«میترسی؟»
میگوید «از جنگیدن خستهم. همهٔ عمرم جنگیدم. فقط میخوام از یه چیز مطمئن باشم؛ اینکه صبح که بیدار میشم، درخت انجیرم هنوز درخت انجیرِ من باشه. همین.»
کاربر ۲۱۶۵۷۴۵
به تعبیر شرمن الکسی در مقدمهٔ کتاب جلگهٔ رودِ پرسیوال اِوِرِت، کاسهٔ صبرم از دست «قصهگوهای نیابتی» لبریز شده.
قصهگوهای نیابتی طوری مغرب را توصیف میکنند ـ رازآلود، غریبه، شدیداً جنسی و همزمان قربانیِ سرکوب جنسیــــ که با واقعیتی که میشناسم یا حتی واقعیت اطرافیانم هیچ سنخیتی ندارد.
گارتن اشتراسه ی ۱۱
ادبی عربیام برای نوشتن رمان کافی نبود. زبان عربی را اغلب «اللغة العربیة الفصحی» یا «زبان عربی فصیح» مینامند. من همین فصاحت را بهشدت کم داشتم.
گارتن اشتراسه ی ۱۱
اغلب فلسطینیهایی که در روزهای نکبت۳ از فلسطین گریختهاند، هنوز کلید خانهشان را دارند، حتی اگر دیگر خانهای باقی نمانده باشد. چه خاک بر گردنت آویزان باشد و چه کلید، همیشه سوگواری.
گارتن اشتراسه ی ۱۱
داریم مبارزه میکنیم، یعنی توی دادگاه... اما فعلاً که ساختوساز شروع شده.»
دوباره از خودت میپرسی اسرائیل چند بار فلسطینیها را مجبور کرده سرزمینشان را رها کنند؟ چند بار مجبورشان کرده مفهوم خانه را در ذهنشان نابود کنند و از یادش ببرند.
گارتن اشتراسه ی ۱۱
. فقدان خانه همیشه بر گردنت سنگینی میکند؛ تیری است که با هر کلمهات شلیک میشود.
کاربر ۲۱۶۵۷۴۵
شدت پریشانیات چقدر است؟ فرض کن ده یعنی ناگفتنی.
کاربر ۲۱۶۵۷۴۵
شدت حس فقدانت چقدر است؟ فرض کن ده یعنی بیصدایی و آوارگی.
کاربر ۲۱۶۵۷۴۵
«قبلاً اینجا زندگی میکردم. اینجا قبلاً خونهٔ من بوده.»
نگاه مرد پر از ابهام و سؤال میشود. میگوید «آها. یعنی خونه رو به خاخام فروختی؟»
پدرم سرش را آهسته به نشانهٔ نه تکان میدهد. «من خونه رو نفروختم. ما هیچوقت خونه رو نفروختیم.»
گیله مرد
«توی همچین روستایی، حضور اسرائیلیا نابهجاتر و نامناسبتر از همهجا به نظر میرسه. فکر کن. زنای صهیونیست از بروکلین میان اینجا و یه خونهٔ شهرکیِ تهویهدار نصیبشون میشه و بعد هم به اینجا میگن «وطن». اصلاً با عقل جور در نمیاد.»
گیله مرد