بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سارا کورو، شاهزاده خانم کوچک | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سارا کورو، شاهزاده خانم کوچک

بریده‌هایی از کتاب سارا کورو، شاهزاده خانم کوچک

۴٫۷
(۱۳۶)
فرض کن لباس‌هایم خشک هستند و کفش‌های سالمی به پا دارم. کتی کلفت و جوراب‌های پشمی پوشیده‌ام و چتر بزرگی در دست دارم. فرض کن...
Zeina🌸💕
وقتی شروع به وانمود کردن کنی، دیگر نمی‌توانی تمامش کنی. و دلت می‌خواهد مدام ادامه‌اش دهی؛ چون خیلی زیباست.
Zeina🌸💕
. شاید اگر من اینجا در سرما بایستم و دعایت کنم که خوب شوی، کمی احساس آرامش بکنی، بدون آنکه دلیلش را بدانی.
بوک تاب
«... من هم خیلی وقت‌ها در جواب سکوت می‌کنم. گاهی جواب‌ندادن بهتر است؛ مثلاً وقتی کسی به آدم توهین می‌کند، بهتر است آدم جواب ندهد. کافی است آدم فقط نگاهش کند و فکر کند. وقتی در مقابل خانم مین‌چین این کار را می‌کنم، از خشم رنگش می‌پرد. یا آمیلیا هراسان می‌شود و دیگران هم همین‌طور. وقتی در این‌جور وقت‌ها از کوره در نروی، به نظر می‌آید که قوی‌تر از دشمنت هستی. به راستی هم آدم باید قوی باشد تا بتواند خشمش را کنترل کند؛ ولی همه این‌طور نیستند. بعضی در این شرایط حرف‌های احمقانه می‌زنند و بعدش پشیمان می‌شوند.
بوک تاب
ـ قصه است ارمی. همه چیز قصه است. تو قصه‌ای... من قصه‌ام. خانم مین‌چین قصه است و همه چیز....
Anahid
فقط گاهی از لای دندان‌های بسته‌اش به خود می‌گفت: «سربازها شکایت نمی‌کنند. من هم شکایت نمی‌کنم. وانمود می‌کنم سربازی در جنگم و این قسمتی از جنگ است.»
Anahid
دهان سارا بی‌حرکت بود؛ گویی تمایل نداشت رنجی را که کشیده بود و همچنان می‌کشید، بروز دهد.
Anahid
ـ بهتر است بیش از این پولی نپردازید، مگر اینکه بخواهید به او هدیه بدهید. به هر حال کس و کاری ندارد و در ذهن کسی نمی‌مانید.
Anahid
ـ بله، برای اینکه از فرض‌کردن خوشم می‌آید. چیزی قشنگ‌تر از فرض‌کردن در دنیا وجود ندارد. وقتی فرض می‌کنی، انگار پری افسونگری می‌شوی. گاهی فکر می‌کنم اگر آدم خیلی خوب چیزی را فرض کند، آن چیز واقعی می‌شود.
Anahid
. بکی در سراسر زندگی فقیرانه‌اش، نخندیده بود و نمی‌دانست خنده چیست؛ ولی سارا او را می‌خنداند و با او می‌خندید. خنده هر چه بود، مثل پُر شدن بود؛ مثل کلوچه‌ی گوشت که سیر می‌کرد.
Anahid
«تو باهوشی! مگر نه؟» سارا از پنجره به بیرون نگاه کرد؛ به میدانِ دلگیرکننده که در آن، گنجشک‌ها جیک‌جیک‌کنان از شاخه‌های دودزده‌ی درختان بر نرده‌های آهنی و خیس می‌پریدند. چند لحظه به فکر فرو رفت. بارها شنیده بود که باهوش است، ولی از خود می‌پرسید آیا واقعاً باهوش است؟ و اگر هست چگونه باهوش شده است؟!
Anahid
سارا ساکت به صورت خانم مین‌چین خیره شده بود... مثل همیشه به چیزهای عجیبی می‌اندیشید: «... چرا می‌گوید من زیبایم؟ من هیچ‌جوری زیبا نیستم. ایزابل دختر کوچک سرهنگ گرانگ زیباست؛ چون گونه‌های سرخش چال می‌افتد و موهایی بلند و طلایی دارد؛ ولی موهای من کوتاه و مشکی است و چشمانم سبز. از همه‌ی اینها گذشته، من لاغرم. من زشت‌ترین کودکی هستم که خودم تا به حال دیده‌ام. پس او کار خود را با دروغ‌گویی شروع کرده است...»
Anahid
ـ پدر، من اینجا را دوست ندارم؛ ولی با جرئت می‌گویم حتی شجاع‌ترینِ سربازها هم واقعاً دوست ندارند به جنگ بروند.
Anahid
من اینجا را دوست ندارم؛ ولی با جرئت می‌گویم حتی شجاع‌ترینِ سربازها هم واقعاً دوست ندارند به جنگ بروند.
شمع'
از مفهوم دقیق ثروتمندبودن چیزی نمی‌دانست. به زندگی در خانه ویلاییِ بزرگ و خدمتکارانی که به او سلام می‌کردند و او را ''دوشیزه صاحب'' می‌نامیدند و هر چه می‌خواست، انجام می‌دادند، عادت داشت.
شمع'
نمی‌توانم از خودم چیز در نیاورم. اگر این کار را نکنم، نمی‌توانم زندگی کنم.
Fa
مهم نیست قیافه‌ات چه شکلی باشد یا چه داشته باشی. مهم این است که چطور فکر می‌کنی و چه کار می‌کنی!»
Fa
حتی شجاع‌ترینِ سربازها هم واقعاً دوست ندارند به جنگ بروند.
Fa
ولی داشتن کتاب‌های زیاد مایه‌ی آرامش خاطرش بود؛ چون کتاب را از همه چیز بیشتر دوست داشت.
Fa
همه چیز قصه است. تو قصه‌ای... من قصه‌ام. خانم مین‌چین قصه است و همه چیز....
♡Sara♡

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۵ صفحه

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۵ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان