بریدههایی از کتاب سارا کورو، شاهزاده خانم کوچک
۴٫۷
(۱۳۶)
«وقتی از خودت چیز در میآوری، به نظر میآید واقعی هستند.
♡Sara♡
تند یادگرفتن خوب است، ولی کافی نیست. شاید مهربانبودن با دیگران خیلی باارزشتر باشد.
ثنا دختر نازم
مهم نیست قیافهات چه شکلی باشد یا چه داشته باشی. مهم این است که چطور فکر میکنی و چه کار میکنی
ثنا دختر نازم
«همیشه همینطور است! درست قبل از آنکه شرایط به اوج بدی برسد، انگار جادویی عمل میکند و مانع میشود. فقط باید از یاد نبریم که سرانجام همهچیز جوری درست میشود!»
mafian
مهم نیست قیافهات چه شکلی باشد یا چه داشته باشی. مهم این است که چطور فکر میکنی و چه کار میکنی!»
غزل
به نظرم هر کاری که آدم برای مردم بکند، خودش نوعی بخشندگی است؛ مثل شاهزادهای که بذر خوشبختی میان مردم میپاشد، من امروز بذر محبت پاشیدم.
hedgehog
آن عصر لباسی به رنگ گل سرخ پوشیده بود و مریت تاج گلی از غنچههای گل سرخ طبیعی بر موهایش نشانده بود. باید نقش خود را خوب اجرا میکرد. در آن نمایش او پروانهای میشد با بالهای سرخرنگ و بزرگ که با نوک پا سبک دورتادور اتاق میجهید و بال میزد.
hedgehog
گاهی وقتها هیچ کمکی بهتر از لبخندی مهربان و دوستانه نیست. بکی در سراسر زندگی فقیرانهاش، نخندیده بود و نمیدانست خنده چیست؛ ولی سارا او را میخنداند و با او میخندید. خنده هر چه بود، مثل پُر شدن بود؛ مثل کلوچهی گوشت که سیر میکرد
forooghsoodani
«سارا میگوید مهم نیست قیافهات چه شکلی باشد یا چه داشته باشی. مهم این است که چطور فکر میکنی و چه کار میکنی!»
forooghsoodani
«سارا میگوید مهم نیست قیافهات چه شکلی باشد یا چه داشته باشی. مهم این است که چطور فکر میکنی و چه کار میکنی!»
arefeh
سارا سه کیک دیگر بر دامنش گذاشت و هنگام گذاشتن چهارمین کیک، دستش میلرزید: «من نمیمیرم!»
و پنجمی را هم گذاشت. کوچولوی وحشی حریصانه و با ولع به کیک گاز میزد که سارا آرام دور شد... کوچولو مشغولتر از آن بود که تشکر کند؛ اگر تشکرکردن بلد بود که البته بلد نبود. او طفلکی بیچاره بود... سارا آهسته گفت: «خداحافظ!»
arefeh
سارا معتقد بود که افکار منتظر هستند تا کسی صدایشان کند. بعد خودشان پدیدار میشوند.
Somayeh
من هم خیلی وقتها در جواب سکوت میکنم. گاهی جوابندادن بهتر است؛ مثلاً وقتی کسی به آدم توهین میکند، بهتر است آدم جواب ندهد. کافی است آدم فقط نگاهش کند و فکر کند.
Somayeh
طوری نگاه میکند انگار ما را کشف کرده است.
Somayeh
«به پاپا قول دادهام تحمل کنم و این کار را میکنم. آدم باید سختیها را تحمل کند؛ همانطور که سربازها سختیها را تحمل میکنند. پاپای من یک سرباز است. اگر جنگ شود، پاپا باید قدمرو برود و تشنگی و زخمهای عمیق را بدون گفتن کلمهای تحمل کند.»
آسمان شب
من هنوز شاهزادهام؛ حتی اگر کهنهپاره به تنم باشد. شاهزادهبودن با لباسهایی طلایی به تن، آسان است مهم این است که آدم در این لباس شاهزاده باشد. این یک پیروزی واقعی است! مثلِ ملکه ماری آنتوانت که وقتی سلطنتش را گرفتند و به زندانش انداختند، با موهای یکدست سفیدش جامهی سیاه پوشید. مسخرهاش کردند و او را بیوهزن قصر نامیدند و خم به ابرو نیاورد. به نظر میرسید در آن شرایط، خیلی بیشتر ملکه بود تا وقتی بر تخت سلطنت مینشست.
nafiseh
طبیعت به او دست و مهمتر از آن، قلبی باز و بخشنده داده بود؛ قلبی که حتی اگر دستش روزی خالی میشد، هرگز خالی نمیشد و همیشه پر از مهر و محبت بود. سارا با قلبش مهربانی، گرمی، شادی و آرامش میبخشید. گاهی وقتها هیچ کمکی بهتر از لبخندی مهربان و دوستانه نیست. بکی در سراسر زندگی فقیرانهاش، نخندیده بود و نمیدانست خنده چیست؛ ولی سارا او را میخنداند و با او میخندید. خنده هر چه بود، مثل پُر شدن بود؛ مثل کلوچهی گوشت که سیر میکرد.
nafiseh
«همیشه همینطور است! درست قبل از آنکه شرایط به اوج بدی برسد، انگار جادویی عمل میکند و مانع میشود. فقط باید از یاد نبریم که سرانجام همهچیز جوری درست میشود!»
nafiseh
گاهی در اوج خیالبافی، به چشمهای امیلی زل میزد و از او چیزهایی میپرسید. بعد سعی میکرد جوابهای امیلی را بفهمد، اگرچه امیلی هرگز جوابی نمیداد. سارا به خودش دلداری میداد: «... من هم خیلی وقتها در جواب سکوت میکنم. گاهی جوابندادن بهتر است؛ مثلاً وقتی کسی به آدم توهین میکند، بهتر است آدم جواب ندهد.
umiumi
لاوینیا با چهرهی همیشه متکبرش گفت: «تو همیشه در حال فرضکردن هستی!»
ـ بله، برای اینکه از فرضکردن خوشم میآید. چیزی قشنگتر از فرضکردن در دنیا وجود ندارد. وقتی فرض میکنی، انگار پری افسونگری میشوی. گاهی فکر میکنم اگر آدم خیلی خوب چیزی را فرض کند، آن چیز واقعی میشود.
umiumi
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۵ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۵ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان