh
خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست، ساده بگیریم.
خوشبختی را، تنها به مددِ طهارتِ جسم و روح، در خانهی کوچکمان نگهداریم.
zahra.Askari
آیا میدانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پایکوبیدن و گُلافشاندن که همگان را خوشآید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چهچیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقکِ درباریِ دردمندِ دلآزرده، که بر دارِ رفتارِ خویشتن آونگ است __ تا آخرین لحظههای حیات.
عزیز من!
خوش
من و تو، شاید از همان آغاز دانستیم که سخنگفتنِ مداوم __ و حتّی دردمندانه ـ_ـ در باب یک مشکل، کاری است بهمراتبْ انسانیتر از سکوتکردن دربارهی آن.
رنگین کمان
قهر، زبانِ استیصال است.
قهر، پرتابِ کدورتهاست به ورطهی سکوتِ موقّت؛ و این کاریست که به کدورت، ضخامتی آزارنده میدهد.
قهر، دوقُفلهکردن دَریست که بهاجبار، زمانی بعد، باید گشودهشود، و هرچه تعدادِ قفلها بیشتر باشد و چفتوبستها محکمتر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
رنگین کمان
نامهی اوّل
ای عزیز!
راست میگویم.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیدهام.
قلمم را دیدهام چنانکه گویی بخشی از دستِ راستِ من است؛ و کاغذ را.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیدهام.
FAYA
کودکیها را به هیچ دلیل و بهانه، رها مکن، که ورشکستِ ابدی خواهیشد...
آه که در کودکی، چه بیخیالیِ بیمهکنندهیی هست، و چه نترسیدنی از فردا...
yas
«شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیقتر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیقتر است» .
yas
عزیز من!
بیا کمی پیاده راه برویم!
این، برای جوانها که خیلی چیزها را فراموشکردهاند و خیلی چیزها را در آستانهی فراموشی قراردادهاند، شاید عبرتی باشد...
chafdich
هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی مُحبّانه آغاز نکنیم.
آبیِ آسمونی
زبان، برای نگهداشتن بُنیان خانواده به گونهیی آرمانی و مطلوب، محکمترین ابزار است، همچنان که برای ویرانکردن آن، مخرّبترین سلاح.
آبیِ آسمونی
بدون احساسِ کمترین خجالت، به پهنای صورتْ گریستن را دوست میدارم؛
آبیِ آسمونی
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان