بریدههایی از کتاب سوخته
۴٫۵
(۶۶)
یا سلام
به عظمت آسمانها
به بیکران دریاها
به وسعت صحراها
سلام بر قلب نازنین هستی
مهدی موعود
هر روز و هر ساعت و هر لحظه...
هزار هزار
صدیقه
چیست معراج فلک، این نیستی
عاشقان را مذهب و دین نیستی
صدیقه
نور نور نور نور
صدیقه
سلام
به عظمت آسمانها
به بیکران دریاها
به وسعت صحراها
سلام بر قلب نازنین هستی
مهدی موعود
هر روز و هر ساعت و هر لحظه...
هزار هزار
مادربزرگ علی💝
هر آن و هر لحظه خدا منتظر لبیک من و توست!
F313
«اگر رویگردانان از من میدانستند که من چگونه به آنان مشتاقم و در انتظار توبه و بازگشت آنانم هر آینه از شوق جان میسپردند و بندهای بدنشان از هم گسیخته میشد.»
F313
ای داوود، هرکس که شب فقط به خاطر من نماز گزارد آنگاه که مردم در خواباند،
پس به فرشتگانم دستور میدهم تا برای او استغفار کنند و بهشت من مشتاق او شود
F313
میفرمود:
«خداوند تمام اسرار عرفان را در نماز جمع کرده است.»
گنجینه
الدنیا حرامٌ علی أهلِ الأخرة و الأخرةُ حرامٌ علی أهلِ الدنیا و الدنیا و الأخرةُ حرامٌ علی أهلِ الله»
«دنیا بر اهل آخرت و آخرت بر اهل دنیا و هر دو بر آنان که اهل خدایند، حرام است
منمشتعلعشقعلیمچکنم
به عظمت آسمانها
به بیکران دریاها
به وسعت صحراها
سلام بر قلب نازنین هستی
مهدی موعود
هر روز و هر ساعت و هر لحظه...
هزار هزار
F313
دیدی چقدر مشکل است! این راه عشق است، یعنی باید همهچیز را فدا کنی، خودت را هم باید فدا کنی تا برسی! آدم تا از خودش نگذرد محال است برسد. تا وقتی انسان خودپرست است محال است خداپرست شود و این عشق است که راه را هموار میکند.
F313
عاقلان نقطۀ پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
F313
اگر نچشیدنی بود، چرا عدهای چشیدند و من نچشم؟! اگر ندیدنی بود، چرا عدهای دیدند و من نبینم؟! و اگر نرسیدنی بود، چرا عدهای رسیدند و من نرسم؟!
F313
به نیمهشب که همه مست خواب خوش باشند
من و خیال تو و نالههای دردآلود
Dexter
«بزرگی میگفت: ”در نجف مشغول زیارت بودم، یک طلبهای آمد و گفت: آقای میرزای شیرازی دیشب فوت کرد، برای تشییع جنازه تشریف بیاورید. همینطور که داشتم زیارت میکردم، احساس کردم یک شعفی در وجودم حاصل شد. نشستم و به خود گفتم: ”این چه مرضی بود در جانت؟ یک روحانی بزرگ فوت کرده و در تو شعف حاصل شده بیچاره؟ “ نفسم را خوب کاوش کردم و دیدم حسابش این است که بعد از ایشان کس دیگری نیست که جانشین بشود جز من. “ بعد چمدانش را جمع کرده، از شهر فرار میکند.»
گنجینه
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
Dexter
حاج احمد انصاری میگوید:
«دوست داشتم مقامات معنوی پدرم را در آن دنیا ببینم که یک شب در عالم رؤیا دیدم بهشتی است با انهار جاریه و انواع نعمتها و لذتها با همان اوصافی که در قرآن است و پدرم در وسط آن روی سجاده مشغول به نماز است، پرسیدم اینجا کجاست؟! جواب شنیدم: اینجا بهشت است و پدرت هم از زمانی که آمده، مشغول نماز است و به این نعمات نیمنگاهی هم نینداخته است.»
گنجینه
یکبار یک نفر آمد پیش ایشان، خیلی متجدّد و با تیپ اروپایی و با ماشین آخرین سیستم. یکدفعه همه خودشان را عقب کشیدند و رویشان را برگرداندند. آقا آمدند جلو، بغلشان کردند و بوسیدند و بعد فرمودند: محبت امیرالمؤمنین (ع) در دلش بود. گاهی هم یک آدم به ظاهر خیلی مقدسی پیششان میآمد و آقا محل نمیگذاشتند یا از اتاق دَر میرفتند.
F313
سیدی از اقطاب دراویش نزد او میآید و میخواهد علم کیمیا و طیالارض را که تا آن زمان به کسی یاد نداده بود، به وی یاد بدهد ایشان میگویند:
«ما نیاز به این چیزها نداریم، ما بالاتر از آن را داریم.»
و آنگاه در مقابل شگفتی و پرسش آن درویش که میپرسد: «مگر بالاتر از اینها هم هست؟» میفرمایند: «بله، ما علم توحید را داریم.»
گنجینه
«میفرمودند اگر کسی در این اجتماع پرهیاهو که عوامل سستی آن زیاد است، وارد شود و بتواند خود را حفظ کند، مرتکب خطا نشود و تکالیفش را درست انجام بدهد، زودتر به نتیجه میرسد تا کسی که بخواهد انزوا اختیار کند و گوشهنشینی و درویشی پیش بگیرد.»
گنجینه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۵۰%
تومان